کلمه جو
صفحه اصلی

variant


معنی : نوع دیگر، متبادل، مختلف، گوناگون
معانی دیگر : متنوع، متفاوت، جوراجور، چندسان، گونه، دیس، صورت، شکل، (زبان شناسی) گونه های مختلف واژه، تلفظ های مختلف واژه، املاهای مختلف واژه، واجگونه، مغایر، متغیر

انگلیسی به فارسی

(زبان‌شناسی) گونه‌های مختلف واژه، تلفظ‌های مختلف واژه، املاهای مختلف واژه، واجگونه


گوناگون، متنوع، متفاوت، جوراجور، چندسان، مختلف


گونه، دیس، صورت، شکل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: differing from something considered normal or from most others of the same type; deviant.
مترادف: deviant, different, divergent
مشابه: deviate, unusual

(2) تعریف: containing or exhibiting variation or diversity; varying.
مترادف: varied
مشابه: diverse, varying
اسم ( noun )
• : تعریف: something that shows differences from a norm or average, or from others of the same type.
مترادف: variation
مشابه: alteration, modification, variety, version

- This blue tulip is a lovely variant of a purple strain.
[ترجمه ترگمان] این لاله آبی یک نوع دوست داشتنی از نژاد بنفش است
[ترجمه گوگل] این لاله آبی یک نوع دوست داشتنی از یک نوع بنفش است

• that which differs somewhat from the norm
a variant of something has a different form from the usual one. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...a variant form of the basic action.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] متنوع نام دیگر آن union ) اجتماع ) است . نوعی داده که می تواند مقادیر مربوط به بیش ازط یک نوع داده را داشته باشد. مثلاً در برنامه visual basic متغیر که صورت variant تعریف شده است . می تواند مقادیر اعداد صحیح، اعداد ممیز شناور، رشته ها و چند نوع دیگر از داده را در خود جای دهد . در درون کامپیوتر متغیر variant به صورت یک مقدار، به اضافه چند بیت اضافی که نوع مقدار را مشخص می کند . ذخیره می شود .
[زمین شناسی] گونه، قابل تغییر،مغایر،نوع دیگر،گوناگون ،غیرعادی
[ریاضیات] مختلف، مغایر
[] نیم مسیر
[خاک شناسی] واریانت
[آمار] غیرعادی

مترادف و متضاد

Synonyms: alternative, derived, differing, divergent, exceptional, modified, various, varying


Antonyms: agreeing, same, similar


derived form


different


نوع دیگر (اسم)
variant

متبادل (صفت)
alternate, alternative, blackout, interchangeable, variant

مختلف (صفت)
different, variant, dissimilar, disparate, several, various, diverse, divergent, multifarious

گوناگون (صفت)
variant, varied, pied, various, diverse, multiple, miscellaneous, multifarious, protean, varicolored, varicoloured, variform

Synonyms: alternative, branch, development, exception, irregularity, modification, result, spinoff, variation, version


Antonyms: base, root


جملات نمونه

1. variant points of view
دیدگاه های متفاوت

2. variant religious groups
دستجات مذهبی مختلف

3. the variant interpretations of this text
تفسیرهای جوراجور این متن

4. the variant spellings of his name
گونه های مختلف املای نام او

5. this land's variant scenery
مناظر متنوع این سرزمین

6. Fortune is variant.
[ترجمه ترگمان]بخت متغیر است
[ترجمه گوگل]فورچون یک نوع است

7. This game is a variant of netball.
[ترجمه ترگمان]این بازی گونه ای از netball است
[ترجمه گوگل]این بازی یک نوع از netball است

8. This game is a variant of / on baseball.
[ترجمه ترگمان]این بازی نوعی بازی بیسبال است
[ترجمه گوگل]این بازی یک نوع از / در بیس بال است

9. The quagga was a strikingly beautiful variant of the zebra.
[ترجمه ترگمان]The گونه ای کاملا زیبا از گورخر بود
[ترجمه گوگل]کواگا یک نوع کاملا قابل توجه از گورخر بود

10. Luckily the second dose, a minor variant of the first, did the trick.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه مقدار دوم، نوع کمی از اولی، حقه را انجام داد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه دوز دوم، جزئی جزئی از اول، این ترفند بود

11. The least bad variant might actually be for the international currency markets to take it apart.
[ترجمه ترگمان]این نوع بد ممکن است در واقع برای بازارهای ارز بین المللی باشد تا آن را از هم جدا کند
[ترجمه گوگل]حداقل نوع بد ممکن است در بازار ارز بین المللی برای جدا کردن آن باشد

12. The final variant on provision for cyclists occurs in areas where streets are relatively narrow and pass predominantly through housing districts.
[ترجمه ترگمان]آخرین گزینه برای دوچرخه سواران در مناطقی رخ می دهد که در آن خیابان ها نسبتا باریک بوده و عمدتا از طریق مناطق مسکونی عبور می کنند
[ترجمه گوگل]نوع نهایی برای تأمین دوچرخه سواران در مناطقی که خیابانها نسبتا باریک هستند و به طور عمده از طریق مناطق مسکونی عبور می کنند، رخ می دهد

13. The Communist variant of management Centralism goes much further, to be sure, than the variant found in democratic societies.
[ترجمه ترگمان]متغیر کمونیستی centralism بیشتر از آن چیزی است که در جوامع دموکرات یافت می شود
[ترجمه گوگل]نوعی مدیریت کمونیستی مدیریت مرکزی بیشتر از آنچه که در جوامع دموکراتیک یافت می شود بسیار بیشتر است

14. They use a variant of it, a sort of teeth-gnashing, when they see a bird through a window.
[ترجمه ترگمان]آن ها از متفاوتی از آن استفاده می کنند، نوعی دندان به هم فشرده که وقتی یک پرنده را از پنجره می بینند، به هم فشرده می شوند
[ترجمه گوگل]آنها از یک نوع از آن استفاده می کنند، یک نوع دندان-گدازه، زمانی که یک پرنده را از طریق یک پنجره می بینند

15. Mackenzie's technique uses a variant of Michael Barnsley's iterated function system, called a fractal interpolation function.
[ترجمه ترگمان]تکنیک مکنزی از متغیری از تابع تکرار شونده مایکل Barnsley استفاده می کند که تابع interpolation مقطعی نامیده می شود
[ترجمه گوگل]تکنیک مکنزی از یک نوع از تابع تکرار شده مایکل بارسلی استفاده می کند که یک تابع درون یابی فراکتال نامیده می شود

16. Even variant pronunciations of the same word may on occasion be assigned contrasting meanings.
[ترجمه ترگمان]حتی pronunciations متفاوت یک واژه نیز ممکن است به معانی متضاد اختصاص داده شود
[ترجمه گوگل]حتی اصطلاحات نوعی از یک کلمه هم ممکن است در موارد خاص به معانی متضاد اختصاص یابد

this land's variant scenery

مناظر متنوع این سرزمین


variant points of view

دیدگاه‌های متفاوت


the variant interpretations of this text

تفسیرهای جوراجور این متن


variant religious groups

دستجات مذهبی مختلف


the variant spellings of his name

گونه‌های مختلف املای نام او


three variants of this old song exist today.

این ترانه‌ی قدیمی امروزه به سه صورت وجود دارد.


"labor" and "labour" are variants with exactly the same meaning.

"labor" و "labour" واج‌گونه‌های کاملاً هم‌معنی هستند.


پیشنهاد کاربران

دگرسان

به معنای طرح هم بکار می رود
مثل طرح اول و طرح دوم و. . . .

در راهسازی به طرح آغازین مسیرراه گفته میشود

کدورودی درگوشی همراه

معنی varient بخصوص در برنامه نویسی به معنای متغیر ترکیبی می باشد

مشتق

Variant وردا
Invariant ناوردا

فرهنگستان زبان فارسی، وردیدن از ریشه باستانی ورت ( ورتیدن ) ، را بجای فعل to vary برگزیده است و از این فعل مشتقات وردایی ( variance ) ، وردش ( variation ) ، وردا ( variant ) ، هم وردا ( covariant ) ، هم وردایی ( covariance ) ، ناوردا ( invariant ) ، ناوردایی ( invariance ) ، پادوردا ( contravariance ) را برساخته است.

دگرگونه، دگرگونه ی

New UK variant Has reached Ireland
گونه جدیدِ انگلستان به ایرلند هم راه یافت ( رسید )
منظور کوید نوع جدید که در انگلیس شکل گرفت به ایرلند هم رسید
*هم اسمه هم صفت
به عنوان صفت معانیش میشن : مختلف - جور وا جور - متفاوت
به عنوان اسم میشه گونه ی متفاوت که هم در رابطه با بیماری بکار میره هم لغت و چی های ازین قبیل. مثل :
Variant words مثل labor و labour یا color یا colour
در رابطه با بیماری یعنی گونه جدید. مثل کوید ۲۰ که از کوید ۱۹ شد ولی فرق داشت باهاش
*میبینیم که در جمله اول variant تنها اومده و اسم هست و نه صفت

واریخته ، دگر ریخته ، واگونه ، واریته

گونه

Iran says local COVID - 19 vaccine effective against UK variant

جهش یافته ( در مورد بیماری )

variant ( noun ) = نوع ( متفاوت ) ، گونه، شکل
معانی دیگر ��� داستان ( روایت ) ، نسخه بدل، نوع دیگر

Definition = چیزی که کمی متفاوت از سایر موارد مشابه است/

examples :
1 - The story has many variants
این داستان روایتهای بسیاری دارد.
2 - There are four variants of malaria, all transmitted to humans by a particular family of mosquitoes.
چهار نوع مالاریا وجود دارد که همگی توسط خانواده خاصی از پشه ها به انسان منتقل می شوند.


variant ( adj ) = مختلف، گوناگون، متنوع، متفاوت

Definition = ناهمسان

examples:
1 - The dictionary shows "neighbour" with the American variant spelling "neighbor".
فرهنگ لغت "همسایه" را با حروف هجی انگلیسی متفاوت "همسایه" نشان می دهد.
2 - One strategy to improve the immune reaction is to make what are called heteroclitic antigen variants.
یک استراتژی برای بهبود واکنش ایمنی ساخت انواع مختلف آنتی ژن هتروکلیتیک است.


variant ( موسیقی )
واژه مصوب: بدیل
تعریف: 1. اصطلاحی برای روایت های مختلف از یک اثر موسیقایی|||2. تغییر ناگهانی از مقام بزرگ به کوچک یا بر عکس|||3. روایت های مختلف از یک موسیقی مردمی که، با تغییراتی، از یک ناحیه به ناحیۀ دیگر انتقال می‏یابد


کلمات دیگر: