کلمه جو
صفحه اصلی

grapple


معنی : قلاب، چنگ، گلاویزی، دست بگریبانی، محکم نگاه داشتن، دست بگریبان شدن، گلاویز شدن
معانی دیگر : دست به یقه شدن، دست به گریبان شدن، مقابله کردن، پیکار کردن، چنگاله (میله ای که سرش مجهز به یک چنگال است و برای گرفتن و نگهداشتن به کار می رود)، چنگک مکانیکی (که انگشتک های آن متحرک است و برای گرفتن و حرکت دادن چیزهای سنگین به کار می رود)، با چنگاله یا چنگک گرفتن

انگلیسی به فارسی

چنگ، قلاب، گلاویزی، دست بگریبانی، دست بگریبان شدن، گلاویز شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a metal hook with several claws used to drag objects closer or secure them; grapnel.
مترادف: grapnel
مشابه: anchor, hook

(2) تعریف: a seizing, gripping, or wrestling action.
مترادف: clinch, grasp, grip, hold
مشابه: grab, grope, snatch, squeeze
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grapples, grappling, grappled
• : تعریف: to grasp, seize, or secure with or as if with a grapple.
مترادف: hook
مشابه: catch, drag, grab, grip, haul, pull, seize, snatch, tug
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: grappler (n.)
(1) تعریف: to grasp, twist, or wrestle in close combat.
مترادف: strive, wrestle
مشابه: battle, clinch, contend, struggle

- The policeman and the robber grappled for the fallen pistol.
[ترجمه میر سعید] پلیس و سارق بخاطر کلتی که ازدستشان رها شده بود با همدیگر گلاویز شدند
[ترجمه ترگمان] پلیس و سارق مسلح به اسلحه سقوط کردند
[ترجمه گوگل] پلیس و دزد برای تپانچه سقوط کرد

(2) تعریف: to struggle to master a difficult object, problem, or opponent (often fol. by with).
مترادف: battle, contend, strive, struggle, wrestle
مشابه: face up to

- She grappled with the tangled mass of wires.
[ترجمه ترگمان] او با انبوه سیم ها گلاویز شده بود
[ترجمه گوگل] او با توده ای از سیم های پیچیده روبرو شد
- The government is grappling with inflation.
[ترجمه ترگمان] دولت با تورم دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه گوگل] دولت با تورم دست و پنجه نرم می کند

(3) تعریف: to use a grapple.
مشابه: catch, grip, haul, pull, seize on, tug

• wrestling, struggling; scuffle, fist-fight; grip, hand-hold (wrestling)
struggle with; wrestle; attack; grip and hold (wrestling)
if you grapple with someone, you take hold of them and struggle or fight with them.
if you grapple with a problem, you try hard to solve it.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] شن چال
[معدن] بارکننده چنگالی (ترابری)
[نفت] چنگک مانده گیر

مترادف و متضاد

قلاب (اسم)
link, grapnel, grappling, fish hook, hank, bracket, hook, clasp, pullback, buckle, tach, tache, gib, staple, creel, crampon, hamulus, grapple, frog, trigger, holdfast, pennant

چنگ (اسم)
paw, grapnel, gripe, harp, claw, clutch, grip, lyre, nail, grapple, pad, trombone

گلاویزی (اسم)
grapple

دست بگریبانی (اسم)
grapple

محکم نگاه داشتن (فعل)
latch, enchain, grapple

دست بگریبان شدن (فعل)
grapple

گلاویز شدن (فعل)
wrestle, grapple

grab, wrestle


Synonyms: attack, battle, catch, clash, clasp, close, clutch, combat, confront, contend, cope, deal with, do battle, encounter, engage, face, fasten, fight, grasp, grip, hold, hook, hug, nab, nail, scuffle, seize, snatch, struggle, tackle, take, take on, tussle


Antonyms: let go, release


جملات نمونه

1. to grapple with problems
با مصائب دست و پنجه نرم کردن

2. They managed to grapple him to the ground.
[ترجمه ترگمان]آن ها توانستند او را تا زمین چنگ بزنند
[ترجمه گوگل]آنها موفق به گرفتن او به زمین شدند

3. The Government has to grapple with the problem of unemployment.
[ترجمه ترگمان]دولت باید با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم کند
[ترجمه گوگل]دولت باید با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم کند

4. Can they grapple with the complex situation?
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها می توانند با این وضعیت پیچیده دست و پنجه نرم کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا آنها می توانند با وضعیت پیچیده درگیر شوند؟

5. Managers have learned to grapple with networking, artificial intelligence, computer-aided engineering and manufacturing.
[ترجمه ترگمان]مدیران آموخته اند که با شبکه سازی، هوش مصنوعی، مهندسی و تولید به کمک کامپیوتر دست و پنجه نرم کنند
[ترجمه گوگل]مدیران آموخته اند که با شبکه سازی، هوش مصنوعی، مهندسی کامپیوتر و ساخت و ساز، از آن استفاده کنند

6. The new government has yet to grapple with the problem of air pollution.
[ترجمه ترگمان]دولت جدید هنوز با مشکل آلودگی هوا مواجه است
[ترجمه گوگل]دولت جدید هنوز با مشکل آلودگی هوا مخالف است

7. He's never had to grapple with the issues that most principals deal with.
[ترجمه ترگمان]او هرگز مجبور نبوده با مشکلاتی که اغلب مدیران با آن ها سر و کار دارند دست و پنجه نرم کند
[ترجمه گوگل]او هرگز نباید با مسائلی که اکثر مدیران با آن مواجه هستند، گول زنند

8. Together, they grapple with concerns that confront us all as citizens.
[ترجمه ترگمان]آن ها با هم با نگرانی هایی دست و پنجه نرم می کنند که همه ما را شهروندان تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]با هم، آنها با نگرانی هایی که همه ما را به عنوان شهروندان مقابله می کنند، گول می زنند

9. Secondly, the profession needs to grapple with the problem of substandard training in research.
[ترجمه ترگمان]دوم، این حرفه باید با مشکل آموزش غیر استاندارد در تحقیقات دست و پنجه نرم کند
[ترجمه گوگل]در مرحله دوم، حرفه باید با مشکل آموزش های نامناسب در تحقیق مواجه شود

10. We grapple on the wet ground - both of us with a hand on his gun.
[ترجمه ترگمان]با دست روی زمین خیس چنگ می زنیم - هر دوی ما با یک دست روی اسلحه اش
[ترجمه گوگل]ما بر روی زمین مرطوب می کشیم - هر دو ما با یک دست بر روی تفنگ خود

11. This 1995 work is his first to grapple with the social changes of the new political reality.
[ترجمه ترگمان]این سال ۱۹۹۵ اولین کاری است که با تغییرات اجتماعی واقعیت سیاسی جدید دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه گوگل]این کار 1995 اولین کسی است که با تغییرات اجتماعی واقعیت سیاسی جدید مواجه است

12. There have been four attempts to grapple with these tensions through restructuring or internal reorganisation.
[ترجمه ترگمان]چهار تلاش برای مقابله با این تنش ها از طریق بازسازی و سازماندهی مجدد داخلی وجود داشته است
[ترجمه گوگل]چهار تلاش برای از بین بردن این تنش ها از طریق بازسازی و یا سازماندهی مجدد داخلی انجام شده است

13. Everything about it has helped me to grapple with the intricacies of machine knitting in this, my second year.
[ترجمه ترگمان]همه چیز در این مورد به من کمک کرده است که با پیچیدگی ماشین در این کار دست و پنجه نرم کنم، سال دوم من
[ترجمه گوگل]همه چیز در مورد آن من کمک کرده است تا با پیچیدگی ماشین آلات بافندگی در این سال دوم، به من کمک کند

14. We grapple with the moment, trying to make sense from polyglot tradition.
[ترجمه ترگمان]ما با آن لحظه گلاویز شدیم و سعی کردیم از یک سنت چندزبانه سر در آوریم
[ترجمه گوگل]ما با لحظه ای می گوییم، سعی داریم از سنت پلیگلوت معنی بگیریم

15. Parents who grapple with the problem from the start seem to get through the adjustments much better.
[ترجمه ترگمان]والدینی که با مشکل شروع از شروع دست به گریبان هستند، به نظر می رسد که از این تنظیمات بسیار بهتر عمل می کنند
[ترجمه گوگل]والدین که از ابتدا با مشکل روبرو هستند، به نظر می رسد از طریق تنظیمات بسیار بهتر عمل کنند

A tramp grappled him in the street.

در خیابان ولگردی با او دست به گریبان شد.


to grapple with problems

با مصائب دست و پنجه نرم کردن


پیشنهاد کاربران

پرداختن، رسیدن، فهمیدن، دریافتن، ( مشکل ) حل کردن

دست و پنجه نرم کردن با مشکلی

حل کردن، حل و فصل کردن، برطرف کردن، رفع و رجوع کردن ( مشکل، سختی، خصومت، درگیری )
درگیر شدن، پیکار کردن ( بین دو نفر، دو گروه و دسته و. . )

دستو پنجه نرم کردن

گلاویز شدن , درگیر شدن ؛ درگیر بودن ( با یک موضوع )

# The children grappled for the ball
# Two officers grappled with the gunman
# The government is grappling with inflation
# Many Americans are still grappling with the issue of race

grapple ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: کُنده گیر
تعریف: ابزاری که به سر جرثقیل وصل می شود و دارای یک جفت انبر بزرگ است و از آن برای بلند کردن و جابه جایی کنده استفاده می شود


کلمات دیگر: