کلمه جو
صفحه اصلی

tan


معنی : مازوی دباغی، پوست مازو، قهوهای مایل به زرد، برنزه، مازویی، دباغی کردن، برنگ قهوهای و سبزه در آوردن
معانی دیگر : برنزه شدگی (در اثر نور آفتاب یا لامپ ویژه)، آفتاب دیدگی، (چرم خام را) در جوهر مازو خواباندن، گراشتن، (پوست بدن را) برنزه کردن، آفتاب دیده کردن یا شدن، رجوع شود به: tanbark، (دباغی) جفت، جوهرمازو (tannin هم می گویند)، (رنگ) قهوه ای مایل به زرد، قهوه ای روشن، خرمایی، اسمر (tawny هم می گویند)، وابسته به دباغی یا مازوکاری، گراشتنی، (عامیانه) کتک مفصل زدن، پوست کسی را کندن، شلاق زدن، مخفف: tangent، برنگ قهوه ای وسبزه دراوردن، باحمام افتاب پوست بدن راقهوه ای کردن

انگلیسی به فارسی

دباغی کردن، برنگ قهوه ای وسبزه درآوردن، باحمام افتاب پوست بدن راقهوه ای کردن، برنزه، مازوی دباغی،پوست مازو، مازویی، قهوه ای مایل به زرد


قهوهای مایل به زرد، مازوی دباغی، پوست مازو، دباغی کردن، برنگ قهوهای و سبزه در آوردن، برنزه، مازویی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tans, tanning, tanned
(1) تعریف: to convert (animal skin) into leather by soaking in a tanning solution.

- After the animals are skinned, their hides are tanned.
[ترجمه علی نورمحمدی] بعد از کندن پوست حیوانات ، انها را دباعی میکنند
[ترجمه ترگمان] بعد از پوست حیوانات، پوست آن ها برنزه می شود
[ترجمه گوگل] پس از آنکه حیوانات پوست می کنند، پوست های آنها برنزه می شوند

(2) تعریف: to make (oneself, or more specifically, one's skin) brown by exposure to the sun or a sunlamp.

- She's tanning herself in the backyard.
[ترجمه ترگمان] خودشو توی حیاط پشتی می کشه
[ترجمه گوگل] او خود را در حیاط خلوت می کند

(3) تعریف: (informal) to beat; whip.
مشابه: hide, lick

- His father threatened to tan him if he didn't get out of the house and look for a job.
[ترجمه ترگمان] پدرش تهدید کرده بود اگر از خانه خارج نشود و دنبال کار بگردد
[ترجمه گوگل] پدرش او را تهدید کرد اگر او از خانه بیرون نرود و به دنبال کار بیفتد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: tan one's hide
• : تعریف: to become tanned.

- He tans easily, but my skin always burns.
[ترجمه ترگمان] به راحتی آب می خوره، اما پوست من همیشه میسوزه
[ترجمه گوگل] او به راحتی می سوزد، اما پوست من همیشه سوزانده می شود
اسم ( noun )
(1) تعریف: a golden brown or light brown color.
مشابه: buff, neutral

- The sand on the beach takes on a dark shade of tan after it rains.
[ترجمه ترگمان] بعد از بارش باران، ماسه در ساحل به سایه تیره برنزه تبدیل می شود
[ترجمه گوگل] شن و ماسه در ساحل پس از باران، در سایه تاریک قهوه ای می گیرد

(2) تعریف: this color given to light skin by exposure to the sun or a sunlamp.

- She always gets a tan in the summer because she swims outside every day.
[ترجمه ترگمان] همیشه تابستان آفتاب می گیرد، چون هر روز بیرون شنا می کند
[ترجمه گوگل] او همیشه در تابستان خیس می شود چون هر روز در حال شنا است

(3) تعریف: a solution made from tanbark, used to tan leather.
صفت ( adjective )
حالات: tanner, tannest
مشتقات: tannish (adj.)
• : تعریف: of or pertaining to the color tan.
مشابه: buff

- I bought a pair of tan sandals.
[ترجمه ترگمان] من یک جفت صندل قهوه ای خریدم
[ترجمه گوگل] من یک جفت صندل خیس خریدم

• suntan, brownish color acquired by the skin through exposure to the sun's rays
acquire a brownish color by exposure to the sun's rays (of the skin); make the skin brown by exposure to the sun's rays; beat, thrash (informal); convert animal skin into leather
brownish-yellow; having a suntan; used to convert animal hide into leather

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] قهوه ای سوخته .
[کامپیوتر] تانژانت - تابع مثلثاتی تانژانت. اگر A زاویه ای در مثلث قائم الزاویه باشد، تانژانت ( tanA) A چنین تعریف می گردد : tan A = طول ضلع مقابل تقسیم بر طول ضلع مجاور، تابع ( TAN(A در بسیاری از زبانهای برنامه نویسی ؛ مقدار tan A را محاسبه می کند. نگاه کنید به trigonometric functions.
[نساجی] برنزه - قهوه ای مایل به زرد - حالتی در منسوجات رنگرزی شده با بعضی از رنگهای مشکی

مترادف و متضاد

مازوی دباغی (اسم)
tan, tanbark

پوست مازو (اسم)
tan, tanbark

قهوهای مایل به زرد (صفت)
tan

برنزه (صفت)
tan

مازویی (صفت)
tan, tannic

دباغی کردن (فعل)
taw, tan

برنگ قهوهای و سبزه در آوردن (فعل)
tan

light brown


Synonyms: beige, biscuit, bronze, brown, brownish, buff, cream, drab, ecru, gold, khaki, leather-colored, natural, olive, olive-brown, saddle, sand, suntan, tawny, umber, yellowish


flog, whip


Synonyms: baste, beat, belt, cane, dust someone’s britches, flay, hide, hit, lambaste, lash, leather, paddle, paddlewhack, punish, spank, strap, strike, switch, tan one’s hide, thrash, warm someone’s seat, wax, whack, whale, whomp


جملات نمونه

1. tan someone's hide
حسابی کتک زدن،پوست کسی را دباغی کردن (یا کندن)،دمار از روزگار کسی در آوردن،جیزال کسی را کشیدن،پدر کسی رادرآوردن

2. some women expose themselves to skin cancer just to get a tan
برخی از خانم ها برای برنزه کردن پوست،خود را در معرض خطر سرطان قرار می دهند.

3. She has a pale skin which doesn't tan easily.
[ترجمه ترگمان]پوستی رنگ پریده دارد که به راحتی قهوه ای نمی شود
[ترجمه گوگل]او پوست رنگی دارد که به راحتی نمی سوزد

4. She smeared sun tan lotion all over herself.
[ترجمه ترگمان]این کرم ضد آفتاب را به خودش آغشته کرده بود
[ترجمه گوگل]او لوسیون خورشید را در خود فرو برد

5. These shoes are tan, not dark brown.
[ترجمه ترگمان]این کفش ها قهوه ای و قهوه ای تیره نیستند
[ترجمه گوگل]این کفش ها قهوه ای مایل به قهوه ای نیستند

6. Show off your tan in this little white top.
[ترجمه ترگمان] خودتو توی این قسمت کوچیک سفید نشون بده
[ترجمه گوگل]خورشید را در این قسمت سفید سفید نشان دهید

7. She is tall and blonde, with a permanent tan.
[ترجمه ترگمان]قد بلند و بلوند دارد
[ترجمه گوگل]او قد بلند و بلوند است، با خمیر دائمی

8. I want to top up my tan on the sunbed at the gym.
[ترجمه ترگمان]می خوام tan رو توی باشگاه ورزش کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم طعم تان را روی صندلی سایبان در ورزشگاه اضافه کنم

9. A tan emphasized the fairness of her hair.
[ترجمه ترگمان]یک برنزه کننده، بر بیطرفی موهایش تاکید کرد
[ترجمه گوگل]یک قهوه ای بر انصاف موهایش تأکید کرد

10. Tanners tan hides to make leather shoes.
[ترجمه ترگمان]پوست قهوه ای مایل به قهوه ای را برای ساختن کفش های چرمی فراهم می کند
[ترجمه گوگل]Tanners پنهان کردن کفش های چرمی

11. Sunbeds are the ideal way to keep your tan topped up.
[ترجمه ترگمان]این بهترین راه برای نگه داشتن tan است
[ترجمه گوگل]یخچالها راه ایده آل برای حفظ شادابی پوست شماست

12. I want to tan my back a bit more.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد کمی بیشتر از این پشتم را برنزه کنم
[ترجمه گوگل]من میخواهم کمی بیشتر از من بخورم

13. His blonde hair offset a deep tan.
[ترجمه ترگمان]موهای بورش به رنگ قهوه ای رنگی درآمده بود
[ترجمه گوگل]موهای بلوند او عمیق قهوهای مایل به زرد است

14. Leigh rolled over on her stomach to tan her back.
[ترجمه ترگمان]لی روی شکمش چرخید تا پشتش را برنزه کند
[ترجمه گوگل]لی بر روی شکمش زد و به پشتش ختم شد

15. Elaine smeared sun tan lotion on her shoulders.
[ترجمه ترگمان]الین \"کرم\" آفتاب برنزه \"رو روی شانه هایش انداخته بود\"
[ترجمه گوگل]ایلین لوسیون خورشید را بر روی شانه هایش خیس می کند

Some women expose themselves to skin cancer just to get a tan.

برخی از خانم‌ها برای برنزه کردن پوست، خود را در معرض خطر سرطان قرار می‌دهند.


Hides are tanned and cut to various sizes.

پوست‌ها را دباغی می‌کنند و به اندازه‌های مختلف می‌برند.


She tans quickly.

(پوست) او زود برنزه می‌شود.


After a few days in the desert, our arms and faces were completely tanned.

پس از چند‌روزی در صحرا بازوان و صورت‌هایمان کاملاً برنزه شدند.


Dad would have tanned my hide if he had found out that I was in love.

اگر پدرم فهمیده بود که عاشق هستم دمار از روزگارم در آورده بود.


اصطلاحات

tan someone's hide

حسابی کتک زدن، پوست کسی را دباغی کردن (یا کندن)، دمار از روزگار کسی در آوردن، جیزال کسی را کشیدن، پدر کسی رادرآوردن


پیشنهاد کاربران

خُرمایی

برنزه کردن
دباغی کردن
به رنگ قهوه اى و سبزه درآوردن

برنزه کردن ( با حمام افتاب در ساحل )

در محاوره و در عباراتی همچون Hi there tans معنی دوستان می دهد
دوست / دوستان

سبزه، برنزه

برنزه، سبزه

What is your opinion on Cambodian girls like me ?

Smooth tan skin. Are most Cambodian girls darker skinned/tan like you ?

We come in all shades x


کلمات دیگر: