کلمه جو
صفحه اصلی

emotionally

انگلیسی به فارسی

از نظر عاطفی، از نظر احساسی، از نظر احساسات


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: with regards to the feelings.

- After the accident, he was fine physically, but not emotionally.
[ترجمه Sh.G] بعد از تصادف، او از نظر جسمانی خوب بود اما نه از نظر احساسی
[ترجمه ترگمان] بعد از تصادف از نظر جسمی حالش خوب بود، اما از لحاظ احساسی
[ترجمه گوگل] پس از حادثه، او از نظر جسمانی خوب بود، اما نه احساسی

• in an emotional manner

جملات نمونه

1. an emotionally disturbed orphan
یتیمی که دچار اختلال عاطفی است

2. A wide range of emotionally stressful events may trigger a relapse.
[ترجمه ترگمان]طیف وسیعی از رویداده ای استرس زا ممکن است باعث بازگشت مجدد شود
[ترجمه گوگل]طیف وسیعی از حوادث عاطفی استرس زا ممکن است عود کند

3. All the children had been physically and emotionally abused.
[ترجمه ترگمان]همه بچه ها از نظر جسمی و احساسی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]همه کودکان از لحاظ جسمی و احساسی مورد آزار قرار گرفته اند

4. Emotionally, physically, and financially I was on the ropes.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ عاطفی، فیزیکی، و مالی من روی طناب بود
[ترجمه گوگل]از لحاظ احساسی، جسمی و مالی من در طناب بودم

5. She was jealous, humiliated, and emotionally at the end of her tether.
[ترجمه ترگمان]او حسودی می کرد، تحقیر شده بود، و از لحاظ احساسی به پایان رسیده بود
[ترجمه گوگل]او در پایان تسمه او حسادت، تحقیر و عاطفی داشت

6. He implied that we were emotionally immature.
[ترجمه ترگمان]اون به این نتیجه رسید که ما از نظر احساسی بی تجربه هستیم
[ترجمه گوگل]او اشاره کرد که ما عاطفی نابالغ بودیم

7. He felt creatively and emotionally sterile.
[ترجمه ترگمان]او به طور خلاقانه و از لحاظ احساسی عقیم شده بود
[ترجمه گوگل]او احساس خلاقانه و عاطفی استریل داشت

8. A wedding is an emotionally charged situation.
[ترجمه ترگمان]ازدواج یک موقعیت باردار از نظر عاطفی است
[ترجمه گوگل]عروسی یک وضعیت عاطفی است

9. Nursing is an emotionally and physically demanding job.
[ترجمه ترگمان]پرستاری از نظر عاطفی و فیزیکی خواستار شغل است
[ترجمه گوگل]پرستاری یک کار عاطفی و جسمی است

10. Men go through a change of life emotionally just like women.
[ترجمه ترگمان]مردان از طریق تغییر احساسی مانند زن ها از طریق تغییر رفتار می کنند
[ترجمه گوگل]مردان از طریق تغییر زندگی به طرز عاطفی مانند زنان می گذرانند

11. She is emotionally immature.
[ترجمه ترگمان]اون از نظر احساسی immature
[ترجمه گوگل]او عاطفی نابالغ است

12. Try not to become too emotionally involved with the children in your care.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید بیش از حد از نظر عاطفی درگیر کودکان نشوید
[ترجمه گوگل]سعی کنید بیش از حد احساسی در رابطه با کودکان در مراقبتهای خود دخالت نکنید

13. The experience left her emotionally drained.
[ترجمه ترگمان]این تجربه از نظر احساسی تهی شده بود
[ترجمه گوگل]تجربه او را از لحاظ احساسی تخلیه کرد

14. Though Paul had wanted a child, he wasn't emotionally ready for it.
[ترجمه ترگمان]با اینکه پل یک بچه می خواست، از نظر احساسی نسبت به آن آمادگی نداشت
[ترجمه گوگل]اگرچه پولس فرزندش را میخواست، او به لحاظ احساسی برای آن آماده نبود

15. She felt emotionally battered.
[ترجمه ترگمان]از نظر احساسی آشفته شده بود
[ترجمه گوگل]او احساسات عاطفی داشت

پیشنهاد کاربران

از لحاظ احساسی
از لحاظ عاطفی

احساسأ

هیجانی
Excitement هیجان

به طور احساسی

در این جا به معنای هیجانی، احساسی است.
The cingulate gyrus provides a pathway from the thalamus to the hippocampus, seems to be responsible for focusing attention on emotionally significant events, and for associating memories to smells and to pain.


به صورت هیجانی


کلمات دیگر: