کلمه جو
صفحه اصلی

disunity


عدم اتحاد، چند دستگی، چند پارچگی، ناهم بستگی، ناهمبستگی the relative disunity of the west encouraged the communists چند دستگی نسبی غرب به کمونیستها قوت قلب میداد

انگلیسی به فارسی

عدم اتحاد، چند‌دستگی، چند‌پارچگی، ناهمبستگی


جدایی


انگلیسی به انگلیسی

• lack of unity, separateness
disunity is a lack of agreement among people which prevents them from working together effectively; a formal word.

جملات نمونه

1. the relative disunity of the west encouraged the communists
چند دستگی نسبی غرب به کمونیست ها قوت قلب می داد.

2. Disunity destroyed the Republicans at the polls.
[ترجمه ترگمان]disunity جمهوری خواهان را در پای صندوق های رای نابود کرد
[ترجمه گوگل]انزوای جمهوریخواهان در نظرسنجی ها را نابود کرد

3. There should be no disunity within our party.
[ترجمه ترگمان] نباید تو مهمونی ما \"disunity\" وجود داشته باشه
[ترجمه گوگل]در حزب ما هیچ گونه جدایی وجود ندارد

4. Disunity finally proved fatal to the rebels' cause.
[ترجمه ترگمان]disunity در نهایت منجر به مرگ شورشیان شد
[ترجمه گوگل]در نهایت فساد به علت شورشیان کشنده است

5. He had been accused of promoting disunity within the armed forces.
[ترجمه ترگمان]او به ترویج disunity در نیروهای مسلح متهم شده بود
[ترجمه گوگل]او متهم به ترویج جداسازی درون نیروهای مسلح شده است

6. He was persuaded that disunity in the church was displeasing to heaven and bad for the empire's success and prosperity.
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که عدم اتحاد در کلیسا، برای موفقیت و کامیابی این امپراطوری، بد نیست
[ترجمه گوگل]او متقاعد شد که جدایی در کلیسا برای بهشت ​​به نفع او بود و برای موفقیت و رونق امپراتوری بد است

7. It starts from the fact of disunity and asks which existing political mechanism can work best for unity.
[ترجمه ترگمان]این شاخه از حقیقت of آغاز می شود و می پرسد که مکانیزم سیاسی موجود می تواند برای اتحاد بهترین کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]این از واقعیت جداسازی شروع می شود و می پرسد که ساز و کار سیاسی موجود می تواند برای وحدت بهتر کار کند

8. Black disunity Mandela's release focused renewed attention on the deep divisions within the black communities.
[ترجمه ترگمان]آزادی disunity به لک، توجه مجدد به بخش های عمیق درون جوامع سیاه را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]تفرقه سیاه ماندلا توجه جدیدی را به تقسیمات عمیق در جوامع سیاه انجام داد

9. Disunity in Congress also compelled the administration to look for allies if it was to risk military involvement.
[ترجمه ترگمان]disunity در کنگره همچنین دولت را مجبور کرد که اگر قرار است مشارکت نظامی را به خطر بیاندازد به دنبال هم پیمانان خواهد گشت
[ترجمه گوگل]انزوای کنگره همچنین دولت را مجبور کرد که متحدان را مورد تحقیق قرار دهد تا در معرض خطر دخالت نظامی قرار بگیرند

10. The provincial gentry's disunity reduced their capacity to obstruct the work of the Ministry of Internal Affairs.
[ترجمه ترگمان]The و gentry استانی توانایی خود را برای ممانعت از کار وزارت امور داخله کاهش دادند
[ترجمه گوگل]جدایی طلبان والیتی ظرفیت های خود را برای جلوگیری از کار وزارت امور داخلی کاهش داد

11. These different systems result in the disunity of equipment and difficulties in the movement across lines.
[ترجمه ترگمان]این سیستم ها متفاوت منجر به عدم پیوستگی تجهیزات و مشکلات در حرکت در سراسر خطوط می شوند
[ترجمه گوگل]این سیستم های مختلف باعث اختلاف تجهیزات و مشکلات حرکت در خطوط می شود

12. The days of national disunity and chaos which the people detested are gone, never to return.
[ترجمه ترگمان]روزگار of و هرج و مرجی که مردم از آن نفرت داشتند، هرگز بر نمی گردند
[ترجمه گوگل]روزهای جدایی ملی و هرج و مرج که مردم گمراه شده اند، هرگز به بازگشت نمی رسند

13. But this leads to disunity, even chaos.
[ترجمه ترگمان]اما این منجر به عدم پیوستگی، حتی هرج و مرج می شود
[ترجمه گوگل]اما این منجر به جدایی و حتی هرج و مرج می شود

14. They settled their dispute and blew away disunity.
[ترجمه ترگمان]آن ها اختلافات خود را حل کردند و disunity را کنار گذاشتند
[ترجمه گوگل]آنها اختلافات خود را حل و فصل کردند و از هم پاشیدند

The relative disunity of the west encouraged the communists.

چنددستگی نسبی غرب به کمونیستها قوت قلب می‌داد.


پیشنهاد کاربران

تفرقه


کلمات دیگر: