کلمه جو
صفحه اصلی

queue


معنی : صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن
معانی دیگر : (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت سر (pigtail هم می گویند)، (کامپیوتر - داده هایی که به نوبت پردازش می شوند) صف داده ها، داده رج

انگلیسی به فارسی

صف بستن، در صف گذاشتن


در صف ایستادن


صف، صف اتوبوس و غیره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a line, as of people, cars, or the like, esp. those waiting to be served.
مترادف: line
مشابه: row

(2) تعریف: a single hanging braid of hair; pigtail.
مترادف: cue, pigtail
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: queues, queuing, queued
• : تعریف: to form or get in a queue (often fol. by up).
مترادف: line

• line, file (british); row; braid, plait
stand in line; make a row, form a line (british)
a queue is a line of people or vehicles that are waiting for something.
if you say that there is a queue of people or organizations, you mean that they are all waiting for a particular opportunity.
when people queue they stand in a line waiting for something.
to queue up means the same as to queue.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] صف
[کامپیوتر] صف - 10 ساختار داده ای که اقلام اطلاعاتی آن به همان ترتیبی که وارد شده اند، حذف می شوند. بر خلاف stack. 2- فهرستی از کارهاییکه منتظر چاپ یا پردازش اند. این فهرست را سیستم عامل نگهداری می کند.نگاه کنید به print spooler .
[برق و الکترونیک] صف در عملیات کامپیوتری، فهرستی از پردازشهایی که باید به ترتیب انجام شوند، بلوکهای اطلاعاتی باید به ترتیب پردازش شوند یا ترکیب از هر دو .
[ریاضیات] صف
[آمار] صف
[آب و خاک] صف

مترادف و متضاد

صف (اسم)
muster, row, series, army, queue, lineup, array, rank, formation, cue, file

صف اتوبوس و غیره (اسم)
queue

در صف گذاشتن (فعل)
queue

در صف ایستادن (فعل)
queue

صف بستن (فعل)
queue, cue

sequence


Synonyms: chain, concatenation, echelon, file, line, order, progression, rank, row, series, string, succession, tail, tier, train


Antonyms: disorganization


جملات نمونه

1. a queue of cars
یک صف اتومبیل

2. the long queue of people in front of the store
صف دراز مردم در جلو فروشگاه

3. jump a queue
(انگلیس) خارج از نوبت در صف ایستادن،تقلب کردن

4. we stood in the queue for bread
در صف نان ایستادیم.

5. There was a queue of traffic waiting to turn right.
[ترجمه ترگمان]صفی از ترافیک وجود داشت که انتظار می رفت به سمت راست حرکت کند
[ترجمه گوگل]یک صف از انتظار ترافیک برای چرخش سمت راست وجود دارد

6. To what window are you standing in a queue?
[ترجمه ترگمان]شما در یک صف ایستادن در کدام پنجره هستید؟
[ترجمه گوگل]به چه پنجره ای در صف ایستاده اید؟

7. By 7 o'clock a long queue had formed outside the cinema.
[ترجمه ترگمان]تا ساعت ۷ صف طویلی در بیرون سینما شکل گرفت
[ترجمه گوگل]در ساعت 7 یک صف طولانی در خارج از سینما شکل گرفت

8. How long were you in the queue?
[ترجمه ترگمان]چند وقته تو صف هستی؟
[ترجمه گوگل]چه مدت در صف بودی؟

9. I had to join a queue for the toilets.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم برای توالت به صف ملحق شوم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم به صف برای توالت بپیوندم

10. Are you in the queue for tickets?
[ترجمه ترگمان]در صف بلیط هستید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما در صف برای بلیط هستید؟

11. We stood in a queue for half an hour.
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت در صف ایستاده بودیم
[ترجمه گوگل]ما در نیم ساعت ایستاده بودیم

12. I was before him in the queue.
[ترجمه ترگمان]من قبل از اون تو صف بودم
[ترجمه گوگل]قبل از او در صف بود

13. We all had to queue up for our ration books.
[ترجمه ترگمان]همه ما مجبور بودیم به خاطر کتاب ration صف بزنیم
[ترجمه گوگل]همه ما مجبور بودیم که کتابهای مربوط به جیره ما را در صف قرار دهیم

14. You'll have to join the housing queue.
[ترجمه ترگمان]شما مجبور خواهید بود که به صف مسکن ملحق شوید
[ترجمه گوگل]شما باید به صف مسکن بپیوندید

15. I have to queue up for a bus every day.
[ترجمه ترگمان]من باید هر روز برای اتوبوس صف بکشم
[ترجمه گوگل]من باید برای یک اتوبوس هر روز به صف

16. First in the queue were two Japanese students.
[ترجمه Amir] در ابتدای صف دو دانش آموز ژاپنی بود.
[ترجمه ترگمان]ابتدا در صف دو نفر از دانش آموزان ژاپنی بودند
[ترجمه گوگل]اول در صف دو دانش آموز ژاپنی بود

17. The prince refused to jump the queue for treatment at the local hospital.
[ترجمه Sara] شاهزاده از تقلب و پارتی بازی برای درمان در بیمارستان محلی خودداری کرد. د
[ترجمه ترگمان]شاهزاده از پریدن از صف برای درمان در بیمارستان محلی خودداری کرد
[ترجمه گوگل]شاهزاده از رفتن به صف برای درمان در بیمارستان محلی فرار کرد

We stood in the queue for bread.

در صف نان ایستادیم.


the long queue of people in front of the store

صف طولانی مردم در جلو فروشگاه


a queue of cars

یک صف اتومبیل


People were queuing up to buy sugar.

مردم برای خرید شکر در صف می‌ایستادند.


پیشنهاد کاربران

صف

پشت سرهم ایستادن

ENGLISH:wait in a queue
AMERICAN:wait in line

کلمه queue به معنی صف ( مردم، اتوبوس، تاکسی و غیره ) است و مترادف کلمه line است.
?How long were George in the queue
جورج چند دقیقه توی صف بود؟
معنی دیگر آن در کامپیوتر صف چیزهایی است که قرار است یک عمل یا کار مشابه بر روی آنها انجام شود، مثلا صف یا لیست چیزهایی که قرار است دانلود شوند. در اینترنت دانلود منجرIDM این گزینه وجود دارد.
تلفظ این کلمه مانند حرف q است، یعنی تلفظ این دو یکسان است. هر دو "کیو" تلفظ می شوند.
q = queue = کیو
که البته گاهی اوقات این دو اشتباه گرفته می شوند و باعث سوءتفاهم می شود و گاهی اوقات سوژه خنده و فیلم های کمدی نیز می شود.
اگر در کلمه queue حروف ueue را برداریم، باز هم تلفظ این کلمه تغییر نمی کند و همان کیو است.


✔️صف ( بستن ) ،
✔️نوبت ( گرفتن )

1 ) Get to the end of the queue and wait your turn like everyone else
2 ) The day the show opened at the National Gallery, there were queues around the block
3 ) Spain holiday airport chaos for British tourists as some forced to queue for 45 minutes

در ژنتیک معنی بلند می دهد ( بازوی بلند کروموزوم )

queue finished
صف تمام شد


کلمات دیگر: