کلمه جو
صفحه اصلی

brainchild


رجوع شود به: brainpan، (عامیانه) محصول فکری (کسی)، اندیش زاد، زاییده افکار، تصوری، خیالی

انگلیسی به فارسی

زاییده افکار، تصوری، خیالی


جانباز، زاییده افکار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: brainchildren
• : تعریف: someone's original idea, plan, or invention.

• product of one's thought, invention, original idea
someone's brainchild is an idea or invention that they have thought up or created.

جملات نمونه

1. this project was the brainchild of my father
این طرح محصول فکر (نتیجه ی تخیلات) پدرم بود.

2. The record was the brainchild of rock star Bob Geldof.
[ترجمه ترگمان]این پرونده زاییده فکر باب Geldof ستاره راک بود
[ترجمه گوگل]این رکورد جانشینی از ستاره راک باب گلتوف بود

3. The festival was the brainchild of Reeves.
[ترجمه ترگمان]این جشنواره زاییده افکار ریوز بود
[ترجمه گوگل]فستیوال جانشین ریوز بود

4. The project was the brainchild of one of the students.
[ترجمه ترگمان]این پروژه زاییده فکر یکی از دانشجویان بود
[ترجمه گوگل]این پروژه خرد یک دانش آموز بود

5. The TV programme was the brainchild of the producer.
[ترجمه ترگمان]این برنامه تلویزیونی زاییده فکر تولید کننده بود
[ترجمه گوگل]برنامه تلویزیونی، محصولی از تولید کننده بود

6. It's all the brainchild of Oxford University rugby coach Lynn Evans.
[ترجمه ترگمان]این فکر زاییده فکر مربی راگبی دانشگاه آکسفورد لین اوانز است
[ترجمه گوگل]این همه جانبازان مربیگری راگبی دانشگاه آکسفورد، لین اونز است

7. The series was the brainchild of publisher Allen Lane and architectural historian Nikolaus Pevsner and the first volume appeared in 195
[ترجمه ترگمان]این مجموعه زاییده افکار ناشر خانم الن لین و نیکولاس Pevsner بود که اولین جلد این مجموعه در سال ۱۹۵ میلادی ظاهر شد
[ترجمه گوگل]این سریال خبری از ناشر Allen Lane و مورخ معماری نیکولا پیسنر بود و جلد اول در 195 منتشر شد

8. A new game, the brainchild of Andrew Wilson, was launched in 199
[ترجمه ترگمان]بازی جدیدی که زاییده افکار اندرو ویلسون بود در سال ۱۹۹ شروع شد
[ترجمه گوگل]یک بازی جدید، ارواح وحشی از اندرو ویلسون، در سال 199 راه اندازی شد

9. This approach to grammatical analysis is largely the brainchild of Chomsky.
[ترجمه ترگمان]این رویکرد برای تجزیه و تحلیل گرامری تا حد زیادی زاییده فکر چامسکی است
[ترجمه گوگل]این رویکرد به تجزیه و تحلیل دستوری تا حد زیادی جانوری از Chomsky است

10. The musical is the brainchild of Anthony and Rosalie Calabrese, who together wrote the book, music and lyrics.
[ترجمه ترگمان]این موسیقی زاییده افکار آنتونی و رز الی calabrese است که با هم کتاب، موسیقی و ترانه را نوشتند
[ترجمه گوگل]موزیکال جانشین آنتونی و روسیلی کالابریس است که با هم کتاب، موسیقی و اشعار را نوشتند

11. It was the brainchild of Eric Kaye who lives in the area and had already published a history of the airfield.
[ترجمه ترگمان]این زاییده فکر اریک کی بود که در منطقه زندگی می کند و قبلا سابقه فرودگاه را منتشر کرده بود
[ترجمه گوگل]این ارواح شیطانی اریک کای بود که در منطقه زندگی می کرد و پیش از این سابقه ای از فرودگاه را منتشر کرده بود

12. Pavilions of Splendour is the brainchild of Gwyn Headley who says the idea was born from a growing demand for unusual properties.
[ترجمه ترگمان]Pavilions of Splendour زاییده فکر of Headley است که می گوید این ایده از تقاضا رو به رشد برای ویژگی های غیر معمول زاده شد
[ترجمه گوگل]سالن های Splendor، جانشین گویین هندی است که می گوید این ایده از تقاضای رو به رشد خواص غیر معمول متولد شده است

13. The new computer system is the brainchild of our systems manager.
[ترجمه ترگمان]سیستم جدید کامپیوتر زاییده فکر مدیر سیستم ما است
[ترجمه گوگل]سیستم کامپیوتری جدید، جانشین مدیر سیستم ما است

14. The personal computer was the brainchild of a man named Steve Jobs.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر شخصی زاییده فکر مردی به نام (استیو جابز)بود
[ترجمه گوگل]رایانه شخصی جانشین مردی به نام استیو جابز بود

This project was the brainchild of my father.

این طرح محصول فکر (نتیجه‌ی تخیلات) پدرم بود.


پیشنهاد کاربران

ایده اصلی

محصول فکری، نتیجه اندیشه و تفکر یک فرد

ساخته ی ذهن


کلمات دیگر: