کلمه جو
صفحه اصلی

discard


معنی : طرد کردن، دور انداختن، ول کردن، دست کشیدن از، متروک ساختن
معانی دیگر : (بازی ورق) دور انداختن یک یا چند ورق و گرفتن ورق تازه به جای آن، (برگ) انداختن، کنارگذاشتن، (مجازی) دور افکندن، هرچیزی که دور انداخته شده است، مطرود، به درد نخور، دوراندازی، طرد

انگلیسی به فارسی

دور انداختن، ول کردن


دورانداختن، دست کشیدن از، متروک ساختن


انگلیسی به انگلیسی

• something which is discarded, garbage, refuse, scrap
throw away, get rid of
if you discard something, you get rid of it because it is not wanted.

مترادف و متضاد

طرد کردن (فعل)
banish, reject, discard, excommunicate

دور انداختن (فعل)
throw off, discard, cast off, throw away, scrap

ول کردن (فعل)
leave, quit, relinquish, give up, desert, let, discard, forsake, unhand, unbridle, unloose

دست کشیدن از (فعل)
leave, quit, discard, go out, give over, surcease, disaccustom, knock off, leave off

متروک ساختن (فعل)
discard

get rid of


Synonyms: abandon, abdicate, abjure, adios, banish, can, cancel, cashier, cast aside, chuck, deep-six, desert, dispatch, dispense with, dispose of, dispossess, ditch, divorce, do away with, drop, dump, eject, eliminate, expel, forsake, free of, give up, have done with, jettison, junk, oust, part with, protest, put by, reject, relinquish, remove, renounce, repeal, repudiate, scrap, shake off, shed, sweep away, throw away, throw out, throw overboard, toss aside, write off


Antonyms: embrace, keep, retain


جملات نمونه

1. Anna casually discarded one boyfriend after another.
آنا با بی توجهی دوست پسرهایش را یکی پس از دیگری کنار گذاشت

2. Confident that he held a winning hand, Slim refused to discard anything.
اسلیم با این اعتماد که دست برنده با او است، ورقی را پایین نیانداخت

3. Asked why he had discarded his family traditions, Mr. Menzel remained mute.
آقای "منسل" که از او خواسته شد علت ترک کردن سنت های خانوادگی را شرح دهد، سکوت اختیار کرد

4. we must discard these old supestitions
باید این خرافات کهنه را دور بیافکنیم.

5. into the discard
دستخوش فراموشی،مطرود،دورانداخته،به درد نخور

6. sword and spear have gone into the discard
شمشیر و نیزه دیگر به فراموشی سپرده شده اند (کاربرد ندارند).

7. Let's discard some of these old newspapers.
[ترجمه ترگمان]بذار چند تا از این روزنامه های قدیمی رو بندازیم بیرون
[ترجمه گوگل]بیایید برخی از این روزنامه های قدیمی را دور بریزیم

8. Let's discard some of these old.
[ترجمه ترگمان]بذار چند تا از این قدیمی رو بندازیم بیرون
[ترجمه گوگل]بیایید برخی از این قدیمی ها را دور بریزیم

9. Clean the mussels and discard any that do not close.
[ترجمه ترگمان]صدف ها را تمیز کنید و هر کدام از آن ها را نزدیک نکنید
[ترجمه گوگل]گوساله ها را تمیز کنید و هر چیزی را که نزدیک نیست بپزید

10. Cut the flesh from the olives and discard the stones.
[ترجمه ترگمان]گوشت را از زیتون ببرید و سنگ ها را دور بیندازید
[ترجمه گوگل]گوشت را از زیتون بریزید و سنگ ها را از بین ببرید

11. Einstein had the chutzpah to discard common sense and long-established theory.
[ترجمه ترگمان]انیشتین the را داشت که عقل سلیم و نظریه بلند مدت را دور بیاندازد
[ترجمه گوگل]اینشتین چوتزپا را برای از بین بردن عقل سلیم و تئوری دیرپا داشت

12. She could now discard all thought of promotion.
[ترجمه ترگمان]حالا می توانست همه فکر ترفیع را از خود دور کند
[ترجمه گوگل]او اکنون می تواند همه فکر ارتقاء را کنار بگذارد

13. We should discard old beliefs.
[ترجمه ترگمان]ما باید باورهای قدیمی را دور بیاندازیم
[ترجمه گوگل]ما باید باورهای قدیمی را رها کنیم

14. Remove any fat from the bacon and discard.
[ترجمه ترگمان]چربی را از چربی جدا کنید و دور بیندازید
[ترجمه گوگل]هر چربی را از بیکن بردارید و از بین ببرید

15. Discard whey. Fry meat and onions in butter until browned.
[ترجمه ترگمان]ریختن کشک را دور بیاندازید گوشت سرخ شده و پیاز را در کره قرمز کنید تا آن را سیاه کنید
[ترجمه گوگل]از شر پنیر سرخ کنید گوشت و پیاز را در کره تا قهوه ای سرخ کنید

16. The parent company also will discard the Woolworth name for an undisclosed moniker later this year.
[ترجمه ترگمان]شرکت مادر همچنین نام Woolworth را برای یک نام فاش نشده در اواخر سال جاری حذف خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت مادر همچنین در سال جاری نام اسم Woolworth را برای نام و نام خانوادگی نامعلوم رد خواهد کرد

17. You have to discard the propeller engine and go back to the drawing board.
[ترجمه ترگمان]شما باید موتور پروانه را رها کنید و به تابلوی نقاشی برگردید
[ترجمه گوگل]شما باید موتور پروانه را از بین ببرید و به تخته رسم بروید

18. Discard any old cleaning materials.
[ترجمه ترگمان]هر گونه مواد تمیز کننده قدیمی را دور بیاندازید
[ترجمه گوگل]از تمیز کردن مواد قدیمی خودداری کنید

She discarded a jack and picked up an ace.

او سرباز را انداخت و آس را برداشت.


As soon as spring arrived, she discarded her winter clothes.

به مجرد فرار رسیدن بهار لباسهای زمستانی خود را کنار گذاشت.


a butterfly that has discarded its chrysalis

پروانه‌ای که شفیره‌ی خود را دور انداخته است


We must discard these old supestitions.

باید این خرافات کهنه را دور بیافکنیم.


the discards of society

مطرودان اجتماع


Sword and spear have gone into the discard.

شمشیر و نیزه دیگر به فراموشی سپرده شده‌اند (کاربرد ندارند).


اصطلاحات

into the discard

دست‌خوش فراموشی، مطرود، دورانداخته، به درد نخور


پیشنهاد کاربران

نادیده گرفتن

disregard : نادیده گرفتن
discard : دور ریختن

دور انداختن . دست کشیدن . نادیده گرفتن😉😎

۱ - اِسقاط، از حیّز انتفاع خارج کردن، ۲ - وارَهایی ( در برابر dispose هم به کار می رود ) ، از رده خارج کردن

ignore

Noun - countable :
۱ - ورقی که در طول ورق بازی ( پاسور بازی ) به عنوان یک ورق نامطلوب شناخته شده و بازیکن سعی دارد با رد کردن آن، از شرش خلاص شود.

۲ - شخص یا چیز نامطلوب و غیرمفید

۱. کنار گذاشتن / کنار انداختن
۲. دور ریختن
۳. از چیزی خلاص شدن


کلمات دیگر: