1. Vito resigned his position as editor of the school paper.
ویتو از مقام ویراستاری نشریه ی مدرسه استعفا داد
2. Upon hearing the news of the defeat, the football coach promptly resigned.
مربی فوتبال با شنیدن خبر شکست فورا استعفا داد
3. Upon examining the injury, the chiropractor told Jim he had better resign himself to a week in bed.
طبیب مفصلی بعد از معاینه به جیم گفت بهتر است به یک هفته استراحت در رختخواب تن در دهد
4. resign yourself to whatever god ordains!
به آنچه که خداوند مشیت می کند تسلیم شو!
5. to resign one's post
از مقام خود کناره گیری کردن
6. her determination to resign
تصمیم او راجع به استعفا
7. ahmad was forced to resign
احمد را وادار به استعفا کردند.
8. illness obliged him to resign
بیماری او را ناچار کرد که استعفا بدهد.
9. evidently he is going to resign
چنین پیداست که می خواهد استعفا بدهد.
10. he declared his intention to resign
او تصمیم خود مبنی بر استعفا را اعلام کرد.
11. he is reportedly going to resign
از قرار معلوم قصد دارد استعفا بدهد.
12. it is definite that he will resign
محرز است که استعفا خواهد داد.
13. his wife kept egging him on to resign
زنش مرتبا او را تحریک می کرد که استعفا بدهد.
14. keep it to yourself; i'm going to resign
به کسی نگو; من می خواهم استعفا بدهم.
15. she claims that she was pressurized to resign
ادعا می کند به او فشار آوردند که استعفا بدهد.
16. i have had it with these workers, i'll resign tomorrow!
از دست این کارگران کارد به استخوانم رسیده،فردا استعفا خواهم داد!
17. rumor has it that she is going to resign
چو افتاده است که می خواهد استعفا بدهد.
18. the article conveyed the impression that he would resign
مقاله حاکی از این بود که او استعفا خواهد داد.
19. the word has gone around that he will resign
شایع شده است که استعفا خواهد داد.
20. if you don't like your job, you can always resign
اگر از شغلت خوشت نمی آید می توانی هر وقت بخواهی استعفا بدهی.
21. there has been some question as to whether or not he will resign
در مورد اینکه آیا استعفا خواهد داد یا نه شبهه وجود دارد.
22. In the end he was forced to resign but it was all very hush-hush.
[ترجمه ترگمان]سرانجام مجبور شد استعفا بدهد، اما همه اش ساکت بود
[ترجمه گوگل]در نهایت او مجبور شد استعفا بدهد، اما همه اینها بسیار خشن بود
23. He should reconsider his decision to resign.
[ترجمه ترگمان]او باید در تصمیم خود برای استعفا تجدید نظر کند
[ترجمه گوگل]او باید تصمیم خود را برای استعفا دوباره در نظر بگیرد
24. He ought to resign, I think.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم باید استعفا بدهد
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او باید استعفا بدهد
25. He was obliged to resign when one of his own aides was implicated in a financial scandal.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یکی از دستیاران خود در یک رسوایی مالی گرفتار شد، ناچار شد استعفا دهد
[ترجمه گوگل]او مجبور شد استعفا دهد، زمانی که یکی از طرفدارانش در یک رسوایی مالی دخیل بود
26. The selectors should resign en bloc.
[ترجمه ترگمان]The باید در بلوک استعفا دهند
[ترجمه گوگل]انتخابکنندگان باید در بلوک مجبور شوند
27. We want you to reconsider your decision to resign from the board.
[ترجمه ترگمان]ما از شما می خواهیم که تصمیم خود را برای استعفا از این هیات بازبینی کنید
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم شما تصمیم خود را برای استعفا از هیئت مدیره تجدید نظر کنید
28. His vice president also had to resign in disgrace.
[ترجمه ترگمان]معاون او نیز مجبور بود استعفا دهد
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور او نیز مجبور شد استعفا دهد
29. In all seriousness, if Tom does resign, a lot of other people will start leaving too.
[ترجمه ترگمان]اگر تام استعفا دهد، بسیاری از افراد دیگر هم شروع به ترک کردن می کنند
[ترجمه گوگل]در صورت جدی بودن، اگر تام می خواهد استعفا دهد، بسیاری از افراد دیگر نیز شروع به ترک خواهند کرد