1. blissful ignorance
ناآگاهی از چیزهای ناخوشایند،جهل توام با شادکامی
2. the blissful days we spent together
ایام خوشی که با هم بودیم
3. We spent three blissful weeks away from work.
[ترجمه ترگمان]سه هفته رو از کار دور بودیم
[ترجمه گوگل]ما سه هفته سحر و جادو را از کار صرف کردیم
4. We spent a blissful week together.
[ترجمه ترگمان]ما هفته خوبی رو با هم گذروندیم
[ترجمه گوگل]ما هفته ای باشکوه را با هم سپری کردیم
5. We preferred to remain in blissful ignorance of what was going on .
[ترجمه ترگمان]ترجیح می دادیم که بی خبر از اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود، باقی بمانیم
[ترجمه گوگل]ما ترجیح دادیم که در جهل و ناتوانی در مورد آنچه اتفاق می افتد باقی بمانیم
6. She remained in blissful ignorance of these events.
[ترجمه ترگمان]از این حوادث بی خبر ماند
[ترجمه گوگل]او در جهل و ناتوانی این رویدادها باقی ماند
7. There's just nothing more blissful than lying by that pool.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز blissful از دروغ گفتن کنار اون آبگیر وجود نداره
[ترجمه گوگل]چیزی جز سعادتمندانه تر از دروغ بودن آن استخر وجود ندارد
8. Sickened in their absence, blissful in their company; love's fool.
[ترجمه ترگمان]Sickened در غیاب آن ها خوشبخت بودند، و عاشق fool
[ترجمه گوگل]در غیبت آنها، در شرکت شرکت می کنند؛ احمق عشق
9. For a blissful three hours I completely forgot about Alistair Dodge.
[ترجمه ترگمان]برای مدت سه ساعتی که من Dodge رو فراموش کردم
[ترجمه گوگل]برای سه ساعت خوشحالم من کاملا از آلستیر دوج فراموش کرده ام
10. In the old days, there was a blissful ignorance about owning stocks.
[ترجمه ترگمان]در روزگار قدیم، در مورد مالکیت سهام، بی اطلاعی و سعادت وجود داشت
[ترجمه گوگل]در روزهای گذشته، جهل سلیقه ای در مورد داشتن سهام داشت
11. For several blissful seconds she abandoned herself to his kiss, and to all the incredible, startling sensations exploding inside her.
[ترجمه ترگمان]برای چند ثانیه، خود را به آغوش او رها کرد، و در آن لحظات شگفت انگیز و حیرت انگیز که در درونش منفجر می شد، خود را رها کرد
[ترجمه گوگل]برای چند ثانیه سعادتمند، او خود را به بوسه خود رها کرد و به تمام احساسات باور نکردنی و شگفت انگیز منفجر شد
12. Lunch by a side stream was blissful indulgence.
[ترجمه ترگمان]ناهار کنار نهر کوچکی گذشت
[ترجمه گوگل]ناهار توسط یک جریان جانبی تسلیم سعادتمند بود
13. She uttered blissful noises while I half tried to quiet her.
[ترجمه ترگمان]در حالی که من سعی می کردم او را آرام کنم صدایی حاکی از خوشحالی بر زبان آورد
[ترجمه گوگل]او صدای شادمانی را در حالی که من نیمه سعی داشت او را آرام می گذاشت
14. She wandered deep into the forest, blissful in her freedom.
[ترجمه ترگمان]او عمیقا در جنگل سرگردان بود، و از آزادی او شاد بود
[ترجمه گوگل]او عمیق به جنگل رفت و در آزادی او سعادتمند بود
15. Meh'Lindi wore a mildly blissful smile which vanished as she came alert again.
[ترجمه ترگمان]Lindi لبخندی شادمانه بر لب داشت که وقتی دوباره به هوش آمد از بین رفت
[ترجمه گوگل]Meh'Lindi خندید و لبخند ملالآور بود که وقتی دوباره هشدار داد، از بین رفت