کلمه جو
صفحه اصلی

interstice


معنی : ترک، فاصله، شکاف، درز، چاک، سوراخ ریز
معانی دیگر : روزنه، سوراخ (کوچک)، شکافچه، رخنه، چاکچه، سورا  ریز

انگلیسی به فارسی

درز، شکاف، چاک، ترک، فاصله، سوراخ ریز


بینش، شکاف، فاصله، درز، چاک، ترک، سوراخ ریز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a small or narrow space or interval between two parts or things.
مشابه: interval

• small space within a tissue or structure (anatomy); space between things; small space, narrow opening
interstices are small gaps or cracks between things that are very close together; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] فضای واقع بین اشیاء نزدیک به هم
[نفت] خلل و فرج
[آب و خاک] خلل و فرج، منفذها

مترادف و متضاد

ترک (اسم)
abandonment, dereliction, quit, crack, stop, turk, fracture, renunciation, craze, refuse, chap, proscription, split, cleft, desuetude, interstice, pillion

فاصله (اسم)
distance, interval, hiatus, interruption, space, intermittence, blank, spacing, timeout, interspace, interlude, discontinuity, interim, interregnum, interstice, lacuna

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

درز (اسم)
gap, peephole, flaw, seam, slit, chine, suture, fissure, crevice, commissure, interstice

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

سوراخ ریز (اسم)
pore, interstice

opening, crack


Synonyms: aperture, chink, cleft, cranny, crevice, fissure, gap, hole, interval, slit, space


Antonyms: closing, closure


جملات نمونه

1. The interstices between the bricks let in cold air.
[ترجمه ترگمان]تمام شکاف بین آجرهای داخل آب سرد بود
[ترجمه گوگل]فاصله بین آجر ها در هوا سرد است

2. The symbolic Atoms' sure orbits and definite interstices represent the understanding of the universe made known.
[ترجمه ترگمان]اتم هایی که به طور نمادین از یکدیگر جدا می شوند، درک جهان را مشخص می کنند
[ترجمه گوگل]مدار اطمینان آتوماتیک نمادین و درگیری های قطعی نشان دهنده درک جهان است که شناخته شده است

3. Deep in the interstices of daily life, no doubt, frustrations gnawed at him and resentments festered.
[ترجمه ترگمان]بدون شک، در عمق آب و هوایی زندگی روزمره، نا امیدی وجود او را جویده و resentments کرده بود
[ترجمه گوگل]بدون تردید، ناامیدی هایی که در او برانگیخته می شود و در عین حال ناراحتی های ناخوشایند، عمیق در میان بینشی های زندگی روزمره است

4. Small plants were growing in the interstices of the rock.
[ترجمه ترگمان]گیاهان کوچک در درزه ای سنگ در حال رشد بودند
[ترجمه گوگل]گیاهان کوچک در ناحیه سنگ در حال رشد بودند

5. Golden slivers of sunlight seeped through the interstices of the jute wall, and the talon-shaped leave quivered in some secret sign.
[ترجمه ترگمان]رگه های طلایی نور خورشید از همه interstices که به دیوار چسبیده بود، نفوذ می کرد
[ترجمه گوگل]ریزه های طلایی از نور خورشید از طریق بین درهای دیوار مجلل نفوذ کرده و در برخی از نشانه های مخفی، چشمانش به شکل کوئل آمده است

6. The silicon atom occupies the space opening( interstice)between the oxygen atoms and shares four valence electrons with the four oxygen atoms.
[ترجمه ترگمان]اتم سیلیکون فضای باز (interstice)بین اتم های اکسیژن را اشغال کرده و چهار الکترون ظرفیت را با چهار اتم اکسیژن تقسیم می کند
[ترجمه گوگل]اتم سیلیکون فضای باز (درونی) بین اتمهای اکسیژن را اشغال می کند و الکترونها را با چهار اتم اکسیژن به اشتراک می گذارد

7. The original interstice is formed during flocculation and tends to be close or open by gravity action during concretion, which makes the horizontal interstice more permeable than the vertical one.
[ترجمه ترگمان]The اصلی در طی لخته سازی شکل می گیرد و با اقدام گرانش در طول concretion نزدیک یا باز می شود، که باعث می شود که interstice افقی نفوذ بیشتری نسبت به لایه عمودی داشته باشد
[ترجمه گوگل]تقاطع اصلی در طول flocculation تشکیل شده و تمایل به نزدیک شدن یا باز شدن توسط عمل گرانشی در طول concretion است، که باعث می شود که تقاطع افقی نفوذپذیری بیشتری نسبت به عمودی داشته باشد

8. The interstice of foreland slope was mainly dissolved pore and some primary pore.
[ترجمه ترگمان]The شیب foreland عمدتا حفره های dissolved و برخی حفره های اولیه بودند
[ترجمه گوگل]تقاطع شیب فرلند عمدتا منافذ و برخی منیزیم اولیه حل شده است

9. The pin-connected steel structure, which has an interstice between the pin and the pinhole in the node point, is likely to have displacement before bearing its loads.
[ترجمه ترگمان]ساختار فولادی متصل به سوزن، که بین پین و سوراخ سوزنی در نقطه گره وجود دارد، احتمالا قبل از حمل بار جابجا خواهد شد
[ترجمه گوگل]ساختار فولادی متصل به پین، که دارای درزه ای بین پین و پین هاله در نقطه گره است، احتمال دارد قبل از تحمل بارهای آن جابجایی داشته باشد

10. I peeped through the interstice abstractedly and saw a tiny violet flower, quivering. I thought that must be your spirit.
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی از پنجره سرک کشیدم و یک گل بنفش کوچک را دیدم که در حال لرزیدن بود من فکر می کردم که این باید روح تو باشه
[ترجمه گوگل]من از طریق تقاطع بیندازیم و یک گل بنفشه کوچک دیدم که لرزش دارد من فکر کردم که باید روح شما باشد

11. There is a gleam of luminous gold, where the sinking western sun has found a first direct interstice in the clouds.
[ترجمه ترگمان]بارقه ای از طلا می درخشد، جایی که خورشید در حال فرو رفتن اولین interstice مستقیم در ابرها پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]یک درخشان از طلای درخشان وجود دارد، جایی که غروب خورشید غربی نخستین نقطه در میان ابرها را پیدا کرده است

12. The wall was old and crumbling with plants growing in the interstices between/in/of the bricks.
[ترجمه ترگمان]دیوار قدیمی بود و با گیاهان در حال رشد بود که در بین آب و هوایی که بین آن ها وجود داشت، در حال رشد بود
[ترجمه گوگل]دیوار قدیمی بود و با گیاهانی که در بین در / in / از آجر در حال رشد بودند، فرو ریخت

13. Rainsplash washes elements downslope and reduces infiltration capacity by dispersing clay particles into the large interstices of the soil.
[ترجمه ترگمان]Rainsplash عناصر washes را downslope و ظرفیت نفوذ را با پراکنده کردن ذرات خاک رس به منافذ بزرگ خاک کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]Rainsplash شستشوی عناصر را کاهش می دهد و ظرفیت نفوذ را از طریق پراکنده شدن ذرات رس در داخل حفره های بزرگ خاک کاهش می دهد

14. They could rove at will among the stars, and sink like a subtle mist through the very interstices of space.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند در میان ستارگان حرکت کنند و مانند یک مه نازک در تمام interstices فضا غرق شوند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند در میان ستارگان درگیر شوند و از طریق میان فضاهای بسیار فضایی مانند یک غبار ظریف فرو بریزند

15. Depression - like creative work - does not take place in the interstices of life: it is continuous.
[ترجمه ترگمان]افسردگی - مانند کار خلاق - در تمام خلل و فرج زندگی رخ نمی دهد: این کار مداوم است
[ترجمه گوگل]افسردگی - مانند کار خلاق - در میان بینش های زندگی قرار نمی گیرد: این مداوم است

پیشنهاد کاربران

مجازی: خلاء


کلمات دیگر: