کلمه جو
صفحه اصلی

bereaved


معنی : محروم
معانی دیگر : داغدیده

انگلیسی به فارسی

داغدیده ،محروم


از دست رفته، محروم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: in a state of grief over the death of a friend or relative.

- The bereaved widow wore black.
[ترجمه ترگمان] بیوه زن bereaved سیاه پوشیده بود
[ترجمه گوگل] بیوه مردمی سیاه پوشیده بود
- He was so bereaved that he spoke to no one for months.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی ناراحت بود که چند ماه با کسی حرف نزده
[ترجمه گوگل] او خیلی از دست رفته بود که چند ماه با هیچ کس صحبت نکرده بود
اسم ( noun )
• : تعریف: the survivors of a recently deceased person (usu. prec. by the).

- Friends and neighbors came to express their sympathy to the bereaved.
[ترجمه ترگمان] دوستان و همسایگان برای ابراز همدردی خود با the می آمدند
[ترجمه گوگل] دوستان و همسایگان برای ابراز همدردی خود به زخمی شدن آمدند

• person or persons that mourns a loss
bereft, deprived, suffering from loss
a bereaved person is one who had a relative or close friend who has recently died.

مترادف و متضاد

محروم (صفت)
bereaved, deprived, excluded, divested

جملات نمونه

1. the bereaved family are still in mourning
خانواده ی سوگوار هنوز عزاداری می کنند.

2. the bereaved man's incoherent words
سخنان پرت و پلای مرد داغدیده

3. the bereaved
عزاداران،سوگواران،ماتم زدگان

4. a mother recently bereaved
مادری که اخیرا داغدار شده است

5. the crying of a bereaved mother
گریه ی مادر داغدیده

6. the lamentation of a bereaved mother
مویه ی مادری داغ دیده

7. i tried to console the bereaved mother
کوشیدم مادر داغ دیده را تسلی بدهیم.

8. a few words of consolation calmed the bereaved mother
چند کلام تسلی بخش مادر داغ دیده را آرام کرد.

9. the empathy existing between him and all the bereaved people in the village
همدلی موجود بین او و همه ی داغدیدگان دهکده

10. Mr Dinkins visited the bereaved family to offer comfort.
[ترجمه ترگمان]آقای Dinkins از خانواده داغدار دیدن کرد تا به آن ها دلداری بدهد
[ترجمه گوگل]آقای دینکینز خانواده خانوادگی را برای راحتی فراهم کرد

11. Our sympathies go to the bereaved.
[ترجمه ترگمان] علاقه ما به the
[ترجمه گوگل]همدردی ما به زخمی شدن

12. Illness bereaved her of her husband.
[ترجمه ترگمان]بیماری او را از شوهر خود منع می کند
[ترجمه گوگل]بیماری او را از شوهرش بیرون کرد

13. We sympathized with the bereaved family.
[ترجمه ترگمان]ما با خانواده bereaved همدردی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما با خانواده فراموش شده همدردی کردیم

14. The bereaved parents wept openly.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر bereaved علنا گریه کردند
[ترجمه گوگل]والدین بیخوابی آشکارا گریه کردند

15. The war bereaved us of our home.
[ترجمه ترگمان] جنگ ما رو از خونه - مون می کشه بیرون
[ترجمه گوگل]جنگ ما را از خانه ما بیرون کرد

16. The recent outbreak of hepatitis bereaved the happy family of three members.
[ترجمه ترگمان]شیوع اخیر هپاتیت شامل خانواده شاد سه عضو است
[ترجمه گوگل]شیوع اخیر هپاتیت خانواده شاد سه عضو را از دست داد

پیشنهاد کاربران

داغدار

عزادار
سوگوار

bereaved ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: داغ دار
تعریف: ویژگی فرد دچار احساس داغ داری

داغ دیده، داغ دار ، عزادار ، سوگوار ( اعضاء/بستگان درجه اول خانواده /دوست یا رفیق نزدیک/صمیمی )


کلمات دیگر: