فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: saves, saving, saved
• (1) تعریف: to rescue from injury or danger.
• مترادف: deliver, help, rescue, salvage
• مشابه: extricate, free, liberate, release
- If the lifeguard had not jumped in to save her, the child would have drowned.
[ترجمه ترگمان] اگر نجات غریق برای نجات او به جا نیامده بود، کودک غرق می شد
[ترجمه گوگل] اگر نجات دهنده برای او نجات نیافته بود، کودک می افتاد
- His condition was critical, but the doctors were able to save him.
[ترجمه ***zh] وضعیت او ( مذکر ) وخیم و حیاتی بود اما پزشکان توانستند که او را نجات دهند
[ترجمه ترگمان] شرایط او وخیم بود، اما پزشکان نتوانستند او را نجات دهند
[ترجمه گوگل] وضعیت او بحرانی بود، اما پزشکان توانستند او را نجات دهند
• (2) تعریف: to preserve or keep from harm.
• مترادف: guard, preserve, protect, safeguard
• متضاد: damn
• مشابه: conserve, deliver, help, secure, shield, spare
- Laws were passed to save these animals.
[ترجمه ترگمان] قوانین برای نجات این حیوانات از بین رفته بود
[ترجمه گوگل] قوانین برای نجات این حیوانات تصویب شد
• (3) تعریف: to collect or reserve for future use.
• مترادف: put aside, reserve, store
• متضاد: consume, dissipate, expend, fritter, spend, squander
• مشابه: cache, collect, conserve, hoard, hold, keep, preserve, salvage, squirrel, stockpile, treasure, withhold
- I'll have half of the sandwich now and save the rest for later.
[ترجمه یوسف نادری] نصف ساندویچ را الان می خورم و بقیه اش را برای بعدا نگه می دارم.
[ترجمه ترگمان] حالا نصف ساندویچ را دارم و بقیه را برای بعد ذخیره می کنم
[ترجمه گوگل] من نیمی از ساندویچ را هم اکنون خواهم داشت و بقیه را بعدا ذخیره خواهم کرد
- They're saving money for their daughter's education.
[ترجمه elen] آنها دارند برای تحصیل دخترانشان پول پس انداز می کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها برای تحصیل دخترشان پول پس انداز می کنند
[ترجمه گوگل] آنها صرف آموزش برای دخترانشان می شوند
- Save your strength now because you'll need it for the climb that's ahead.
[ترجمه ترگمان] حالا قدرتت رو حفظ کن، چون به این نیاز داری که از اون بالا بری
[ترجمه گوگل] اکنون قدرت خود را حفظ کنید زیرا شما برای صعود به جلو نیاز دارید
- Could you save me a slice of cake?
[ترجمه جواد] ایا می توانید یک تکه کیک را نگه دارید
[ترجمه یوسف نادری] میشه یه تیکه کیک واسم نگه داری؟ ( خطاب به کسی که در حال خوردن کیک است )
[ترجمه ترگمان] میشه یه تیکه کیک بهم بدی؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانید یک تکه کیک را نجات دهید؟
• (4) تعریف: to prevent (something) from being used, carried out, or having to be done.
• مترادف: conserve, spare
• متضاد: expend, waste
• مشابه: economize, guard, husband, look after, maintain, preserve, protect, retain, safeguard, salvage
- Delivering the letter yourself will save a stamp.
[ترجمه محمدرضا] اگر خودت نامه را برسانی نیازی به استفاده از استمپ نخواهی داشت
[ترجمه ترگمان] تحویل نامه خودت یه تمبر رو نجات میدی
[ترجمه گوگل] تحویل نامه خودتان یک تمبر را ذخیره کنید
- Buying more now will save a trip to the store later.
[ترجمه ترگمان] در حال حاضر خرید بیشتر باعث صرفه جویی در یک سفر به فروشگاه خواهد شد
[ترجمه گوگل] در حال حاضر خرید بیشتر، یک سفر به فروشگاه بعدا ذخیره خواهد کرد
- Keeping up with the assignments in the course should save cramming for the exam.
[ترجمه ترگمان] نگهداری از تکالیف درسی در این درس باید برای امتحان تان را ذخیره کند
[ترجمه گوگل] نگهداری از تکالیف در این دوره باید برای امتحان نهایی شود
- I'll explain it to her in Italian, and that will save his trying to explain it to her in English.
[ترجمه ترگمان] من آن را به زبان ایتالیایی برایش توضیح خواهم داد، و این تلاش او را برای توضیح دادنش به انگلیسی توضیح خواهد داد
[ترجمه گوگل] من آن را در ایتالیایی توضیح خواهم داد و این تلاش او را برای توضیح به زبان انگلیسی به او خواهد بخشید
• (5) تعریف: in theology, to deliver from sin and its consequences.
• مترادف: redeem
• متضاد: damn
• مشابه: absolve, deliver, rescue
- If he repents, he will be saved.
[ترجمه ترگمان] اگر پشیمان شود نجات خواهد یافت
[ترجمه گوگل] اگر او توبه کند، او نجات خواهد یافت
• (6) تعریف: in computing, to copy and transfer (data) from a temporary working area of a computer to the computer's hard drive.
- I hope they remembered to save the changes they made to the document before closing it.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به خاطر داشته باشند که تغییراتی را که قبل از بستن آن به سند داده بودند، ذخیره کنند
[ترجمه گوگل] امیدوارم آنها به یاد داشته باشند که قبل از بسته شدن تغییراتی که به سند انجام دادند، ذخیره شوند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to put money away for reserve.
• متضاد: invest, spend
• مشابه: deposit, put aside, stock
- She's saving for college.
[ترجمه ترگمان] اون برای دانشگاه صرفه جویی می کنه
[ترجمه گوگل] او برای کالج صرفه جویی می کند
• (2) تعریف: to spend little money; be frugal; economize.
• مترادف: economize, pinch pennies, retrench, scrape, scrimp
• متضاد: dissipate
• مشابه: conserve
- You need to save now and stop spending money on unnecessary things.
[ترجمه ترگمان] باید در حال حاضر صرفه جویی کنید و پول خرج کنید
[ترجمه گوگل] شما باید در حال حاضر صرفه جویی کنید و پول زیادی را صرف چیزهای غیر ضروری کنید
اسم ( noun )
مشتقات: savable (saveable) (adj.), saver (n.)
• (1) تعریف: the goalkeeper's turning away a shot on the goal, esp. in hockey or soccer.
- We would have lost if it hadn't been for that brilliant save.
[ترجمه ترگمان] اگر به خاطر اون نجات درخشان نبود، شکست می خوردیم
[ترجمه گوگل] ما اگر آن را برای نجات این درخشان نباشد، از دست خواهیم افتاد
• (2) تعریف: in baseball, a relief pitcher's preserving a victory over the opposing team.
- The relief pitcher earned a save in the last game.
[ترجمه ترگمان] پارچ آرامش بخشی از بازی آخر را به دست آورد
[ترجمه گوگل] جادوگر امداد و نجات در آخرین بازی به دست آورد
حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: with the exception of.
• مترادف: but, except, outside of
• مشابه: barring, excepting
- All the passengers died save one.
[ترجمه ترگمان] همه مسافران جان خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل] همه مسافران فوت کردند و یک نفر را نجات دادند
حرف ربط ( conjunction )
• : تعریف: except.
• مترادف: but, except
- I would help, save that it's too late now.
[ترجمه ترگمان] من به کمک احتیاج دارم، ولی حالا دیگه خیلی دیر شده
[ترجمه گوگل] من کمک می کنم، صرفه جویی کنم که خیلی دیر شده است