کلمه جو
صفحه اصلی

underpin


(مثلا با ستون یا شمع و غیره) محکم کردن، پشتبند زدن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پی بندی کردن، پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن، پشتیبانی یا تایید کردن

انگلیسی به فارسی

پی بندی کردن، پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن،پشتیبانی یا تایید کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: underpins, underpinning, underpinned
(1) تعریف: to support from below, as with girders or props.

- Steel girders underpin the building.
[ترجمه ترگمان] تیر فولادی ساختمان را زیر و رو می کند
[ترجمه گوگل] ستون های فولادی پایه ساختمان

(2) تعریف: to form the basis of, or to support or strengthen in some manner; substantiate.

- Strong evidence underpins the theory.
[ترجمه ترگمان] شواهد قوی زیربنایی این نظریه است
[ترجمه گوگل] شواهد قوی بر این نظریه استوار است
- The themes of loneliness and isolation underpin many of her novels.
[ترجمه ترگمان] موضوع تنهایی و انزوای بسیاری از رمان های او را تایید می کند
[ترجمه گوگل] تم های تنهایی و انزوای بسیاری از رمان های او را پایه ریزی می کند

• support from below; strengthen a foundation, remake a foundation; comprise a basis for
if one thing underpins another, it helps the other thing to continue or succeed by supporting and strengthening it.

جملات نمونه

1. He presented the figures to underpin his argument.
[ترجمه ترگمان]او ارقام را برای تایید استدلال خود ارائه داد
[ترجمه گوگل]او این ارقام را برای اثبات استدلالش ارائه داد

2. Certain qualities and values underpin good journalism.
[ترجمه ترگمان]برخی از ویژگی ها و ارزش های خاص پشتیبان روزنامه نگاری خوب هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از ویژگی ها و ارزش ها روزنامه نگاری خوب است

3. It also helps to underpin earnings when the bullion price drops.
[ترجمه ترگمان]این روش همچنین به پشتیبانی از درآمدها در زمان کاهش قیمت شمش های طلا کمک می کند
[ترجمه گوگل]همچنین وقتی که قیمت سکه ها کاهش می یابد، به درآمد پایین تر کمک می کند

4. They highlight the false assumptions which underpin much social security provision.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر مفروضات اشتباهی که از تامین اجتماعی بسیار پشتیبانی می کنند، تاکید می کنند
[ترجمه گوگل]آنها مفروضات دروغین را که حاکی از تأمین امنیت اجتماعی فراوان هستند، برجسته می کنند

5. Many factors underpin Ireland's descent into the basement.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از عوامل زیر زمین رفتن ایرلند به زیرزمین هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از عواملی باعث فرود آمدن ایرلند به زیرزمین می شوند

6. We've had to underpin the adjoining party wall.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدیم از دیوار مجاور برویم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم دیوار حزب مجاور را زیر نظر بگیریم

7. The following basic beliefs underpin the discussion:
[ترجمه ترگمان]عقاید پایه زیر از این بحث پشتیبانی می کنند:
[ترجمه گوگل]اعتقادات اساسی زیر این بحث را تضمین می کند

8. We firmly believe it must also underpin the operations of the minerals industry.
[ترجمه ترگمان]ما به شدت معتقدیم که باید از عملیات صنعت مواد معدنی پشتیبانی کند
[ترجمه گوگل]ما به طور جدی معتقدیم که باید عملیات صنایع معدنی را نیز پایه ریزی کند

9. We very much hope that such reforms will underpin the peace process.
[ترجمه ترگمان]ما بسیار امیدواریم که چنین اصلاحاتی از روند صلح حمایت کند
[ترجمه گوگل]ما بسیار امیدواریم که چنین اصلاحات به روند صلح پایبند باشد

10. It is not just that the ideas which underpin progressive primary methods have been, with a few notable exceptions, poorly articulated.
[ترجمه ترگمان]درست نیست که ایده هایی که از روش های ابتدایی پیشرفته پشتیبانی می کنند، با چند استثنا قابل توجه، ضعیف بیان شده اند
[ترجمه گوگل]این فقط این نیست که ایده هایی که روش های اولیه ی پیشرونده را به وجود آورده اند، با چند استثنای قابل توجه، نادرست بیان شده اند

11. These values of conservative normativism underpin the dominant tradition of public law.
[ترجمه ترگمان]این ارزش های سنت گرایان محافظه کار زیربنای اصلی قانون عمومی هستند
[ترجمه گوگل]این ارزشهای سازگاری محافظه کارانه سنت غالب حقوق عمومی را پایه ریزی می کند

12. Last week saw talk of intervention to underpin the euro, a sure sign that policymakers are starting to be concerned.
[ترجمه ترگمان]هفته گذشته شاهد صحبت از مداخله برای حمایت از یورو بود، یک نشانه قطعی که سیاست گذاران شروع به نگران شدن می کنند
[ترجمه گوگل]هفته گذشته سخن از مداخله برای حمایت از یورو بود، یک نشانه مطمئن که سیاستگذاران شروع به نگرانی می کنند

13. Marine surveys to underpin research A number of ongoing research programmes underpin Core programmes of offshore investigations.
[ترجمه ترگمان]برآورده ای نیروی دریایی برای پشتیبانی از تحقیقات، تعدادی از برنامه های تحقیقاتی در حال انجام زیر بنای برنامه های هسته ای تحقیقات ساحلی هستند
[ترجمه گوگل]نظرسنجی های دریایی به منظور حمایت از تحقیقات تعدادی از برنامه های تحقیقاتی در حال انجام، برنامه های اصلی تحقیقات دریایی را پایه ریزی می کنند

14. The principles which underpin good work force relationships in business apply equally well in the education business.
[ترجمه ترگمان]اصولی که از روابط نیروی کار خوب در کسب وکار پشتیبانی می کنند به همان اندازه در کسب وکار آموزش کاربرد دارند
[ترجمه گوگل]اصولی که بر پایه ی روابط خوب نیروی کار در کسب و کار تاثیر می گذارد نیز به خوبی در کسب و کار آموزش دیده است

پیشنهاد کاربران

شاکله ( چیزی را ) تشکیل دادن

پایبندی

زیربنایی

تضمین کردن، ضامن بودن

پایه و اساس

تشکیل دادن

fasten


پشتیبانی ، حمایت
Ex:
Discuss why you disagree with a claim and the reasoning that underpins the claim.


کلمات دیگر: