کلمه جو
صفحه اصلی

luxurious


معنی : مجلل، خوش گذران، پرنعمتی، دارای زندگی تجملی
معانی دیگر : پر تجمل، پر پیرایه، پر زرق و برق، پر زیب و زیور، افرند، فرنمایانه، بسیار لوکس، وابسته به هوسرانی و بی بند و باری (به ویژه در امور جسمی)، بی بند و بار، شهوتران، هوسران

انگلیسی به فارسی

خوش گذران، دارای زندگی تجملی، مجلل


مجلل، خوش گذران، پرنعمتی، دارای زندگی تجملی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: luxuriously (adv.), luxuriousness (n.)
(1) تعریف: marked by or providing luxury, great comfort, or opulence.
مترادف: deluxe, opulent, plush, posh, sumptuous, swanky
متضاد: miserable, poor, spartan, wretched
مشابه: comfortable, costly, elegant, expensive, fancy, fine, grand, lavish, lush, luxuriant, palatial, princely, select, splendid, swell, voluptuous

(2) تعریف: indulging in or seeking pleasure or luxury.
مترادف: epicurean, sybaritic
متضاد: ascetic, austere, spartan, Spartan
مشابه: decadent, extravagant, self-indulgent, sensuous, voluptuous

(3) تعریف: marked by dense or abundant growth; luxuriant.
مترادف: exuberant, lush, luxuriant, prolific
مشابه: flourishing, profuse, rank

• sumptuous, expensive, lavish; pertaining to luxury, characterized by luxury; fond of luxury; abundant, profuse
something that is luxurious is very comfortable and expensive.
luxurious actions express great pleasure and comfort.

مترادف و متضاد

مجلل (صفت)
luxuriant, stately, grand, imperial, magnificent, illustrious, sumptuous, deluxe, luxurious, plush, palatial, gorgeous, glorious, gala, plushy, royal, splendorous

خوش گذران (صفت)
rackety, luxurious, light-minded, free-living, voluptuous, sportful, pleasure-loving

پرنعمتی (صفت)
luxurious

دارای زندگی تجملی (صفت)
luxurious

affluent, indulgent


Synonyms: comfortable, costly, deluxe, easy, elaborate, epicurean, expensive, extravagant, fancy, fit for a king/ queen, gorgeous, grand, grandiose, gratifying, hedonistic, immoderate, imposing, impressive, in the lap of luxury, lavish, luscious, lush, magnificent, majestic, opulent, ostentatious, palatial, pampered, pleasurable, pleasure-loving, plush, plushy, posh, pretentious, rich, ritzy, self-indulgent, sensual, sensuous, splendid, stately, sumptuous, sybaritic, upscale, voluptuous, well-appointed


Antonyms: austere, frugal, poor


جملات نمونه

1. luxurious privileges
امتیازات ناشی از جاه و جلال

2. a luxurious life
زندگانی پر تجمل

3. a luxurious roadside rest
منزلگاه مجلل کنار جاده

4. the ruler of a poor country who himself lives in a luxurious palace
فرمانروای کشوری فقیر که خودش در کاخ پرتجملی زندگی می کند

5. I don't long for luxurious life and gorgeous appearance, but I need a complete in habitation for sentiment.
[ترجمه ترگمان]من از زندگی مجلل و ظاهر زیبا زیاد خوشم نمی آید، اما به یک آبادی کامل احتیاج دارم
[ترجمه گوگل]من برای زندگی لوکس و ظاهر زرق و برق دار نیست، اما من نیاز به یک زندگی کامل برای احساسات

6. She had come to enjoy Roberto's luxurious life-style.
[ترجمه ترگمان]او آمده بود تا از سبک زندگی لوکس روبرتو لذت ببرد
[ترجمه گوگل]او برای لذت بردن از سبک زندگی لوکس روبرتو آمده بود

7. This is a luxurious car complete with air conditioning and telephone.
[ترجمه ترگمان]این یک ماشین لوکس با تهویه مطبوع و تلفن است
[ترجمه گوگل]این یک ماشین لوکس با تهویه مطبوع و تلفن است

8. It's not a luxurious apartment by any means but it's livable in.
[ترجمه ترگمان]این آپارتمان مجلل نیست، اما قابل زیستن است
[ترجمه گوگل]این یک آپارتمان لوکس با هر وسیله ای نیست، اما در محل زندگی است

9. She tried hard to retrieve her luxurious life.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد زندگی luxurious را به دست بیاورد
[ترجمه گوگل]او سخت تلاش کرد تا زندگی لوکس خود را بازیابی کند

10. It was a luxurious bathroom, with a sunken bath.
[ترجمه ترگمان]حمام مجللی بود با یک حمام غرق شده
[ترجمه گوگل]این یک حمام لوکس با حمام غرق شده بود

11. The carpet in the house is luxurious.
[ترجمه ترگمان]فرش خانه لوکس است
[ترجمه گوگل]فرش در خانه لوکس است

12. She has been honing for a luxurious life.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر یک زندگی لوکس تلاش می کند
[ترجمه گوگل]او شده است برای یک زندگی لوکس honing

13. The car felt luxurious.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل لوکس بود
[ترجمه گوگل]این ماشین لوکس بود

14. The luxurious liner is cleaving through the waves.
[ترجمه ترگمان]The لوکس در میان امواج تخلیه می شود
[ترجمه گوگل]لاینر لوکس از طریق امواج از بین می رود

15. Luxurious furnishings attested to the wealth of the owner.
[ترجمه ترگمان]مبل و اثاثیه به ثروت صاحب آن گواهی می دهد
[ترجمه گوگل]مبلمان لوکس نشان دهنده ثروت مالک است

16. They have a very luxurious house.
[ترجمه ترگمان]آن ها خانه ای بسیار لوکس دارند
[ترجمه گوگل]آنها یک خانه بسیار لوکس دارند

The ruler of a poor country who himself lives in a luxurious palace.

فرمانروای کشوری فقیر که خودش در کاخ پرتجملی زندگی می‌کند.


a luxurious life

زندگانی پر تجمل


luxurious privileges

امتیازات ناشی از جاه و جلال


پیشنهاد کاربران

زندگی ایده آل. زندگی فوق العاده زیبا با آرامش

لاکچری . مجلل
این کلمه adjective است.

تجملاتی، فاخر، اعیانی

( چرب آخوری ) چرب آخوری. [ چ َ خوَ / خ ُ ] ( حامص مرکب ) آخورچربی. فراخ عیشی. پرنعمتی :
همت خاقانی است طالب چرب آخوری
چون سر کوی تو هست نیست مزیدی بر آن.
خاقانی.
|| فراوانی علف و علیق چهارپایان :
رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب
رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب.
خاقانی.
رجوع به آخور چرب و چرب آخور شود.


کلمات دیگر: