کلمه جو
صفحه اصلی

intercommunicate


معنی : امیزش کردن، معاشرت کردن، مبادله کردن، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن
معانی دیگر : (دو یا چند اتاق و غیره) به هم راه داشتن، ارتباط متقابل داشتن، هم پیامی کردن، هم پیام شدن، (در داخل ساختمان یا کشتی یا هواپیما و غیره با هم مخابره کردن) هم پیام گیری کردن، آگه رسانی کردن، دارای مراوده

انگلیسی به فارسی

مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن،آمیزش کردن، معاشرت کردن، دارای مراوده


ارتباط برقرار کردن، مرتبط بودن با، مراوده داخلی داشتن، مبادله کردن، امیزش کردن، معاشرت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: intercommunicates, intercommunicating, intercommunicated
(1) تعریف: to communicate or speak with one another.

(2) تعریف: to be mutually accessible, as rooms; adjoin.
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: intercommunication (n.)
• : تعریف: to send to one another; exchange (a message, memorandum, or the like).

• communicate one with another; allow movement from one to another (as of rooms)

مترادف و متضاد

امیزش کردن (فعل)
associate, admix, intercommunicate

معاشرت کردن (فعل)
associate, companion, intercommunicate, communicate

مبادله کردن (فعل)
exchange, intercommunicate, swap, trade, chaffer, dicker, interchange, trade off

مرتبط بودن با (فعل)
intercommunicate

مراوده داخلی داشتن (فعل)
intercommunicate

جملات نمونه

1. They live in rooms which intercommunicate.
[ترجمه ترگمان]در اتاق هایی که intercommunicate هستند زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در اتاق هایی زندگی می کنند که ارتباط برقرار می کنند

2. We had intercommunicating rooms.
[ترجمه ترگمان]ما اتاق های intercommunicating داشتیم
[ترجمه گوگل]ما اتاق های ارتباطی داشتیم

3. For example, intercommunicate out of job is very important for the business development.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، خارج شدن از شغل برای توسعه کسب وکار بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]برای مثال، برقراری ارتباط بین کارها برای توسعه کسب و کار بسیار مهم است

4. The mostly function of vague sememe in realistic intercommunicate is to advance the efficiency of expression.
[ترجمه ترگمان]اغلب تابع sememe مبهم در intercommunicate واقع گرایانه، افزایش کارایی بیان است
[ترجمه گوگل]اغلب تابع مفهوم مبهم در ارتباطات واقع بینانه، پیشرفت کارایی بیان است

5. By constructing testing diagnosis network system, based intercommunicate of apparatus, share of resource, reducing testing cost and increasing testing efficiency is attained.
[ترجمه ترگمان]با ساخت سیستم شبکه تشخیص تست، intercommunicate دستگاه، سهم منابع، کاهش هزینه آزمایش و افزایش بهره وری آزمون به دست آمده است
[ترجمه گوگل]با ساخت تست تشخیص سیستم شبکه، ارتباط بین دستگاه، سهم منابع، کاهش هزینه تست و افزایش کارایی تست به دست می آید

6. Insure how you yourself intercommunicate.
[ترجمه ترگمان]پس چرا خودت را لو دادی
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که چطور می توانید ارتباط برقرار کنید

7. The lack of a common language made it very difficult to intercommunicate.
[ترجمه ترگمان]فقدان یک زبان مشترک آن را بسیار دشوار می کرد
[ترجمه گوگل]فقدان یک زبان مشترک باعث شد که ارتباط برقرار شود

8. Finally the paper illustrates the implementation of hardware to intercommunicate among Wireless Sub - nets and Wireless net.
[ترجمه ترگمان]در نهایت این مقاله پیاده سازی سخت افزار به intercommunicate در میان شبکه های ATM و شبکه بی سیم را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]در نهایت مقاله نشان دهنده پیاده سازی سخت افزار برای برقراری ارتباط بین شبکه های بی سیم و شبکه های بی سیم است

9. So I don't think the desire is there to intercommunicate," said Chris DiBona, the open source manager for Google.
[ترجمه ترگمان]کریس DiBona، مدیر عامل باز گوگل، می گوید: \" بنابراین من فکر نمی کنم که تمایل به intercommunicate وجود داشته باشد \"
[ترجمه گوگل]بنابراین، من فکر نمی کنم که تمایل وجود داشته باشد تا ارتباط برقرار شود، کریس دیوبونا، مدیر منبع باز برای گوگل، گفت

10. Code switching has become a widespread phenomenon of social language when people use it to intercommunicate.
[ترجمه ترگمان]تغییر کد به پدیده گسترده ای از زبان اجتماعی تبدیل شده است که مردم از آن به intercommunicate استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]سوئیچینگ کد تبدیل شده است پدیده گسترده ای از زبان اجتماعی زمانی که مردم از آن برای ارتباط برقرار کردن

11. Travellution rolls out its interior test version before a year about, through its Tripmate function lets think the user intercommunicate that goes to same place travelling for a short while together.
[ترجمه ترگمان]Travellution نسخه تست داخلی خود را قبل از یک سال بررسی می کند، از طریق تابع Tripmate اجازه می دهد که کاربر intercommunicate که برای مدت کوتاهی به همان مکان سفر می کند فکر کند
[ترجمه گوگل]Travellution قبل از یک سال نسخه نسخه آزمایشی آن را رول می کند، از طریق عملکرد Tripmate شما می توانید فکر کنید که کاربر برای برقراری ارتباط با دیگران به همان مکان سفر می کند

12. Field bus is a net work via which all field equipments and meters intercommunicate in a roboticized system.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس فیلد یک کار خالص است که از طریق آن تمامی تجهیزات می دانی و کنتورها در یک سیستم roboticized پیاده می شوند
[ترجمه گوگل]اتوبوس فیلد یک کار خالص است که از طریق آن تمام تجهیزات و وسایل میدان در یک سیستم رباتیک ارتباط برقرار می کنند

13. It should be harmonious symbiosis, in which the teachers and students shall interdepend and intercommunicate to experience and grow together.
[ترجمه ترگمان]این هم زیستی باید هم زیستی مسالمت آمیز داشته باشد، که در آن معلمان و دانش آموزان باید به تجربه بپردازند و با هم رشد کنند و رشد کنند
[ترجمه گوگل]این باید همبستگی هماهنگ باشد، که در آن معلمان و دانش آموزان باید متصل و متصل شوند تا با یکدیگر تجربه کنند و رشد کنند

14. Editor On-Line: our professional editors will answer questions on line every week, to intercommunicate with our readers directly.
[ترجمه ترگمان]سردبیر: سردبیران حرفه ای ما هر هفته به سوالات مربوط به خط پاسخ خواهند داد تا به طور مستقیم با خوانندگان خود ارتباط برقرار کنند
[ترجمه گوگل]ویرایشگر On-Line: سردبیران حرفه ای ما هر هفته به سؤالات در هر خط پاسخ می دهند تا به طور مستقیم با خوانندگان ما ارتباط برقرار کنند

intercommunicating rooms

اتاق‌های تودرتو


اصطلاحات

intercom(munication) system

(در داخل ساختمان یا کشتی و غیره) سازگان پیامگیری درونی، سازگان پیام گیر


پیشنهاد کاربران

ارتباط متقابل داشتن


کلمات دیگر: