کلمه جو
صفحه اصلی

berry


معنی : توت، سته، حب، تخم ماهی، میوه توتی، دانه، حبه، کوبیدن، دانهای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن
معانی دیگر : میوه ی گوشتالو و بی هسته و دانه دانه (مانند توت فرنگی)، سته مانند، دانه یا مغز دانه ی خشک شده (مثلا دانه ی قهوه یا گندم)، تخم (در خرچنگ های دریایی و لابسترها و غیره)، هرگونه میوه ی بی هسته و گوشتالو (مانند گوجه فرنگی)، زدن

انگلیسی به فارسی

دانه، حبه، تخم ماهی، (گیاه‌شناسی) میوه توتی، توت،کوبیدن، زدن، دانه ای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن، سته


توت، حبه، دانه، سته، حب، تخم ماهی، میوه توتی، کوبیدن، دانهای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: berries
(1) تعریف: any of several small, juicy, pulpy fruits, usu. without a pit, such as the strawberry, raspberry, or gooseberry.

(2) تعریف: in botany, a fleshy fruit with a seed or seeds embedded in the pulp, such as the grape, currant, or tomato.

(3) تعریف: any of various dried seeds or kernels, such as wheat or coffee.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: berries, berrying, berried
مشتقات: berryless (adj.), berrylike (adj.)
(1) تعریف: of a plant, to produce berries.

(2) تعریف: to seek or gather berries.

- While we were berrying, we saw a deer.
[ترجمه شکیبا] در حالی که ما توت میچیدیم ( جمع میکردیم ) ، یک گوزن دیدیم .
[ترجمه ترگمان] ، وقتی که \"berrying\" بودیم یه گوزن دیدیم
[ترجمه گوگل] در حالی که ما توت می بودیم، ما یک گوزن را دیدیم

• produce berries; gather or pick berries
type of small fruit; granule; coffee bean
a berry is a small round fruit that grows on a bush or a tree.

مترادف و متضاد

توت (اسم)
berry

سته (اسم)
berry

حب (اسم)
grain, berry, pill

تخم ماهی (اسم)
berry, spawn

میوه توتی (اسم)
berry

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

حبه (اسم)
grain, bean, berry

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

دانه ای شدن (فعل)
berry

توت جمع کردن (فعل)
berry

توت دادن (فعل)
berry

بشکل توت شدن (فعل)
berry

small fruit


Synonyms: bean, drupe, drupelet, grain, haw, hip, kernel, pome, seed


جملات نمونه

1. Mr. Berry said the timing was a coincidence and that his decision was unrelated to Mr. Roman's departure.
[ترجمه ترگمان]آقای بری گفت که زمانش تصادفی است و تصمیم او به عزیمت آقای رم ربطی ندارد
[ترجمه گوگل]آقای بری گفت زمان بندی یک تصادف بود و تصمیم وی با رد آقای رم ارتباطی نداشت

2. They were being unnecessarily pedantic by insisting that Berry himself, and not his wife, should have made the announcement.
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری با اصرار بر اینکه بری خود و نه همسرش باید این خبر را اعلام کرده باشند، به طور غیر ضروری به فضل فروشی مشغول بودند
[ترجمه گوگل]آنها اصرار داشتند که خود را بری، و نه همسرش، باید این اعلام را انجام دهند

3. He was as brown as a berry after two weeks in the sun.
[ترجمه محمود] بعد از دو هفته آفتاب گرفتن ( برای برنزه شدن ) همانندیک بری ( یک میوه ) قهوه ای شد.
[ترجمه ترگمان]او به اندازه دو هفته پس از دو هفته در آفتاب به رنگ قهوه ای بود
[ترجمه گوگل]او پس از دو هفته در خورشید به عنوان توت قهوه ای بود

4. This kind of jam is made of berry.
[ترجمه ترگمان]این نوع مربا از قارچ درست شده
[ترجمه گوگل]این نوع مربا از توت ساخته شده است

5. Steve Berry of Himalayan Kingdoms says 23 people have now paid deposits.
[ترجمه ترگمان]استیو بری از پادشاهی هیمالیایی می گوید ۲۳ نفر در حال حاضر به سپرده سپرده شده اند
[ترجمه گوگل]استیو بری از پادشاهی های هیمالیا می گوید 23 نفر اکنون سپرده های خود را پرداخت کرده اند

6. Investigators said they received information that Berry set off the bomb himself.
[ترجمه ترگمان]بازرسان گفته اند که اطلاعاتی دریافت کرده اند که بری خود بمب را منفجر کرده است
[ترجمه گوگل]محققان گفتند که اطلاعات دریافت می کنند که بری خودش را بمب گذاری می کند

7. Even Berry Brazelton needed that in order to form strong relationships with his own children.
[ترجمه ترگمان]حتی بری brazelton نیز به این منظور نیاز داشت تا روابط قوی با فرزندان خود برقرار کند
[ترجمه گوگل]حتی Berry Brazelton برای ایجاد روابط قوی با فرزندان خود نیاز به آن داشت

8. When she stayed in the Berry chalet she slept on the living-room sofa.
[ترجمه ترگمان]وقتی که در خانه ییلاقی ماند، او روی کاناپه اتاق نشیمن خوابیده بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او در کلبه بری باقی ماند، او در اتاق خواب اتاق خواب خوابید

9. The flying filly had trainer Jack Berry purring after a stunning success at Beverley last month.
[ترجمه ترگمان]\"جک بری\"، مربی پرواز، در ماه گذشته بعد از یک موفقیت خیره کننده در بورلی هال، مربی خود بود
[ترجمه گوگل]جیلبرک پرواز، پس از یک موفقیت خیره کننده در ماه گذشته در Beverley، جیمز بری را تربیت کرد

10. In the enforced absence of Elvis, Chuck Berry played guitar for the new man eight Januaries ago.
[ترجمه ترگمان]چاک بری در غیاب اجباری الویس، هشت سال پیش برای مرد جدید گیتار می نواخت
[ترجمه گوگل]در فقدان اعمال الویز، چاک بری گیتار را برای مرد هشت ساله پیش گذاشت

11. Renowned pediatrician Berry Brazelton wrote an article in 1962 that changed the way parents approach toilet training.
[ترجمه ترگمان]بری brazelton، پزشک مشهور، مقاله ای را در سال ۱۹۶۲ نوشت که شیوه زندگی والدین را تغییر داد
[ترجمه گوگل]Berry Brazelton، متخصص اطفال معروف، در سال 1962 مقاله ای نوشت که تغییر رویکرد پدر و مادر به ترتیب آموزش توالت را تغییر داد

12. Andre Berry switches on a standard domestic vacuum cleaner powered by a petrol generator to collect material to repair an historic mound.
[ترجمه ترگمان]آندره بری به یک جارو برقی خانگی استاندارد که توسط یک ژنراتور بنزین برای جمع آوری مواد برای تعمیر یک تپه تاریخی کار می کند، سوئیچ می کند
[ترجمه گوگل]آندره بری سوئیچ بر روی یک وسیله نقلیه داخلی خانگی که توسط یک ژنراتور بنزین طراحی شده است برای جمع آوری مواد برای تعمیر یک کوه تاریخی است

13. Professors Berry and Mott are right to stress that the support of the child and the family is of the utmost importance.
[ترجمه ترگمان]استادان بری و موت حق دارند بر این نکته تاکید کنند که حمایت کودک و خانواده از اهمیت بالایی برخوردار است
[ترجمه گوگل]استادان Berry و Mott معتقدند که حمایت از کودک و خانواده از اهمیت زیادی برخوردار است

14. Trainer Frank Berry reckons he is now in the clear but he hasn't the form to recommend him.
[ترجمه ترگمان]مربی، فرانک بری، فکر می کند که او اکنون در حال حاضر است، اما او این شکل را ندارد که او را توصیه کند
[ترجمه گوگل]مربی فرانک بری معتقد است که او در حال حاضر روشن است اما او فرم او را توصیه نمی کند

پیشنهاد کاربران

[هر نوع میوه توت مانند]

بری ( نام خانوادگی )

berry ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: سته
تعریف: میوۀ گوشتی ساده که در آن مرز مشخصی بین میان بَر و درون بَر وجود ندارد


کلمات دیگر: