1. Some tyrants of Greek cities were mild and fair rulers.
بعضی از حاکمان مستبد شهر های یونان فرمانروایان ملایم و عادلی بودند
2. The tyrant demanded loyalty and obedience from his subjects.
حاکم ستمگر از زیردستانش وفاداری و فرمانبرداری مطالبه می کرد
3. Though Ella was a tyrant as director of the play, the whole cast was grateful to her when the final curtain came down.
اگر چه الا بعنوان کارگران نمایشنامه شخص ظالمی بود اما وقتیکه آخرین پرده پایین آمد تمام بازیگران از او ممنون بودند
4. tamerlane was a tyrant
تیمور لنگ ستمگر بود.
5. they hurled the tyrant from his throne
آنان ستمگر را از تخت خود فرو افکندند.
6. . . . give, otherwise the tyrant will take by force
. . . . بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.
7. . . . give or else a tyrant will take by force
. . . بده ورنه ستمگر به زور بستاند
8. donate or else a tyrant will take it by force
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.
9. . . . give or else the tyrant will squeeze it out of you
. . . بده ورنه ستمگر به زور بستاند
10. . . . give or else the tyrant will wring it out of you
. . . . بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.
11. The people designated the King as a tyrant.
[ترجمه ترگمان]مردم پادشاه را ستمگر می دانستند
[ترجمه گوگل]مردم پادشاه را به عنوان یک ستمکار انتخاب کردند
12. The tyrant was deaf to the entreaties of the slaves.
[ترجمه ترگمان]نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه، نه،
[ترجمه گوگل]مستعمره به درخواست های برده ها ناشنوا بود
13. The people rose against the oppressor/tyrant/dictator.
[ترجمه ترگمان]مردم علیه ستمگر \/ ستمگر \/ دیکتاتور برخاستند
[ترجمه گوگل]مردم علیه ستمگر / ستمگر / دیکتاتور افزایش یافتند
14. His boss is a complete tyrant.
[ترجمه ترگمان]رئیس او یک ظالم کامل است
[ترجمه گوگل]رئیس او مستبد کامل است
15. The country was ruled by a despotic tyrant.
[ترجمه ترگمان]این کشور توسط یک ظالم مستبد اداره می شد
[ترجمه گوگل]کشور توسط یک ستیزه گر مستبد اداره شد
16. Her grandfather was a tyrant who insisted on absolute silence at the dinner table.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ مستبد بود که بر سر میز غذا اصرار می ورزید
[ترجمه گوگل]پدربزرگش یک ستمکار بود که بر سکوت مطلق در میز شام اصرار داشت
17. My headmaster was a real tyrant.
[ترجمه ترگمان]مدیر من یک ظالم واقعی بود
[ترجمه گوگل]سرپرست من یک معشوق واقعی بود
18. He ran a sword through the tyrant.
[ترجمه ترگمان]او شمشیرش را به طرف ستمگر نشانه رفت
[ترجمه گوگل]او از طریق ستمکار شمشیری زد
19. Instead of portraying a puffy-faced old tyrant, Picasso had drawn a young hero.
[ترجمه ترگمان]به جای تصویر کشیدن یک دیکتاتور سالخورده با چهره پف کرده، پیکاسو یک قهرمان جوان را کشیده بود
[ترجمه گوگل]پیکاسو به جای نشان دادن یک استبداد پیر، به یک قهرمان جوان کشیده بود
20. Little Kyle is an absolute tyrant in the family.
[ترجمه ترگمان](کایل کوچولو)یک ظالم مطلق در خانواده است
[ترجمه گوگل]کوچک کایل استبداد مطلق در خانواده است
21. Grown to young manhood, Krishna killed his tyrant uncle and won universal renown.
[ترجمه ترگمان]Krishna به مردانگی جوان رشد کرد، کریشنا عموی tyrant را کشت و شهرتی جهانی به دست آورد
[ترجمه گوگل]کریشنا به مردی جوان متولد شد، عمه عمیق خود را کشته و شهرت جهانی را به دست آورد