ترتیبات، تنظیم، ترتیب، نظم، مقدمات، قرار، ارایش، تمهید، طبقه بندی، تصفیه، چیدن نان و شراب عشای ربانی روی میز
arrangements
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• plan for provision (of food, drink and lodging), accommodations; planned course of action (especially in preparation for a task or an event)
جملات نمونه
1. to formalize the arrangements for the signing of the contract
قرار نهایی برای امضای قرارداد را گذاشتن
2. have you made the necessary arrangements for the wedding?
ترتیبات لازم برای عروسی را داده اید؟
پیشنهاد کاربران
تمهیدات
الیاژ سرب
ترتیبات قراردادی - توافقات مقرر
مناسبات
برنامه ریزی شده
Definite plans for future
توافقات مقرر
کلمات دیگر: