بی محبت، سرد، ناراضی، بی وفا
disaffected
بی محبت، سرد، ناراضی، بی وفا
انگلیسی به فارسی
بیمحبت، سرد، ناراضی، بیوفا
ناراضی، بی میل شدن، از علاقه و محبت کاستن
انگلیسی به انگلیسی
• discontented, disloyal
people who are disaffected are dissatisfied with an organization or idea and no longer support it.
people who are disaffected are dissatisfied with an organization or idea and no longer support it.
مترادف و متضاد
alienated, estranged
Synonyms: antagonistic, discontented, disloyal, dissatisfied, hostile, indifferent, mutinous, rebellious, seditious, uncompliant, unfriendly, unsubmissive
Antonyms: contented, happy, pleased
جملات نمونه
1. new party members were disaffected by the example of the leaders
اعضای جدید حزب از رفتار رهبران ناراضی بودند.
2. The government's policies have disaffected the pepole.
[ترجمه ترگمان]سیاست های دولت ناراضی هستند
[ترجمه گوگل]سیاست های دولت باعث ناراحتی pepole شده است
[ترجمه گوگل]سیاست های دولت باعث ناراحتی pepole شده است
3. The soldiers were disaffected toward the government.
[ترجمه ترگمان]سربازان ناراضی به سوی دولت بودند
[ترجمه گوگل]سربازان نسبت به دولت ناراحت شدند
[ترجمه گوگل]سربازان نسبت به دولت ناراحت شدند
4. The party needs to take steps to attract disaffected voters.
[ترجمه ترگمان]این حزب باید گام هایی برای جذب رای دهندگان ناراضی بردارد
[ترجمه گوگل]حزب باید اقداماتی را برای جذب رای دهندگان ناخوشایند انجام دهد
[ترجمه گوگل]حزب باید اقداماتی را برای جذب رای دهندگان ناخوشایند انجام دهد
5. Disaffected members have left to form a new party.
[ترجمه ترگمان]اعضای disaffected برای تشکیل حزب جدید باقی مانده اند
[ترجمه گوگل]اعضای ناراضی برای تشکیل یک حزب جدید ترک کرده اند
[ترجمه گوگل]اعضای ناراضی برای تشکیل یک حزب جدید ترک کرده اند
6. Some disaffected members left to form a new party.
[ترجمه ترگمان]برخی از اعضای ناراضی خود را ترک کردند تا یک حزب جدید تشکیل دهند
[ترجمه گوگل]بعضی از اعضای ناراضی از تشکیل یک حزب جدید خارج شدند
[ترجمه گوگل]بعضی از اعضای ناراضی از تشکیل یک حزب جدید خارج شدند
7. The film features James Dean as a disaffected teenager.
[ترجمه ترگمان]این فیلم جیمز دین را به عنوان یک نوجوان ناراضی نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این فیلم جیمز دین را به عنوان یک نوجوان ناراضی معرفی می کند
[ترجمه گوگل]این فیلم جیمز دین را به عنوان یک نوجوان ناراضی معرفی می کند
8. He attracts disaffected voters.
[ترجمه ترگمان]او رای دهندگان ناراضی را جذب می کند
[ترجمه گوگل]او رای دهندگان ناراضی را جذب می کند
[ترجمه گوگل]او رای دهندگان ناراضی را جذب می کند
9. Last-minute concessions had been made to disaffected groups to win their support.
[ترجمه ترگمان]امتیازات چند دقیقه ای به گروه های ناراضی برای جلب حمایت از آن ها داده شد
[ترجمه گوگل]برای حمایت از آنها، گروه های ناراضی در آخرین لحظات امتیازات خود را به دست آوردند
[ترجمه گوگل]برای حمایت از آنها، گروه های ناراضی در آخرین لحظات امتیازات خود را به دست آوردند
10. Disaffected Cantarero supporters were considered by observers to be a danger to future constitutional order.
[ترجمه ترگمان]حامیان Cantarero Cantarero توسط ناظران در نظر گرفته شدند تا خطری برای نظم قانون اساسی آینده باشند
[ترجمه گوگل]ناظران ناراضی طرفداران کانتورو را تهدید می کنند که خطرناک تر از قانون اساسی آینده هستند
[ترجمه گوگل]ناظران ناراضی طرفداران کانتورو را تهدید می کنند که خطرناک تر از قانون اساسی آینده هستند
11. But he was equally anxious to convince disaffected voters that he was listening to them.
[ترجمه ترگمان]اما او هم به همان اندازه مشتاق بود که voters را متقاعد کند که به آن ها گوش می دهد
[ترجمه گوگل]اما او به همان اندازه مشتاق بود که رای دهندگان ناخوشایند را متقاعد کند که به آنها گوش می دهند
[ترجمه گوگل]اما او به همان اندازه مشتاق بود که رای دهندگان ناخوشایند را متقاعد کند که به آنها گوش می دهند
12. Candidates are trying to attract disaffected voters.
[ترجمه ترگمان]نامزدها می کوشند تا رای دهندگان ناراضی را جذب کنند
[ترجمه گوگل]نامزدها در حال تلاش برای جذب رای دهندگان ناخوشایند هستند
[ترجمه گوگل]نامزدها در حال تلاش برای جذب رای دهندگان ناخوشایند هستند
13. She had been pale, listless, disaffected and Katherine was stricken by remorse.
[ترجمه ترگمان]او رنگ پریده و رنگ پریده و ناراضی بود و کاترین هم دچار پشیمانی شده بود
[ترجمه گوگل]او خفیف، بیخوابی و ناراحت بود و کاترین با ناراحتی از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]او خفیف، بیخوابی و ناراحت بود و کاترین با ناراحتی از بین رفته بود
14. Currently, disaffected pupils can drop two subjects to spend up to a day a week in the workplace.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، دانش آموزان ناراضی می توانند دو موضوع را برای گذراندن یک روز در محل کار کاهش دهند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، دانش آموزان ناراضی می توانند دو نفر را به مدت یک هفته در محل کار صرف کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، دانش آموزان ناراضی می توانند دو نفر را به مدت یک هفته در محل کار صرف کنند
15. Unemployed and disaffected, they have embraced a kind of blissful ambivalence towards life as they float between parties, drugs, and a sexual freedom unknown to their elders.
[ترجمه ترگمان]آن ها بی کار و ناراضی هستند، آن ها نسبت به زندگی که بین طرفین، مواد مخدر و یک آزادی جنسی که برای ریش سفیدان خود ناشناخته هستند، در تضاد با زندگی هستند
[ترجمه گوگل]بیکار و ناامید شده، آنها نوعی بی تدبیری شایسته ای نسبت به زندگی را در بین حوادث، مواد مخدر و آزادی جنسی که برای بزرگانشان ناشناخته است، در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]بیکار و ناامید شده، آنها نوعی بی تدبیری شایسته ای نسبت به زندگی را در بین حوادث، مواد مخدر و آزادی جنسی که برای بزرگانشان ناشناخته است، در بر می گیرد
پیشنهاد کاربران
معاند، مخالف
بی محبت ، ناراضی
کلمات دیگر: