کلمه جو
صفحه اصلی

doll


معنی : دخترک، عروسک، زن زیبای نادان
معانی دیگر : کودک زیبا، (خودمانی) آدم زیبا و دوست داشتنی، (با: up) شیک و پیک کردن، (خود را) آراستن، (زن خوشگل ولی سبکسر) طناز، زیبا و شوخ، لعبت، (خودمانی) دختر

انگلیسی به فارسی

عروسک، (مجازاً) زن زیبای نادان، دخترک


عروسک، دخترک، زن زیبای نادان


انگلیسی به انگلیسی

• toy baby, toy in the form of a person
dress oneself up, primp; decorate, ornament
a doll is a child's toy which looks like a small person or baby.
if you say that someone is a doll, you mean that you like them; used in american english.

مترادف و متضاد

attractive woman


دخترک (اسم)
pussy, puss, chit, doll

عروسک (اسم)
dummy, toy, doll, puppet, dolly

زن زیبای نادان (اسم)
doll

toy person


Synonyms: baby, dolly, effigy, figure, figurine, manikin, marionette, model, moppet, puppet


generous person


Synonyms: darling, decent person, helpful person, honey, prince, sweetheart, sweetie


Synonyms: angel, babe, bathing beauty, beauty queen, broad, bunny, centerfold, chick, cover girl, cupcake, cutie, cutie-pie, dish, dollface, dreamboat, dream girl, fox, glamour girl, good-looking woman, honey, hot dish, hot number, peach, pin-up, raving beauty, sex bunny, sex kitten, sexpot, tomato


جملات نمونه

1. a jointed doll
عروسک مفصل دار (خم شو)

2. a mechanical doll
عروسک ماشینی (کوکی)

3. a rag doll
عروسک پارچه ای

4. a talking doll
عروسک سخنگو

5. to play with a doll
با عروسک بازی کردن

6. her daughter is quite a doll
دختر او واقعا جذاب است.

7. as a baby, julie was a doll
در کودکی جولی مثل عروسک بود.

8. The child clasped the doll tightly.
[ترجمه ترگمان]بچه عروسک را محکم به هم فشرد
[ترجمه گوگل]کودک عروسک را محکم بست

9. The child clutched the doll to her arms and would not show it to anyone.
[ترجمه ترگمان]بچه عروسک را به دست گرفت و آن را به کسی نشان نداد
[ترجمه گوگل]کودک عروسک را به آغوشش آغشته کرده و آن را به کسی نشان نمی دهد

10. We used to doll ourselves up and go into town.
[ترجمه ترگمان]خودمان را عروسک نمی کردیم و به شهر می رفتیم
[ترجمه گوگل]ما عروسک خودمان را جمع کردیم و به شهر رفتیم

11. I won this doll in a raffle.
[ترجمه ترگمان] من این عروسک رو توی بخت آزمایی برنده شدم
[ترجمه گوگل]من این عروسک را در یک قرعه کشی برنده شدم

12. I suddenly feel myself like a doll,acting all kinds of joys and sorrows. There are lots of shining siliery thread on my back,controlling all my action.
[ترجمه ترگمان]ناگهان خودم را مثل یک عروسک احساس می کنم، انواع و اقسام شادی ها و دردها را بازی می کنم کلی نخ درخشان در پشتم هست که تمام حرکات مرا کنترل می کند
[ترجمه گوگل]من ناگهان احساس خود را مانند یک عروسک، بازی انواع روحیه و غم و اندوه در پشت من بسیاری از موضوع درخشان سیلیری وجود دارد که تمام اقدامات من را کنترل می کند

13. The doll pivots at the waist and neck.
[ترجمه ترگمان]عروسک به کمر و گردن می چرخد
[ترجمه گوگل]عروسک در دور کمر و گردن چرخ می زند

14. It's a vinyl doll with movable arms and legs.
[ترجمه ترگمان]یک عروسک vinyl با بازوها و پاهای قابل انتقال است
[ترجمه گوگل]این یک عروسک وینیل با بازوها و پاهای متحرک است

15. The child is hugging her doll.
[ترجمه ترگمان]بچه عروسک خود را در آغوش گرفته است
[ترجمه گوگل]کودک عروسک او را آغوش می کند

16. Each doll is crafted individually by specialists.
[ترجمه ترگمان]هر عروسک به تنهایی توسط متخصصان ساخته می شود
[ترجمه گوگل]هر عروسک به تنهایی توسط متخصصان طراحی شده است

17. He carved a doll from a block of wood.
[ترجمه ترگمان]یک عروسک را از یک تکه چوب تراشیده بود
[ترجمه گوگل]او یک عروسک را از یک بلوک چوب برش داد

She was busy playing with her dolls.

او سرگرم بازی با عروسک‌هایش بود.


As a baby, Julie was a doll.

در کودکی جولی مثل عروسک بود.


Her daughter is quite a doll.

دختر او واقعاً جذاب است.


She was all dolled up for the party.

برای مهمانی خودش را حسابی آراسته بود.


پیشنهاد کاربران

عروسک
The little girl is sitting on the stairs, and playing with her doll
دختر کوچولو روی پله ها نشسته و با عروسکش بازی می کند

عروسک
My doll name was Sarah اسم عروسک من سارا بود

Doll در زبان عامیانه و خیابانی به معنای یک ماده مخدر آرامبخشه

معمولا برای خانم ها استفاده میشه
اما اگه برای یه آقا استفاده بشه معنی آدم جذاب و دوست داشتنی میده
a person is attractive or pleasant

I wish you were a girl
Because I saw a lot of interest in playing doll with you
کاش دختر میشدی
زیرا علاقمندی زیادی در وجود تو به عروسک بازی دیدم

عروسک، بازیچه.
Am I your doll?

عروسک

عروسک ، اسبابازی

واژه doll به معنای عروسک
واژه doll به معنای عروسک به نوعی اسباب بازی بچه ها اشاره می کند که شکل انسان دارند یا به صورت بچه کوچک انسان هستند. مثلا:
a rag doll ( یک عروسک پارچه ای )
واژه doll گاهی اوقات برای توصیف یک خانم جوان و زیبا نیز استفاده می شود که البته این کاربرد قدیمی شده و دارد از بین می رود. مثلا:
she's quite a doll ( او عین عروسک می ماند. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: