کلمه جو
صفحه اصلی

dribble


معنی : چکیدن، خرده خرده پیش بردن، چکانیدن، پابپا کردن، چکشیدن
معانی دیگر : کم کم بیرون دادن (یا آمدن)، کم کم جلو آمدن، آب از لب و لوچه جاری کردن (یا شدن)، آب دهان (کسی) جاری شدن، (فوتبال و بسکتبال و غیره) دریبل کردن، دریبل، چکه (از drop کوچکتر)، تراوش، پشنگ، مقدار بسیار کم، قطره قطره ترشح کردن، چکه کردن، کم کم جاری شدن، تراویدن، پشنگیدن، چکاندن، خرده خرده پیش بردن توپ فوتبال را، پابپا کردن توپ فوتبال

انگلیسی به فارسی

چکانیدن، خرده‌خرده پیش بردن (توپ فوتبال را)، چکشیدن، پابه‌پا کردن (توپ فوتبال)


چنگ زدن، خرده خرده پیش بردن، چکانیدن، پابپا کردن، چکشیدن، چکیدن


انگلیسی به انگلیسی

• small quantity; drop, drip, trickle; act of bouncing a basketball
trickle, drip, ooze; bounce a basketball
when a liquid dribbles down a surface, it moves down it in a thin stream.
when a person or animal dribbles, saliva trickles from their mouth.
in games such as football or basketball, when a player dribbles a ball, they move while keeping close control of the ball with their feet or their hands.
when someone or something dribbles out from somewhere, they come out very slowly, often over a long period of time.

مترادف و متضاد

چکیدن (فعل)
drop, abstract, ooze, drip, trickle, dribble, fall, lave, plash

خرده خرده پیش بردن (فعل)
dribble

چکانیدن (فعل)
drip, trickle, dribble

پابپا کردن (فعل)
dribble, hesitate

چکشیدن (فعل)
dribble

trickle


Synonyms: distill, drip, drivel, drizzle, drool, drop, fall in drops, leak, ooze, run, salivate, seep, slaver, slobber, spout, squirt, trill, weep


Antonyms: pour


جملات نمونه

The guests dribbled in anticipation of food.

در انتظار غذا آب از لب و لوچه میهمانان راه افتاده بود.


1. some babies dribble
برخی نوزادان گلیز می ریزند.

2. the brain-drain was a dribble that turned into a flood
فرار مغزها چکه ای بود که به سیل تبدیل شد.

3. there is only a dribble of tea left in the teapot
فقط یک ذره چای در قوری مانده است.

4. he leaned on the pillow, letting smoke dribble through his nostrils
به پشتی لم داد و گذاشت دودها حلقه حلقه از دو سوراخ دماغش خارج شود.

5. He wiped a dribble of saliva from his chin.
[ترجمه ترگمان]آب دهانش را از روی چانه اش پاک کرد
[ترجمه گوگل]او یک چنگال بزاق را از چانه اش پاک کرد

6. Add just a dribble of oil.
[ترجمه ترگمان]فقط یک قطره روغن اضافه کنید
[ترجمه گوگل]فقط یک ردیف روغن اضافه کنید

7. There was dribble all down the baby's front.
[ترجمه ترگمان]همه چیز در جلو بچه باعث می شد که dribble از آب در بیاید
[ترجمه گوگل]همه چیز رو به جلو بچه بود

8. His clothes are soaked in dribble.
[ترجمه ترگمان] لباساش غرق dribble
[ترجمه گوگل]لباس های او در ردیف خیس می شود

9. He was trying to dribble the ball past his opponents.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد توپ را از مقابل مخالفان او دور کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد توپ را از مخالفانش دور کند

10. There was dribble all over her chin.
[ترجمه ترگمان]There روی چانه او ریخته بود
[ترجمه گوگل]در سراسر چانه اش ران بود

11. Dribble the hot mixture slowly into the blender.
[ترجمه ترگمان]مخلوط گرم را به آرامی درون مخلوط کن فرو برد
[ترجمه گوگل]مخلوط داغ را به آرامی مخلوط کنید

12. Dribble the oil into the beaten egg yolks.
[ترجمه ترگمان]به اضافه کردن روغن در زرده تخم مرغ مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]روغن را به زرده تخم مرغ مورد ضرب و شتم قرار دهید

13. He wiped the dribble from his chin.
[ترجمه ترگمان]dribble را از چانه اش پاک کرد
[ترجمه گوگل]او دندانه دار را از چانه اش پاک کرد

14. Brinkworth's attempted dribble through the Milan defence was stopped by Ponti's tackle.
[ترجمه ترگمان]اقدام Brinkworth s از طریق دفاع از میلان توسط tackle پو نتی متوقف شد
[ترجمه گوگل]تلاش های برینوورث در دفاع از میلان توسط دروازه پونتی متوقف شد

He leaned on the pillow, letting smoke dribble through his nostrils.

به پشتی لم داد و گذاشت دودها حلقه‌حلقه از دو سوراخ دماغش خارج شود.


His hand trembled as he held the spoon, dribbling sugar all over the tablecloth.

قاشق شکر را که گرفت دستش لرزید و شکر را بر رومیزی پاشید.


Some babies dribble.

برخی نوزادان گلیز می‌ریزند.


He dribbled the ball toward the basket.

او توپ را به سوی حلقه دریبل کرد.


The brain-drain was a dribble that turned into a flood.

فرار مغزها چکه‌ای بود که به سیل تبدیل شد.


dribbles of dried blood on the shirt of the accused

لکه‌های خون خشک‌شده روی پیراهن متهم


There is only a dribble of tea left in the teapot.

فقط یک ذره چای در قوری مانده است.


پیشنهاد کاربران

پا به پا کردن توپ فوتبال


پابه پا.
یک و دو کردن توپ

چکیدن
to ( cause a liquid to ) flow very slowly in small amounts:
The water was barely dribbling out of the faucet.


کلمات دیگر: