کلمه جو
صفحه اصلی

clown


معنی : مسخره، لوده، مقلد، دلقک شدن، مسخرگی کردن
معانی دیگر : دلقک بازی در آوردن، لودگی کردن، دست انداختن و شوخی کردن، ادا و اطوار در آوردن، (در اصل) دهاتی، روستایی، آدم پخمه، بی عرضه

انگلیسی به فارسی

لوده، مسخره، مقلد، مسخرگی کردن، دلقک شدن


دلقک، مسخره، لوده، مقلد، مسخرگی کردن، دلقک شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a comic performer, as in a circus, who wears odd clothes and exaggerated makeup and entertains by jokes, tricks, juggling, and the like.
مشابه: fool, harlequin, humorist, jester, mime, pantomime

- My little boy likes the clowns more than the acrobats at the circus.
[ترجمه امین] پسر کوچکم دلقک ها را بیشتر از بندبازها در سیرک دوست دارد.
[ترجمه امیررضا] پسر کوچک من در سیرک دلقک ها را بیش تر از بندباز ها دوست دارد
[ترجمه ترگمان] پسر کوچولوم از دلقک ها بیشتر بیشتر از دلقک ها توی سیرک خوشش میاد
[ترجمه گوگل] پسر کوچک من دوست دارد دلقک ها بیش از acrobats در سیرک

(2) تعریف: a person who acts in a comical, prankish manner.
مترادف: buffoon, comedian, cutup, farceur, jester, joker, wag, zany
مشابه: comic, harlequin, merry-andrew, prankster

- We loved him in school because he was always such a clown, making us laugh all the time.
[ترجمه sana] ما اورا در مدرسه دوست میداشتیم چون او همیشه یک دلقک بود و مارا میخنداند .
[ترجمه ترگمان] ما او را در مدرسه دوست داشتیم، چون او همیشه یک دلقک بود و ما را به خنده می انداخت
[ترجمه گوگل] ما او را در مدرسه دوست داشتیم زیرا او همیشه مانند یک دلقک بود، و ما را همواره بخنداند

(3) تعریف: a crude, impolite, or oafish person.
مترادف: boor, churl, lout
مشابه: brute, joker, oaf, yahoo

- Why did you insult her like that, you clown!
[ترجمه ترگمان] ! چرا اینطوری بهش توهین کردی، دلقک
[ترجمه گوگل] چرا او را مانند این توهین کردی؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clowns, clowning, clowned
مشتقات: clownish (adj.), clownishly (adv.), clownishness (n.)
• : تعریف: to perform as a clown or seek to amuse others through comical, prankish behavior (sometimes fol. by "around").
مترادف: jest, joke
مشابه: fool, kid, wisecrack

- He's clowning with a European circus now.
[ترجمه ترگمان] اون دلقکی هاست که داره با یه سیرک اروپایی بازی می کنه
[ترجمه گوگل] او اکنون با یک سیرک اروپایی چیره شده است
- I never take him seriously because he's always clowning.
[ترجمه kkk-1219] من هرگز او را جدی نمی گیرم زیرا او همیشه درحال شوخی است
[ترجمه ترگمان] من هرگز او را جدی نمی گیرم چون همیشه دلقک بازی است
[ترجمه گوگل] من هرگز او را جدی نمی گیرم چون او همیشه دلسوز است
- Stop clowning around and get back to work.
[ترجمه Tahmine] شوخی کردن را تمام کنید و به سرمار برگردید
[ترجمه ترگمان] clowning را رها کنید و به سرکار برگردید
[ترجمه گوگل] توقف چوپان در اطراف و بازگشت به کار

• buffoon, jester
behave like a buffoon, behave like a fool
a clown is a performer who wears funny clothes and bright make-up, and does silly things to make people laugh.
if you clown, you do silly things to make people laugh.

مترادف و متضاد

مسخره (اسم)
flout, antic, mockery, ridicule, scoff, zany, aunt sally, irony, patch, gibe, butt, jeer, bob, jest, taunt, buffoon, clown, droll, laughingstock, staring-quarter, cut-up, witticism, merry-andrew, mickey, own-glass, pickle herring, punchball

لوده (اسم)
fool, zany, buffoon, harlequin, clown, farceur, footler, tomfool, hobbyhorse, punchinello

مقلد (اسم)
zany, mimic, clown, mime, emulator, imitator, merry-andrew

دلقک شدن (فعل)
clown

مسخرگی کردن (فعل)
mimic, buffoon, clown

joking person


Synonyms: antic, buffoon, comedian, comic, cut-up, dolt, droll, farceur, fool, funnyperson, funster, gagman, gagster, harlequin, humorist, jester, joker, jokesmith, jokester, life of the party, madcap, merry-andrew, merrymaker, mime, mountebank, mummer, picador, pierrot, prankster, punch, punchinello, quipster, ribald, wag, wisecracker, wit, zany


stupid, ignorant person


Synonyms: blockhead, boor, bucolic, buffoon, bumpkin, chuff, churl, clodhopper, gawk, hayseed, hick, hind, jake, lout, mucker, oaf, peasant, rube, rustic, swain, yahoo, yokel


joke


Synonyms: act crazy, act the fool, bug out, cut up, fool around, have fun, jest, kid around


جملات نمونه

1. make a clown of oneself
خود را مضحکه ی دیگران کردن

2. go, become a clown and learn to fiddle
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

3. it is preposterous for this clown to become president
رئیس جمهور شدن این دلقک تمسخر انگیز است.

4. Frankie's a bit of a clown.
[ترجمه مرتضی] فرانکی کمی دلقک است.
[ترجمه ترگمان]فرانکی یه مشت دلقک هست
[ترجمه گوگل]فرانکی کمی از دلقک است

5. I can't understand what she sees in that clown.
[ترجمه عسل] من نمی توانم ان چه را در ان دلقک می بینم فهمیده حسابش کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی فهمم اون توی اون دلقک چی می بینه
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم آنچه را که در آن دلقک میبینم را درک کنم

6. Our host was wearing a clown costume.
[ترجمه ترگمان] میزبان ما لباس دلقکی پوشیده بود
[ترجمه گوگل]میزبان ما یک لباس دلقک داشت

7. He was laughing, the clown of the twosome.
[ترجمه ترگمان]او می خندید، دلقک گروه دو نفره
[ترجمه گوگل]او خندید، دلقک دوقلوی

8. She dressed up as a clown with a white face and red nose.
[ترجمه ترگمان]با صورتی سفید و بینی سرخ، لباس رسمی به تن کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دلقک با صورت سفید و بینی قرمز لباس پوشید

9. The performance of the clown kept the public rolling about.
[ترجمه ترگمان]اجرای آن دلقک همچنان در حرکت بود
[ترجمه گوگل]عملکرد دلقک مردم را نادیده گرفت

10. The clown panicked the audience with a gag.
[ترجمه ترگمان]دلقک با یک شوخی جمعیت را وحشت زده کرد
[ترجمه گوگل]دلقک تماشاگران را با صدای بلند تکان داد

11. Robert was always the class clown .
[ترجمه ترگمان]رابرت همیشه دلقک کلاس بود
[ترجمه گوگل]رابرت همیشه دلقک کلاس بود

12. When you open the box, a clown pops out.
[ترجمه ترگمان]وقتی جعبه رو باز می کنی دلقکی بیرون میاد
[ترجمه گوگل]هنگامی که جعبه را باز میکنید، یک دلقک بلند میشود

13. The star clown was considered a master of witty banter.
[ترجمه ترگمان]دلقک ستاره یک استاد شوخی بامزه ای محسوب می شد
[ترجمه گوگل]دلقک ستاره به عنوان یک استاد خیال پردازی در نظر گرفته شد

14. He had to clown every day.
[ترجمه ترگمان] اون هر روز یه دلقک داشت
[ترجمه گوگل]او هر روز باید دلقک باشد

go, become a clown and learn to fiddle

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز


When the father arrived the kids were clowning around.

پدر که وارد شد، بچه‌ها درحال مسخره‌بازی بودند.


اصطلاحات

make a clown of oneself

خود را مضحکه‌ی دیگران کردن


پیشنهاد کاربران

مسخره
بازی

دلقک، مسخره

دلقک

انسان مسخره

دلقک
I played the role ofa clown in the play
من در نمایش نقش یک دلقک را بازی کردم

دلقک
مسخره
اسباب خنده دیگران

مسخره.
دلقک

clown به معنی دلقک

جوکر

دلقک ^ - ^ - / - کسی که در سیرک کار میکند و مردم را میخنداند ^_^

To Clown sb به معنی مسخره کردن یک فرد هست یا ضایع کردنش

آدم احمق
آدم مضحک

دلقک یا کسی که زیادی میخندد

دَلقَکیدَن.

a person in a circus who wears funny clothes and makes people laugh

clown ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: دلقک
تعریف: شخصیت شوخ و بذله گویی که در نمایش و سیرک حرکات خنده آور می کند و لطیفه می گوید


کلمات دیگر: