کلمه جو
صفحه اصلی

peripatetic


معنی : دوره گرد، پیاده رو، راه رونده، وابسته به فلسفه ارسطو، گردش کننده، متحرک
معانی دیگر : (p بزرگ) وابسته به فلسفه و پیروان ارسطو، ارسطویی، وابسته به آیین مشا، رهرو، جنبا، سیار، سالک

انگلیسی به فارسی

وابسته به فلسفه ارسطو، راه رونده، گردش کننده،سالک، دوره گرد، پیاده رو


پرپتیتیک، دوره گرد، پیاده رو، وابسته به فلسفه ارسطو، متحرک، راه رونده، گردش کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: walking or traveling around; going from place to place; itinerant.
مشابه: ambulatory, migrant

- He came from a peripatetic family and consequently attended many different schools as a child.
[ترجمه ترگمان] او از خانواده ای که پیرو ارسطو بود، آمد و در نتیجه در بسیاری از مدارس مختلف به عنوان یک کودک در آن شرکت کرد
[ترجمه گوگل] او از یک خانواده خانوادگی بیرون آمد و در نتیجه بسیاری از مدارس مختلف را به عنوان یک کودک برگزار کرد
- He is a peripatetic plastic surgeon who treats people with facial deformities in underdeveloped countries.
[ترجمه ترگمان] او یک جراح پلاستیک سخت است که در کشورهای توسعه نیافته با افراد دچار تغییر شکل صورت رفتار می کند
[ترجمه گوگل] او یک جراح پلاستیک متخصص است که در کشورهای توسعه نیافته با افراد مبتلا به ناهنجاری های صورت رفتار می کند
اسم ( noun )
مشتقات: peripatetically (adv.)
• : تعریف: someone who walks or travels from place to place; itinerant.

• drifter, wanderer, vagabond
moving, wandering, nomadic; occurring while walking about
peripatetic workers have jobs which require them to work for short periods of time in different places; a technical term.

مترادف و متضاد

دوره گرد (اسم)
badger, huckster, caird, costermonger, crier, peripatetic

پیاده رو (اسم)
walk, pedestrian, peripatetic, pavement, footer, sidewalk, footpath

راه رونده (صفت)
peripatetic, gressorial

وابسته به فلسفه ارسطو (صفت)
peripatetic

گردش کننده (صفت)
peripatetic

متحرک (صفت)
moving, agile, mobile, movable, ambulatory, ambulant, versatile, peripatetic, gradient, locomotive, locomotor, marked with a vowel point, nomadic, traveling

constantly traveling


Synonyms: ambulant, itinerant, itinerate, migrant, mobile, nomadic, perambulant, roaming, roving, vagabond, vagrant, wandering, wayfaring


Antonyms: fixed, settled


جملات نمونه

1. Peripatetic music teachers visit the school regularly.
[ترجمه ترگمان]Peripatetic معلم موسیقی به طور مرتب از مدرسه دیدن می کنند
[ترجمه گوگل]معلمان موسیقی پری پاتتی به طور منظم از مدرسه دیدن می کنند

2. Where a teacher is peripatetic in a school building it is much more difficult to display materials and motivate pupil contributions.
[ترجمه ترگمان]جایی که یک معلم در یک ساختمان مدرسه به آن نیاز دارد، نمایش مطالب و ایجاد انگیزه به دانش آموزان بسیار مشکل است
[ترجمه گوگل]در جایی که یک معلم در یک ساختمان مدرسه نفس می کشند، نمایش مواد و مشاغل دانش آموزان بسیار دشوار است

3. Can you take the peripatetic lifestyle that many entrepreneurs find so essential?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید سبک زندگی ارسطو را که بسیاری از کارآفرینان آن را اینقدر ضروری می یابند، به دست آورید؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید شیوه زندگی تلقی کنید که بسیاری از کارآفرینان آنقدر ضروری هستند؟

4. His career in the decade that followed was peripatetic.
[ترجمه ترگمان]حرفه او در دهه بعد از آن، ارسطو بود
[ترجمه گوگل]حرفه او در دهه ای که دنبال شد، درهم آمیخته بود

5. Of course, yes, the ill-fated visitor, the peripatetic guest.
[ترجمه ترگمان]البته، بله، مهمان -، مهمان کننده
[ترجمه گوگل]مطمئنا، بله، مهمان ناخوشایند، مهمان پرتاپاتیک

6. The relationship between sedentary and peripatetic peoples had no doubt always required diplomacy but these days it could be explosive.
[ترجمه ترگمان]رابطه بین افراد ساکن و peripatetic بدون شک همیشه به دیپلماسی نیاز داشت، اما این روزها می توانستند مواد منفجره باشند
[ترجمه گوگل]رابطه بین مردم نشسته و پرتقال بدون تردید همیشه دیپلماسی مورد نیاز است، اما امروزه می تواند انفجاری باشد

7. This reflects Warltire's peripatetic way of life, which in turn explains why precise biographical details are so elusive.
[ترجمه ترگمان]این نشان دهنده روش ارسطو در زندگی ارسطو است، که به نوبه خود توضیح می دهد که چرا جزییات زندگی زندگی نامه ای اینقدر گیج کننده است
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده شیوه نفوذی Warltire است، که به نوبه خود توضیح می دهد که چرا جزئیات دقیق زندگینامه خیلی ناخوشایند است

8. This pattern of living was reproduced wherever the peripatetic court might settle.
[ترجمه ترگمان]این الگوی زندگی هر جا که دادگاه ارسطو مورد توجه قرار می گرفت، تکثیر می شد
[ترجمه گوگل]این الگوی زندگی در هر کجا که دادگاه منعقد می شود، مجاز می باشد

9. A wolf, likes peripatetic wandering around lonely and prefers listening to the song.
[ترجمه ترگمان]یک گرگ، دوست دارد گردش کند و ترجیح بدهد به آهنگ گوش دهد
[ترجمه گوگل]یک گرگ، مثل سرگردانی در اطراف تنهایی را دوست دارد و ترجیح می دهد گوش دادن به آهنگ را ترجیح دهد

10. We are more and more a peripatetic planet or in plain English we move about more.
[ترجمه ترگمان]ما بیشتر و بیشتر از یک سیاره فلسفه ارسطو یا انگلیسی ساده هستیم و در حدود بیشتر حرکت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما بیشتر و بیشتر یک سیاره درهم و برهم زده و یا در انگلیسی ساده ما در مورد بیشتر حرکت می کنیم

11. Accompanying the peripatetic Secretary of State on his shuttle diplomacy marathons.
[ترجمه ترگمان]در مسابقه دوی ماراتن شاتل خود، به همراه وزیر امور خارجه، به همراه وزیر امور خارجه، به همراه او همراهی می شد
[ترجمه گوگل]همراه با وزیر امور خارجه در ماراتن دیپلماسی شاتل

12. Her father was in the army and the family led a peripatetic existence.
[ترجمه ترگمان]پدر او در ارتش بود و خانواده به رهبری پیرو ارسطو رهبری می شد
[ترجمه گوگل]پدرش در ارتش بود و خانواده در آنجا حضور داشتند

13. When he does come to publish his account of the oddities of peripatetic life in hiding, it will be compelling reading.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او برای انتشار گزارش خود از غرابت زندگی ارسطو در خفا بیرون می آید، مطالعه اجباری خواهد بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او می خواهد به چاپ حساب کاربری خود را از عجایب زندگی peripatetic در پنهان کردن، آن را قانع کننده خواندن است

14. After grad school, a series of grants allowed the peripatetic poet simply to write.
[ترجمه ترگمان]بعد از مدرسه، یک رشته از کمک های مالی به شاعر مورد علاقه اجازه داد که بنویسد
[ترجمه گوگل]پس از مدرسه فارغ التحصیلی، مجموعه ای از کمک های مالی به شاعر نابینا اجازه داده شد تا به نوشتن بپردازد

پیشنهاد کاربران

فلسفه راه رونده
مربوط به فلسفه ارسطو
ممنون که همیشه در کنارمان هستید

فلسفه مشاء

سیار. تحرک

a peripatetic music teacher

مشایی

در ادبیات انگلیسی واژه ی peripatetic رو برای شخصی به کار میبرن که تمایل بیش از حد به تنهایی داره.

peripatetic:خانه به دوش - کولی


کلمات دیگر: