کلمه جو
صفحه اصلی

greatness


معنی : عظمت، سربزرگی، فرهی، سرافرازی
معانی دیگر : بزرگی، بزرگ منشی، زیادی، بسیاری

انگلیسی به فارسی

بزرگی، زیادی، عظمت، شکوه، شدت


(شخص) بزرگی، برجستگی، اهمیت، تشخیص، شهرت، افتخار


عظمت، فرهی، سربزرگی، سرافرازی


انگلیسی به انگلیسی

• largeness; hugeness; superiority; glory; splendor

مترادف و متضاد

عظمت (اسم)
arrogance, power, pride, vastness, grandeur, greatness, glory, magnificence, immensity

سربزرگی (اسم)
dignity, greatness

فرهی (اسم)
grandeur, greatness, pomp

سرافرازی (اسم)
pride, greatness, lordliness, proudness

large size


Synonyms: abundance, amplitude, bigness, bulk, enormity, force, high degree, hugeness, immensity, infinity, intensity, length, magnitude, mass, might, potency, power, prodigiousness, sizableness, strength, vastness


Antonyms: littleness, smallness, tininess


nobleness of character; eminence


Synonyms: celebrity, chivalry, dignity, distinction, fame, generosity, glory, grandeur, heroism, high-mindedness, idealism, illustriousness, importance, loftiness, magnanimity, majesty, merit, morality, nobility, note, prominence, renown, stateliness, sublimity, worthiness


Antonyms: insignificance, unimportance


جملات نمونه

1. he pondered over god's greatness for hours
ساعت ها درباره ی عظمت خدا ژرف اندیشی کرد.

2. he was destined for greatness
مقدر شده بود که آدم بزرگی بشود.

3. some are born great and some achieve greatness
برخی ازافراد بزرگ زاده به دنیا می آیند و برخی بزرگی را کسب می کنند.

4. Self-confidence is the first requisite to human greatness.
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس نخستین ضرورت برای عظمت بشری است
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس اولین نیاز به عظمت انسان است

5. Her early achievements were prophetic of her future greatness.
[ترجمه ترگمان]دستاوردهای اولیه او پیش گویی بزرگی از آینده او بودند
[ترجمه گوگل]دستاوردهای اولیه او نبوغ عظمت آینده او بود

6. This book tells you nothing about the true greatness of his paintings.
[ترجمه ترگمان]این کتاب درباره عظمت واقعی نقاشی او چیزی به تو نمی گوید
[ترجمه گوگل]این کتاب به شما در مورد عظمت واقعی نقاشی هایش چیزی نمی گوید

7. He has aspirations to fame and greatness.
[ترجمه ترگمان]او اشتیاق به شهرت و بزرگی دارد
[ترجمه گوگل]او آرزوها را برای شهرت و عظمت دارد

8. Her greatness as a writer is unquestioned.
[ترجمه ترگمان]بزرگی او به عنوان یک نویسنده بی چون و چرا است
[ترجمه گوگل]عظمت او به عنوان یک نویسنده بدون شک

9. Manchester United's greatness was an article of faith for him.
[ترجمه ترگمان]عظمت منچستر مقاله ای از ایمان به او بود
[ترجمه گوگل]عظمت منچستر یونایتد، مقاله ایمانی برای او بود

10. He may not always achieve greatness but at least he's a trier.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است همیشه به بزرگی دست پیدا نکند، اما حداقل یک trier است
[ترجمه گوگل]او همیشه ممکن است به عظمت دست یابد، اما حداقل او یک بازیگر است

11. A nation must take certain risks to achieve greatness.
[ترجمه ترگمان]یک ملت باید خطرات خاصی برای رسیدن به عظمت داشته باشد
[ترجمه گوگل]ملت باید برای دستیابی به عظمت، خطرات خاصی را بر عهده بگیرد

12. The statue is a lasting reminder of Churchill's greatness.
[ترجمه ترگمان]این مجسمه یادآور بزرگی از عظمت چرچیل است
[ترجمه گوگل]مجسمه یک یادآور ماندگار برای عظمت چرچیل است

13. Few writers even begin to approach Shakespeare's greatness.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از نویسندگان حتی شروع به نزدیک شدن به عظمت شکسپیر کرده اند
[ترجمه گوگل]حتی نویسندگان حتی شروع به نزدیک شدن به عظمت شکسپیر می کنند

14. All three, when they achieve greatness, have also an undeniable high style which separates them from the pedestrian mobs.
[ترجمه ترگمان]هر سه، هنگامی که به عظمت می رسند، سبک بسیار بالایی دارند که آن ها را از توده های مردم جدا می سازد
[ترجمه گوگل]هر سه، هنگامی که به عظمت می رسند، دارای سبک غیرقابل انکار هستند که آنها را از مباشران عابر پیاده جدا می کند

15. It was the time of my own personal greatness, before any human hurt had got in the way.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، زمان بزرگی من بود، پیش از آن که هرگونه آسیبی به انسان برسد
[ترجمه گوگل]این زمان عظمت شخصی من بود، قبل از هر آسیبی که در راه بود

پیشنهاد کاربران

شکوه

Ask for greatness in your eyes, not what you mean
بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه آن چه بدان می نگری

شهرت ، شایستگی، برتری, کارایی
Reputation, celebrity, merit, proficiency

جلال
شکوه

• بزرگی - عظمت ( . n )

تعالی


کلمات دیگر: