فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: escapes, escaping, escaped
• (1) تعریف: to free oneself from physical confinement.
• مترادف: flee, fly the coop, run
• مشابه: abscond, bolt, clear out, dash, depart, exit, scram, skedaddle, slip away
- Two prisoners escaped from the prison during the night.
[ترجمه ....] در طول شب دو زندانی از زندان فرار کردند.
[ترجمه Jimin] دو زندانی در طول شب از زندان گریختند
[ترجمه هلیا خلیلی ] دو زندانی در طول شب از زندان فرار کردند
[ترجمه ترگمان] دو زندانی در طول شب از زندان فرار کردند
[ترجمه گوگل] دو زندانی در طول شب از زندان فرار کردند
- I tried to close the door quickly, but the cat escaped.
[ترجمه مبینا رضایی] من تلاش کردم درب را سریع ببندم اما گربه فرار کرد
[ترجمه 0...] سعی کردم سریع درب را ببندم ، اما گربه فرار کرد.
[ترجمه هانیه سادات موسوی] من سعی کردم درب را به سرعت ببندم اما گربه فرار کرد.
[ترجمه هلیا خلیلی ] سعی کردم سریع در را ببندم ولی گربه فرار کرد
[ترجمه ترگمان] سعی کردم سریع در را ببندم، اما گربه فرار کرد
[ترجمه گوگل] سعی کردم درب را سریع ببندم، اما گربه فرار کرد
• (2) تعریف: to avoid capture or other danger; get away.
• مشابه: abscond, dodge, duck, evade, parry, run
- Though roadblocks were set up, the criminal escaped.
[ترجمه A.A] با وجود اینکه راه بندها کارگذاشته شده بود، مجرم فرار کرد
[ترجمه ایلیا ابراهیمی] هرچند پلیس ها کارهای امنیتی را انجام داده بودند اما آن مجرم فرار کرد
[ترجمه هلیا خلیلی ] اگرچه راهبند کارگذاشته شده بود مجرم فرار کرد
[ترجمه ترگمان] هر چند که موانع امنیتی برپا شده بودند، مجرم فراری شده بود
[ترجمه گوگل] اگرچه راهپیمایی ها راه اندازی شد، جنایتکاران فرار کردند
- The house was on fire, but the family was able to escape.
[ترجمه هلیا خلیلی ] خانه آتش گرفته بود اما خانواده می توانستند فرار کنند
[ترجمه ترگمان] خانه آتش گرفته بود، اما خانواده قادر به فرار بودند
[ترجمه گوگل] خانه در آتش بود، اما خانواده توانست فرار کنند
• (3) تعریف: to leak out, as a fluid or gas.
• مترادف: issue, leak
• مشابه: emanate, flow, gush, seep, spill, spurt, stream
- The gas was able to escape because the seal was not tight.
[ترجمه ترگمان] گاز می توانست فرار کند چون آب بندی محکم نبود
[ترجمه گوگل] گاز قادر به فرار بود، چون مهر و موم تنگ نیست
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to get away from; avoid; evade.
• مترادف: avoid, elude, evade, flee, slip
• مشابه: abandon, break, depart, desert, dodge, exit, leave, miss, shake, shun, skirt
- Some people are able to escape punishment for their crimes.
[ترجمه ترگمان] برخی افراد قادر به فرار از مجازات برای جرائم خود هستند
[ترجمه گوگل] بعضی از مردم می توانند از مجازات برای جرایمشان فرار کنند
- The little boy tried to escape being smothered with kisses by his well-meaning aunt.
[ترجمه Zahra r] پسر کوچواو تلاش کرد که از بوسیده شدن توسط عمه به اصطلاح خوبش فرار کند.
[ترجمه ترگمان] پسر کوچک سعی کرد با بوسه ای از خاله - meaning خفه شود
[ترجمه گوگل] پسر کوچک سعی کرد فرار کند که بوسه هایش توسط عمه اش به اصطلاح خسته شده بود
- He escaped going to prison because of his youth.
[ترجمه ترگمان] او به خاطر جوانی از زندان فرار کرد
[ترجمه گوگل] از آنجا که او جوان بود به زندان فرار کرد
• (2) تعریف: to elude (recollection or notice).
• مترادف: elude
• مشابه: evade, miss, slip
- Fortunately, the insult escaped his notice.
[ترجمه ترگمان] خوشبختانه توهینی که به او شده بود از بین رفت
[ترجمه گوگل] خوشبختانه، این توهین متوجه او شد
• (3) تعریف: to slip out from by mistake, as a remark or comment.
• مترادف: leak out from, slip
- The remark escaped my lips before I could reconsider.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بتوانم تجدید نظر کنم این حرف از دهانم خارج شد
[ترجمه گوگل] این سخنان قبل از اینکه من بتوانم تجدید نظر کنم، لب هایم را فراموش کردم
اسم ( noun )
مشتقات: escapable (adj.), escaper (n.)
• (1) تعریف: the act or an instance of freeing oneself or escaping from physical confinement.
• مترادف: extrication, flight, getaway
• مشابه: break, breakout, departure, exodus, jailbreak, release, runaway
- Escape from such a prison was thought to be impossible.
[ترجمه kjhgfdsa] فرار از چنین زندان به نظرش غیرممکن می رسید
[ترجمه ترگمان] فرار از چنین زندان به نظرش غیرممکن می رسید
[ترجمه گوگل] فرار از چنین زندانی غیرممکن بود
- It is still unclear how the captives made their escape.
[ترجمه ترگمان] هنوز مشخص نیست که این اسرا چگونه فرار کردند
[ترجمه گوگل] هنوز معلوم نیست چطور اسیران فرار کردند
• (2) تعریف: avoidance of, or a way in which to avoid, an unpleasant or harmful event or situation.
• مترادف: avoidance, deliverance, extrication, freedom
• مشابه: getaway, liberation, release
- Her escape from committee duties allowed her more time with her family.
[ترجمه ترگمان] فرار او از وظایف کمیته به او اجازه می داد که با خانواده اش وقت بیشتری داشته باشد
[ترجمه گوگل] فرار او از وظایف کمیته به او اجازه داد تا زمان بیشتری را با خانواده اش داشته باشد
- The patient had suffered so much that he saw death as an escape.
[ترجمه ترگمان] بیمار آنقدر رنج برده بود که مرگ را به عنوان فرار دیده بود
[ترجمه گوگل] بیمار به شدت رنج می برد که مرگ را به عنوان یک فرار دید
- As soon as he arrives at these dreaded social functions, he starts planning his escape.
[ترجمه ترگمان] به محض اینکه به این وظایف اجتماعی وحشتناک برسد، شروع به برنامه ریزی برای فرار می کند
[ترجمه گوگل] به محض اینکه او به این توابع اجتماعی هولناک وارد می شود، او شروع به برنامه ریزی کردن فرار می کند
• (3) تعریف: a way to avoid reality.
• مترادف: diversion
• مشابه: amusement, avoidance, delusion, distraction, evasion, illusion
- The movies are a good escape.
[ترجمه ترگمان] فیلم فرار خوبی است
[ترجمه گوگل] فیلم ها یک فرار خوب هستند
• (4) تعریف: a means of getting away from something harmful.
• مترادف: egress, exit
• مشابه: opening, outlet
- Most apartment buildings are equipped with a fire escape.
[ترجمه Zahra r] اکثر آپارتمان ها با یک پله فرار ( خروج اضطراری، راه فرار هنگام آتش سوزی ) مجهز شده اند.
[ترجمه سارا] اکثر آپارتمان ها و ساختمان ها به خروج اضطراری مجهز هستن
[ترجمه ترگمان] اکثر ساختمان های آپارتمانی مجهز به یک فرار آتش سوزی هستند
[ترجمه گوگل] اکثر ساختمان های آپارتمانی با یک آتش نشانی مجهز شده اند