کلمه جو
صفحه اصلی

heart and soul


از دل و جان، با تمام نیرو، بادل وجان، باهمه تو

انگلیسی به فارسی

قلب و روح


انگلیسی به انگلیسی

• completely, wholly

جملات نمونه

1. A dancer must throw herself heart and soul into every performance.
[ترجمه ترگمان]یک رقاص باید دل و روحش را به هر نمایش بگذارد
[ترجمه گوگل]رقصنده باید خود را در قلب و روح در هر عملکردی پرتاب کند

2. I love you heart and soul.
[ترجمه ترگمان]من قلب و قلب شما را دوست دارم
[ترجمه گوگل]تو دلت را دوست داری

3. She loved Mike heart and soul.
[ترجمه ترگمان]او قلب و روح مایک را دوست داشت
[ترجمه گوگل]او دوست دارد مایک قلب و روح

4. To interest my heart and soul in my work, and aspire to the highest efficiency in the achievement of results. To be patiently receptive of just criticism and profit from its teaching.
[ترجمه ترگمان]برای توجه به قلبم و روحم در کار، و آرزوی بالاترین بهره وری را در دستیابی به نتایج داریم پذیرا بودن فقط انتقاد و سود از آموزه های آن است
[ترجمه گوگل]برای علاقه به قلب و روح من در کار من و آرزوی بالاترین کارایی در دستیابی به نتایج برای صبر و حوصله فقط انتقاد و سود از تدریس آن

5. They threw themselves heart and soul into the project.
[ترجمه ترگمان]آن ها قلب و روح خود را به درون پروژه پرتاب کردند
[ترجمه گوگل]آنها قلب و روح خود را در این پروژه انداختند

6. Edith loved her boy with all her heart and soul .
[ترجمه ترگمان]ادیت با تمام قلب و روحش عاشق او بود
[ترجمه گوگل]ادیت پسر او را با تمام قلب و روحش دوست داشت

7. He was heart and soul against the new rules.
[ترجمه ترگمان]قلب و روحش در برابر قوانین جدید جان گرفته بود
[ترجمه گوگل]او قلب و روح علیه قوانین جدید بود

8. I devote myself heart and soul to the arduous task.
[ترجمه ترگمان]من خودم را وقف این کار دشوار می کنم
[ترجمه گوگل]من خودم قلب و روح را به کار سختی اختصاص می دهم

9. She's one of those people who puts their heart and soul into their work.
[ترجمه ترگمان]او یکی از آن کسانی است که قلب و روحش را در کارشان قرار می دهد
[ترجمه گوگل]او یکی از کسانی است که قلب و روح خود را در کار خود قرار می دهد

10. 'I will put my heart and soul into the job,' he promises.
[ترجمه ترگمان]قول می دهد: من قلب و روحم را به کار می برم
[ترجمه گوگل]او قول داده است که «قلب و روح من را به کار تبدیل خواهم کرد

11. He committed himself heart and soul to the cause.
[ترجمه ترگمان]او قلب و روح خود را به این هدف پیوند داده بود
[ترجمه گوگل]او متعهد به قلب و روح او شد

12. She loves those children heart and soul.
[ترجمه ترگمان]او عاشق این کودکان و روح کودکان است
[ترجمه گوگل]او این فرزندان را دوست دارد قلب و روح

13. He gave himself heart and soul to the cause.
[ترجمه ترگمان]قلب و روحش را به این هدف فرو کرد
[ترجمه گوگل]او خود را دل و روح به علت داد

14. Feel briar and thorn snag heel and heart and soul, but never think that hiding is the end of it.
[ترجمه ترگمان]بوته نسترن و خار و قلب و قلب را احساس کنید، اما هرگز فکر نکنید که پنهان شدن پایان آن است
[ترجمه گوگل]احساس پریشانی و قهوه تلخ و پریشان و قلب و روح را احساس کنید، اما هرگز فکر نکنید که پنهان شدن پایان آن است

15. I believe with my heart and soul that we will overcome this.
[ترجمه ترگمان]من به قلب و روحم اعتقاد دارم که بر این غلبه خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]من با قلب و روحم ایمان دارم که بر این برتری خواهیم بود

پیشنهاد کاربران

از دل و جان
با تمام نیرو
great energy and enthusiasm; completely; entirely; the entirety of one's energies or affections

قلب و جان
What is near ، Your heart to my soul
چه نزدیک است ، جان تو به جانم

تمام/همه ی وجود


کلمات دیگر: