• had enough of; have no patience for someone or something
fed up with
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
خسته شده
دلزده شدن
بیزارشدن
( idiom - informal ) از چیزی خیلی خسته شدن - عصبانی شدن از چیزی ( چیزی که برای مدت طولانی ادامه داشته است )
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Merriam - Webster :
very tired of ( something ) : angry about ( something that has continued for a long time )
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Merriam - Webster :
very tired of ( something ) : angry about ( something that has continued for a long time )
She is fed up with her life
از زندگی اش خسته شده است
از زندگی اش خسته شده است
خسته شدن از. . .
خسته شدن ، کلافه شدن از چیزی،
صبرتون لبریز شده
وقخی در زبان فارسی می خواهییم بگوییم ججونم به لبم رسیده خسته شدم یا کاسه صبرم لبریز شده این عبارت معادل مناسبی است.
کلافه شدن
خسته، بی حوصله، رنجیده، آزرده، بیزار از کسی یا چیزی
سیر شده
جون به لب شدن از چیزی/سیر شدن از چیزی
به ستوه آمدن
کلمات دیگر: