کلمه جو
صفحه اصلی

monarch


معنی : فرمانده، خسرو، فرمانروای مطلق، خدیو، پادشاه، سلطان، شهریار، مرد کلاهدار
معانی دیگر : شاه، سرآمد، پیشگام، سالار، حکمران یگانه ی کشور، تک سالار، امیر، (زیست شناسی) تک سالاره، تک آغازه، تک خاستگاهه، ملکه

انگلیسی به فارسی

حاکم، فرمانروا، شاه، پادشاه، سلطان، امپراتور، ملکه


پادشاه، سلطان، شهریار، فرمانروای مطلق، مرد کلاهدار، خدیو، خسرو، فرمانده


انگلیسی به انگلیسی

• hereditary sovereign, sole ruler, king, queen; orange and black migratory butterfly (zoology)
a monarch is a king or queen who reigns over a country.

مترادف و متضاد

فرمانده (اسم)
admiral, commander, chief, leader, commandant, prefect, commander-in-chief, monarch

خسرو (اسم)
czar, emperor, tzar, king, monarch, shah, sultan

فرمانروای مطلق (اسم)
monarch, dictator

خدیو (اسم)
lord, overlord, monarch, khedive

پادشاه (اسم)
sovereign, king, monarch, shah, potentate, rex, sovran

سلطان (اسم)
sovereign, king, monarch, sultan, potentate

شهریار (اسم)
sovereign, king, monarch, sovran

مرد کلاه دار (اسم)
monarch

ruler


Synonyms: autocrat, crowned head, despot, emperor, empress, king, majesty, potentate, prince, princess, queen, sovereign


جملات نمونه

1. There are few modern nations which are governed by monarchs.
کشورهای جدید اندکی وجود دارد که تحت فرمانروایی پادشاه باشد

2. The monarchs of ancient Rome considered themselves descendants of the gods.
پادشاه روم باستان خود را فرزند خدایان می دانستند

3. Men sometimes believe that they are monarchs in their own homes.
مردان گاهی اوقات فکر می کنند که در خانه خود فرمانروا هستند

4. the monarch of beauty and attractiveness
خسرو حسن و دلبری

5. a limited monarch
پادشاه مشروطه

6. the british monarch reigns but does not rule
پادشاه انگلیس سلطنت می کند ولی حکومت نمی کند.

7. The monarch retains largely formal duties.
[ترجمه ترگمان]پادشاه وظایف رسمی خود را حفظ کرده است
[ترجمه گوگل]پادشاه، عمدتا وظایف رسمی را حفظ می کند

8. He had the ear of the monarch.
[ترجمه ترگمان]گوش پادشاه را داشت
[ترجمه گوگل]او صاحب شاه بود

9. The monarch looks to the archbishop for spiritual direction.
[ترجمه ترگمان]پادشاه به طرف اسقف اعظم برای جهت روحانی نگاه می کند
[ترجمه گوگل]پادشاه به جهت صلح به سوی اسقف اعظم نگاه می کند

10. The monarch is formally subordinate to Parliament.
[ترجمه ترگمان]پادشاه رسما تابع پارلمان است
[ترجمه گوگل]پادشاه به طور رسمی به پارلمان وابسته است

11. Those right-wing people who most honour their monarch see no reason for any apology.
[ترجمه ترگمان]کسانی که با افتخار پادشاه شان احترام می گذارند هیچ دلیلی برای عذرخواهی نخواهند داشت
[ترجمه گوگل]آن افرادی که در راستای احترام به سلطنت خود هستند، هیچ دلیلی برای عذرخواهی ندارند

12. He was a strong and greedy monarch who pursued a course of military aggrandizement from the beginning of his reign.
[ترجمه ترگمان]وی یک پادشاه نیرومند و حریص بود که دوره حکومت خود را از آغاز فرمان روایی خویش دنبال می کرد
[ترجمه گوگل]او یک پادشاه قوی و حریص بود که از آغاز حکمرانی او دوره ای از ارتش نظامی را دنبال کرد

13. The monarch had the power to dissolve parliament.
[ترجمه ترگمان]پادشاه قدرت منحل کردن پارلمان را داشت
[ترجمه گوگل]پادشاه توانست مجلس را از بین ببرد

14. A monarch has the prerogative of pardoning criminals.
[ترجمه ترگمان]سلطان حق عفو جنایتکاران را دارد
[ترجمه گوگل]یک پادشاه دارای مجرمان عذرخواهی می کند

15. That he satisfied so impatient and fastidious a monarch for so long says much for his efficiency and sensitivity.
[ترجمه ترگمان]که او آن قدر ناشکیبا و مشکل پسند است که پادشاه را برای مدت طولانی به خاطر کارایی و حساسیت خود بسیار محدود کرده است
[ترجمه گوگل]برای اینکه او مدتها برای رضایت و حساسیتش بسیار مشتاق و خشنود است، پادشاه راضی می کند

16. The child's father is the reigning monarch.
[ترجمه ترگمان]پدر این کودک پادشاه است
[ترجمه گوگل]پدر فرزند پادشاه حاکم است

17. Take one example, the role played by the monarch.
[ترجمه ترگمان]یک نمونه، نقشی که پادشاه ایفا می کند را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]یک مثال را در نظر بگیرید، نقش پادشاه را بازی کنید

18. Norodom Sihanouk is now king, as a constitutional monarch.
[ترجمه ترگمان]Norodom Sihanouk در حال حاضر پادشاه است، به عنوان یک پادشاه مشروطه
[ترجمه گوگل]Norodom Sihanouk در حال حاضر پادشاه، به عنوان یک پادشاه مشروطه

The two monarchs met outside the palace.

دو پادشاه در بیرون از کاخ ملاقات کردند.


John Donne has been called "the Monarch of Wit".

جان‌ دان را «سلطان خوش‌طبعی» نامیده‌اند.


the monarch of beauty and attractiveness

خسرو حسن و دلبری


پیشنهاد کاربران

پروانه مونارک

( کسی که جایگاه یا قدرت ) برتر ( را دارد )
cotton, monarch of the textile world
The bout was fought to determine who would be the monarch of the ring.

حاکم

a person who rules a country, for example a king or a queen ( ibid )

Emperor
King
Queen
Rex

فرمانروا

پادشاه

( علاوه بر معانی ذکر شده ) نفر اول


کلمات دیگر: