کلمه جو
صفحه اصلی

abrupt


معنی : ناگهانی، تند، غیر منتظره، درشت، پرتگاه دار، بی خبر
معانی دیگر : بلامقدمه، ناغافل، ناگهان، آنی، بی تشریفات، خشن، زننده، گستاخ در سخن، حاضر جواب، خشن گفتار، شدیداللحن، خارج از نزاکت، بسیار سراشیب، پرتگاه مانند، تند (شیب)، درهم و برهم، نامربوط، سراشیبی، جداکردن

انگلیسی به فارسی

تند، پرتگاه‌دار، سراشیبی، ناگهان، ناگهانی، بی‌خبر، درشت، جداکردن


ناگهان، ناگهانی، تند، غیر منتظره، درشت، پرتگاه دار، بی خبر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: abruptly (adv.), abruptness (n.)
(1) تعریف: sudden and unexpected.
مترادف: precipitate, quick, sharp, sudden, unexpected
متضاد: deliberate, gradual
مشابه: headlong, impetuous, instantaneous, unannounced, unforeseen

- We were surprised by the abrupt change in the weather.
[ترجمه ترگمان] ما از تغییر ناگهانی آب و هوا متعجب شدیم
[ترجمه گوگل] ما از تغییر ناگهانی آب و هوا شگفت زده شدیم

(2) تعریف: brusque in manner; curt.
مترادف: brusque, curt, gruff, short
متضاد: expansive, friendly
مشابه: blunt, brisk, discourteous, impolite, offhand, plump, rude, snappish, uncivil, ungracious

- His abrupt manner makes him seem impatient or unsympathetic.
[ترجمه ترگمان] رفتار تند و abrupt او را بی تاب و unsympathetic می کند
[ترجمه گوگل] او به طرز شگفت انگیزی باعث می شود که او بی قراری یا ناخوشایند به نظر برسد
- That nurse is a bit too abrupt in the way she interacts with patients.
[ترجمه زهرا رحمانی] آن پرستار در نحوه ی برخورد با بیماران کمی تندخو است.
[ترجمه ترگمان] این پرستار به روشی که با بیماران در تعامل است، خیلی تند رفتار می کند
[ترجمه گوگل] این پرستار به شیوه ای که با بیماران ارتباط برقرار می کند کمی ناگهانی است
- He was so abrupt with me that couldn't get all the information I needed.
[ترجمه ترگمان] او انقدر با من رفتار می کرد که نمی توانست تمام اطلاعاتی را که لازم داشتم به دست بیاورم
[ترجمه گوگل] او خیلی ناگهان با من بود که نمیتوانست تمام اطلاعات مورد نیازش را دریافت کند

(3) تعریف: sharp; steep.
مترادف: precipitous, sharp, steep, sudden
متضاد: gentle, gradual
مشابه: perpendicular, plumb, sheer, vertical

- Yesterday saw an abrupt decline in the stock market.
[ترجمه ترگمان] دیروز شاهد کاهش ناگهانی بازار سهام بودیم
[ترجمه گوگل] دیروز کاهش شدیدی در بازار سهام دیده شد

• sudden; ending or changing unexpectedly; rude, brusque; lacking continuity; steep
an abrupt action is very sudden and often unpleasant.
someone who is abrupt is rather rude and unfriendly.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] تیز، ناگهانی

مترادف و متضاد

Antonyms: calm, kind, nice


happening suddenly and unexpectedly


ناگهانی (صفت)
abrupt, sudden, snap, precipitate

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

غیر منتظره (صفت)
abrupt, sudden, unexpected, unanticipated, uncontemplated

درشت (صفت)
rough, abrupt, harsh, coarse, large, gross, hulking, sturdy, brutish, gruff, coarse-grained, crass

پرتگاه دار (صفت)
abrupt

بی خبر (صفت)
abrupt, sudden, unaware, unwitting, unconscious, incognizant, inconscient, witless

rude or brief in manner


Synonyms: blunt, brusque, crude, crusty, curt, direct, discourteous, gruff, impetuous, impolite, matter-of-fact, rough, short, snappy, snippy, uncivil, ungracious


Synonyms: hasty, hurried, jerky, precipitate, precipitous, quick, rushing, sudden, surprising, unanticipated, unceremonious, unexpected, unforeseen


Antonyms: at ease, deliberate, expansive, gradual, leisurely


جملات نمونه

1. an abrupt decision
تصمیم ناگهانی

2. his abrupt departure
عزیمت غیرمنتظره ی او

3. don't be abrupt with your father
نسبت به پدرت تندی نکن.

4. their budding relationship came to an abrupt end
رابطه ی شکوفای آنها ناگهان قطع شد.

5. the machinery of government came to an abrupt halt
دستگاه دولت با ایستایی ناگهانی مواجه شد.

6. Our conversation came to an abrupt end when George burst into the room.
[ترجمه ترگمان]وقتی جورج وارد اتاق شد، بحث ما به پایان رسید
[ترجمه گوگل]مکالمه ما به پایان ناگهانی هنگامی که جورج پشت سر گذاشت به اتاق آمد

7. Rosie's idyllic world came to an abrupt end when her parents' marriage broke up.
[ترجمه ترگمان]زمانی که ازدواج پدر و مادرش قطع شد، دنیای idyllic رزی به پایان رسید
[ترجمه گوگل]دنیای عجیب و غریب Rosie به پایان ناگهانی هنگامی که ازدواج پدر و مادر خود را شکست

8. How could he explain his abrupt disappearance from the party?
[ترجمه ترگمان]چطور می توانست ناپدید شدن ناگهانی او از مهمانی را توضیح دهد؟
[ترجمه گوگل]چگونه او می تواند ناپدید شدن ناگهانی خود را از حزب توضیح دهد؟

9. The bus came to an abrupt halt.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس ناگهان متوقف شد
[ترجمه گوگل]اتوبوس به ناگهانی متوقف شد

10. I was surprised by the abrupt ending to the conversation.
[ترجمه ترگمان]از پایان دادن این مکالمه متعجب شدم
[ترجمه گوگل]من از پایان ناگهانی مکالمات شگفت زده شدم

11. The thought brought her to an abrupt halt.
[ترجمه ترگمان]این فکر او را متوقف کرد
[ترجمه گوگل]این اندیشه او را به توقف ناگهانی متوقف کرد

12. He was abrupt to the point of rudeness.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از بی نزاکتی خوشش امده است
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی به زحمت افتاد

13. Mullins knocked me off-balance with his abrupt change of subject.
[ترجمه ترگمان]Mullins با تغییر ناگهانی سوژه به من ضربه زد
[ترجمه گوگل]مولین با تغییر ناگهانی موضوع خود، من را از بین برد

14. Cross was a little taken aback by her abrupt manner.
[ترجمه ترگمان]از رفتار ناگهانی او اندکی یکه خورده بود
[ترجمه گوگل]کراس کمی به طرز ناخوشایندی کمی ناراحت شد

15. He is sometimes very abrupt with clients.
[ترجمه ترگمان]گاهی با مشتری ها خیلی تند و زننده رفتار می کند
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات با مشتریان بسیار ناگهانی است

an abrupt decision

تصمیم ناگهانی


his abrupt departure

عزیمت غیرمنتظره‌ی او


He left the room abruptly.

ناگهان اتاق را ترک کرد.


Don't be abrupt with your father.

نسبت به پدرت تندی نکن.


پیشنهاد کاربران

یهو، یهویی

درشت، تند
گفتمان غیر دوستانه
بی ادب بودن
کلفت بار کردن ( عامیانه )
مترادف ها :
brusque
curt
so: unfriendly talkink & to be rude
معمولا با blunt استفاده می شود.
یعنی :
blunt and abrupt که یعنی بی پرده و تند

1. ناگهانی، غیر منتظره
2. بی نزاکت بودن در مکالمه، صمیمی نبودن ( مخصوصا وقتی نمیخوای وقتت رو با صحبت کردن با شخصی تلف کنی )
* با احترام به دوستان اصلا معنای " کلفت بار کردن" یا توهین لفظی به شخصی نمیده، اتفاقا داره از سکوت و بی اعتنایی میگه نه وارد بحث و جدل شدن

Suddenly

Adjective
بی ادبانه
غیردوستانه
ناگهانی
غیرمنتظره

از ما بهترون
که از دماغ فیل افتاده
که کم محلی میکنه

یک دفعه ای
یهویی
ناگهانی

ناگهانی،
بلامقدمه

She brought the car to an abrupt stop

using too few words when talking, in a way that seems rude and unfriendly
1 ) کسی که سر بالا جواب میده یا قسطی حرف میزنه ( خیلی کوتاه و سرسری، جوری که بی ادبی تلقی بشه )
2 ) جواب یا حرف سربالا/قسطی


کلمات دیگر: