کلمه جو
صفحه اصلی

guideline


معنی : راهنما، رهنمون، شاقول، راهبرد
معانی دیگر : خط مشی، معیار عمل، رهنمود، رهبرد، دستورالعمل، مهار

انگلیسی به فارسی

راهبرد، راهنما، رهنمون، شاقول


دستورالعمل، راهنما، راهبرد، رهنمون، شاقول


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (often pl.) an indicator of a procedure or course to be followed.

- Restaurants have been given new, stricter guidelines regarding the handling of raw foods.
[ترجمه علی] به رستوران ها دستورالعمل های جدید سخت گیرانه ای در رابطه با به کار بردن مواد خام داده شده است
[ترجمه ترگمان] رستوران ها دستورالعمل های جدید و سختگیرانه تری در مورد حمل غذاهای خام به رستوران ها ارائه کرده اند
[ترجمه گوگل] رستوران ها دستورالعمل های جدید و دقیق تر در مورد دست زدن به مواد غذایی خام را داده اند

• outline or indication of acceptable conduct or procedure
a guideline is a piece of advice about how to do something.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] رهنمود
[نفت] کابل راهنما - کابل راهنما (در اتاقک غواصی)

مترادف و متضاد

راهنما (اسم)
leader, guidance, adviser, advisor, guide, guideline, index, signal, clue, conductor, cicerone, key, usher, fingerpost, flagman, keynote, keyword, landmark, pacemaker, lead-up, loadstar, lodestar

رهنمون (اسم)
adviser, advisor, guideline

شاقول (اسم)
guideline, bob, plummet, plumb line

راهبرد (اسم)
guideline

direction


Synonyms: clue, code, ground rule, guidance, guide, instruction, key, mark, marker, precept, protocol, rule, signal, standard procedure


جملات نمونه

1. The figures are a useful guideline when buying a house.
[ترجمه ترگمان]این ارقام یک راهنمای مفید برای خرید یک خانه هستند
[ترجمه گوگل]این ارقام در هنگام خرید یک خانه مفید است

2. So the recommendations are a helpful guideline, not a biblical edict.
[ترجمه ترگمان]بنابراین توصیه ها یک راهنمای مفید هستند، نه یک حکم انجیل
[ترجمه گوگل]بنابراین توصیه ها راهنمایی مفید است، نه یک حکم کتاب مقدس

3. If 1988 is any guideline only 60 percent of these remand prisoners will eventually receive custodial sentences.
[ترجمه ترگمان]اگر قرار باشد در سال ۱۹۸۸ هر گونه دستورالعمل وجود داشته باشد، تنها ۶۰ درصد از این بازداشت زندانیان به حبس ابد محکوم خواهند شد
[ترجمه گوگل]اگر در سال 1988 هرگونه راهنمائی باشد، تنها 60 درصد از این زندانیان بازداشت شده در نهایت مجازات زندان خواهند شد

4. This leads on to a major guideline for all consequences: Guideline 19: Be consistent.
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به یک راهنمای اصلی برای همه پیامدها می شود: Guideline ۱۹: سازگار باشید
[ترجمه گوگل]این منجر به یک دستورالعمل عمده برای تمام عواقب می شود: دستورالعمل 19: پیوسته باشید

5. The Department of Public Instruction provided a guideline of administrative duties, advice and judges for the state meet.
[ترجمه ترگمان]بخش آموزش عمومی دستورالعمل هایی برای وظایف اجرایی، مشاوره و قضات برای این کشور فراهم کرد
[ترجمه گوگل]وزارت آموزش و پرورش دستورالعمل هایی را برای وظایف اداری، مشاوره و قضات برای دیدار دولت ارائه کرد

6. Guideline 18: Try to nip misbehaviour in the bud.
[ترجمه ترگمان]راهنمای ۱۸: سعی کنید سو رفتار را در نطفه خفه کنید
[ترجمه گوگل]دستورالعمل 18: سعی کنید سوء رفتار در جوانه را ببندید

7. Guideline 10: Explain the reasons behind your disciplinary actions.
[ترجمه ترگمان]راهنما ۱۰: دلایل پشت پرده اقدامات انضباطی خود را توضیح دهید
[ترجمه گوگل]دستورالعمل 10: دلایل اقدامات انضباطی خود را توضیح دهید

8. In December, the agency withdrew its 1987 guideline recommending regular mammograms for all women 40 and older.
[ترجمه ترگمان]در ماه دسامبر، این موسسه رهنمود ۱۹۸۷ خود را پس کشید و توصیه کرد که ماموگرافی منظم برای تمام زنان ۴۰ سال و بالاتر انجام شود
[ترجمه گوگل]در ماه دسامبر، این سازمان دستورالعمل 1987 خود را برای توصیه به ماموگرافی منظم برای همه زنان 40 ساله و سالخورده لغو کرد

9. The main guideline for heavy feeders is not to overfeed.
[ترجمه ترگمان]رهنمود اصلی برای feeders سنگین to نیست
[ترجمه گوگل]دستورالعمل اصلی برای فیدرهای سنگین، تغذیه بیش از حد نیست

10. This provides us with our next guideline.
[ترجمه ترگمان]این امر با راهنمای بعدی ما به ما کمک می کند
[ترجمه گوگل]این دستورالعمل بعدی ما را فراهم می کند

11. Prices shown are only a rough guideline.
[ترجمه ترگمان]قیمت های نشان داده شده تنها یک راهنمای تقریبی هستند
[ترجمه گوگل]قیمت ها نشان داده شده تنها یک دستورالعمل خشن هستند

12. Guideline 7: Show your affection and foster your child's love and respect.
[ترجمه ترگمان]راهنما ۷: به محبت خود نشان دهید و عشق و احترام کودک خود را پرورش دهید
[ترجمه گوگل]دستورالعمل 7: محبت خود را نشان دهید و عشق و احترام فرزندتان را تقویت کنید

13. In 1993 the National Cancer Institute dropped its guideline that women in that age group have regular exams.
[ترجمه ترگمان]موسسه سرطان ملی در سال ۱۹۹۳ دستورالعمل خود مبنی بر این که زنان در این گروه سنی در آزمون های منظم شرکت دارند را رها کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1993 موسسه ملی سرطان راهنمای خود را رد کرد که زنان در این گروه سنی به طور منظم امتحان می کنند

14. Any licence holder wanting to open beyond those guideline hours will have to appear personally before the board to argue special circumstances.
[ترجمه ترگمان]هر دارنده مجوز که می خواهد فراتر از این دستورالعمل ها باشد باید شخصا در مقابل هییت مدیره ظاهر شود تا شرایط خاص را مورد بحث قرار دهد
[ترجمه گوگل]هر صاحب مجوز که مایل به باز شدن بیشتر از ساعتهای دستورالعمل باشد، باید قبل از اینکه هیئت مدیره شرایط خاصی را مطرح کند، شخصا ظاهر شود

the new guidelines for fighting addiction

دستورالعمل‌های جدید برای مبارزه با اعتیاد


پیشنهاد کاربران

طرزالعمل

معیار

ارزش

راهبرد

قوانین و مقررات

توصیه

( به این خاطر که guideline معمولا در کنار rule و principle می آید و با اینحال اجبار آنها را ندارد )

first synonym: recommendation

شیوه نامه

guideline ( حمل ونقل هوایی )
واژه مصوب: راه نمون
تعریف: خط یا ردیفی از چراغ های نصب شده بر روی باند و خزش راه که خلبان هواگَرد در هنگام خزش باید آن را مبنا قرار دهد

دستورالعمل


کلمات دیگر: