کلمه جو
صفحه اصلی

fingering


معنی : ناخنک زنی، پنجه گذاری، انگشت کاری
معانی دیگر : لمس با انگشتان، انگشت زنی، انگولک، دستمالی

انگلیسی به فارسی

ناخنک‌زنی، پنجه‌گذاری، انگشت‌کاری


انگشتی، ناخنک زنی، پنجه گذاری، انگشت کاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of someone who fingers.

(2) تعریف: a particular or preferred method of using fingers to play a musical piece, often indicated in the score.

• act of playing a musical instrument with the fingers; touching, handling; act of handling with the intention of stealing
fingering is the method of using the most suitable finger to play each note when you are playing a musical instrument, especially the piano.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جوش انگشتی
[نفت] پنجه یی شدن

مترادف و متضاد

ناخنک زنی (اسم)
fingering

پنجه گذاری (اسم)
fingering

انگشت کاری (اسم)
fingering

جملات نمونه

1. she was fingering the fabrics
او پارچه ها را با انگشت لمس می کرد.

2. to provoke vomiting by fingering the throat
با انگشت زدن به سق استفراغ ایجاد کردن

3. In one of the pews a woman was fingering her beads.
[ترجمه ترگمان]در یکی از نیمکت های ردیف اول، زنی با مهره های او بازی می کرد
[ترجمه گوگل]در یکی از پناهگاهها زن یک انگشتر مهره هایش بود

4. Gary sat fingering his beard, saying nothing.
[ترجمه ترگمان]گری گوری با ریش خود بازی می کرد و چیزی نمی گفت
[ترجمه گوگل]گری نشسته انگشت ریش خود را، چیزی گفت

5. The police have been fingering him for months.
[ترجمه ترگمان] چند ماهه که پلیس داره اونو بررسی می کنه
[ترجمه گوگل]پلیس برای ماه ها انگشتش را برده است

6. Cold blackness grasped at him, fingering its way through his warm blood, just waiting its moment.
[ترجمه ترگمان]تاریکی سرد به او چنگ زده بود، و در حالی که با خون گرم خود به راهش ادامه می داد، فقط منتظر لحظه بود
[ترجمه گوگل]سیاه و سفید سرد به او رسید، انگشت خود را از طریق خون گرم خود را، فقط منتظر لحظه ای

7. She darted off straight after that, leaving Melanie fingering her cheek in surprise.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت از اتاق بیرون رفت و ملانی را غافلگیر کرد
[ترجمه گوگل]او بعد از آن خندید و Melanie را به حال تعجب انگشت نگاهش کرد

8. The figure stared straight ahead, hands fingering a book in its lap.
[ترجمه ترگمان]پیکری که به جلو خیره شده بود، کتابی را در دامن خود لمس کرد
[ترجمه گوگل]این رقم مستقیم به جلو نگاه کرد، انگشتان دست یک کتاب را در لبه آن

9. Nodding and rocking and fingering her thin hair.
[ترجمه ترگمان]سر تکان می داد و تکان می خورد و موهایش را لمس می کرد
[ترجمه گوگل]نوازش کردن و تکان دادن و انگشت دادن به موهای نازک او

10. We have been fingering him for months.
[ترجمه ترگمان] چند ماهه که داریم اونو بررسی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای ماه ها انگشت هایمان را برده ایم

11. The deftness of his fingering captivates her.
[ترجمه ترگمان]به بیت با انگشتانش بازی می کرد
[ترجمه گوگل]لکنت انگشت او را فریب می دهد

12. I pace the pavement, fingering the coppers in my pocket, eyeing the stall appetiteswith me.
[ترجمه ترگمان]روی سنگفرش خیابان قدم می زنم و هر دو سکه را در جیبم نگاه می کنم و به آخور و appetiteswith نگاه می کنم
[ترجمه گوگل]پیاده رو می شوم، انگشت هایم را در جیبم می گذارم، نگاهی به اشتها و غرق شدنم با من

13. Fingering still the letter in his pocket he drew the pin out of it.
[ترجمه ترگمان]نامه را در جیبش گذاشت و آن را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]انگشت هنوز نامه ای در جیبش بود که پین ​​را از آن برداشت

14. This paper mainly probes into the music score, fingering and performance of "Debussy: Etudes" .
[ترجمه ترگمان]این مقاله عمدتا به بخش موسیقی، بازی و نمایش \"دبوسی: Etudes\" می پردازد
[ترجمه گوگل]این مقاله به طور عمده به نمره موسیقی، انگشت و عملکرد 'Debussy: Etudes' پی می برد

پیشنهاد کاربران

در موسیقی به معنای انگشت گذاری می باشد


کلمات دیگر: