اسم ( noun )
• (1) تعریف: the extent or limits of possible variation.
• مترادف: continuum, gamut
• مشابه: extent
- I hope they have a piano within the range of what I can afford to pay.
[ترجمه mr.right] امیدوارم انها بتوانندپیانویی که در توان مالی من باشد گیر بیاورند
[ترجمه امید] امیدوارم پیانویی را داشته باشند که توان پرداخت آن را داشته باشم.
[ترجمه سوسن] امیدوارم پیانویی در حد توان مالی من داشته باشند.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم در محدوده ای از آنچه که من استطاعت پرداخت آن را داشته باشم، یک پیانو داشته باشند
[ترجمه گوگل] امیدوارم که آنها بتوانند پیانو را در محدوده ای از آنچه که بتوانم هزینه کنم، داشته باشم
• (2) تعریف: the sphere or scope of activity or functioning of something.
• مترادف: reach
• مشابه: area, register, size, sound
- When we were within the range of hearing his shouts, we began to run faster.
[ترجمه Ary.H.J] زمانی که ما در محدوده ی شنیدن صداهای اون ( پسر یا مرد ) بودیم ، شروع کردیم به سریعتر دویدن
[ترجمه ترگمان] وقتی ما در تیررس فریادهای او بودیم، تندتر دویدیم
[ترجمه گوگل] هنگامی که ما در محدوده شنیدن فریاد خود قرار داشتیم، ما شروع به سریعتر کردیم
• (3) تعریف: the distance between a weapon and a target.
- These missiles travel over a long range.
[ترجمه ترگمان] این موشک ها از دامنه بلندی عبور می کنند
[ترجمه گوگل] این موشک ها در دامنه وسیعی پرواز می کنند
• (4) تعریف: an area used for target shooting.
- The police recruits are training at the target range.
[ترجمه ترگمان] نیروهای پلیس در محدوده هدف آموزش می بینند
[ترجمه گوگل] استخدام پلیس در محدوده هدف آموزش می دهد
• (5) تعریف: a large open region used for the grazing of livestock.
- Cattle wander on the open range.
[ترجمه ترگمان] گاو در محدوده باز پرسه می زند
[ترجمه گوگل] گاو در دامنه باز سرگردان است
• (6) تعریف: a series of mountain peaks.
• مترادف: mountain range
• مشابه: ridge
- The Himalayan mountain range is the highest on earth.
[ترجمه هاله] رشته کوه هیمالیا بلند ترین قله در زمین است
[ترجمه A.a] قله ی رشته کوه هیمالیا باندترین قله در زمین است .
[ترجمه ترگمان] رشته کوه هیمالیا بر روی زمین قرار دارد
[ترجمه گوگل] دامنه کوه های هیمالیا بالاترین سطح زمین است
• (7) تعریف: the area over which something is distributed.
• مشابه: carry, domain
• (8) تعریف: a cooking stove with burners and an oven.
• مترادف: stove
• (9) تعریف: an order or rank.
• مترادف: rank
• (10) تعریف: an area where missiles are launched.
صفت ( adjective )
• : تعریف: grazing or having grazed on a range, as cattle.
• مترادف: grazing
• مشابه: field
- They're researching a disease that affects range cattle.
[ترجمه ترگمان] آن ها در حال تحقیق درباره یک بیماری هستند که احشام را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل] آنها در حال تحقیق در مورد بیماری هستند که بر گاوهای دامنه تاثیر می گذارد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ranges, ranging, ranged
• (1) تعریف: to arrange in a systematic way; order or classify.
• مترادف: arrange, classify, order, type
• مشابه: array, categorize, class, grade, group, line
- We range the books from smallest to largest on this shelf.
[ترجمه منیژه احمدی] ما کتاب ها را در این قفسه از کوچک ترین به بزرگ ترین دسته بندی می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما این کتاب ها را از کوچک ترین تا بزرگ ترین در این قفسه قرار می دهیم
[ترجمه گوگل] ما این کتاب ها را از کوچکترین تا بزرگترین این قفسه ها می گیریم
• (2) تعریف: to move over or through.
• مترادف: traverse
• مشابه: roam, track, travel, wander
- The camels ranged the landscape.
[ترجمه ترگمان] شترها در آنجا جای خود را گرفتند
[ترجمه گوگل] شتر ها زمینه را تنظیم کردند
• (3) تعریف: to pasture (animals).
• مترادف: graze, pasture
• مشابه: grass, rove
- They range the cattle in the foothills.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] آن ها گاو را در دامنۀ تپه به چرا بردند.
[ترجمه ترگمان] ان ها گله را در دامنه تپه ها قرار می دهند
[ترجمه گوگل] آنها گاو را در قرون وسطی دامن می زنند
• (4) تعریف: to determine the distance of (something aimed at).
• مشابه: calculate, measure, sight
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to fluctuate within defined limits.
• مشابه: alternate, extend, fluctuate, vary
- The sound ranges from loud to soft.
[ترجمه منیژه احمدی] دامنه ی صوت از بلند تا اهسته در نوسان است.
[ترجمه عبدالرحمان خلیل زاده] آن صدا ها از صدای بلند تا نرم است
[ترجمه ترگمان] این صدا از صدای بلند تا نرم است
[ترجمه گوگل] صدا از صدای بلند تا نرم است
- The ticket prices range from twenty to fifty dollars.
[ترجمه میلاد] The ticket prices range from$20to$50
[ترجمه ترگمان] قیمت بلیط بین بیست تا پنجاه دلار است
[ترجمه گوگل] قیمت بلیط از بیست تا پنجاه دلار متغیر است
• (2) تعریف: to extend in a row or line.
• مترادف: rank
• مشابه: align, extend, lie, line, run, stretch
- Small shops range along the street.
[ترجمه ترگمان] مغازه های کوچک در امتداد خیابان هستند
[ترجمه گوگل] مغازه های کوچک در امتداد خیابان قرار دارند
• (3) تعریف: to roam; wander.
• مترادف: roam, wander
• مشابه: extend, pass, rove
- He ranged all over Kentucky before settling down.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه پایین بیاد همه تون به کنتاکی می ره
[ترجمه گوگل] او پیش از رسیدن به کنتاکی، در سراسر کنتاکی قرار داشت
- The discussion always ranges over many subjects.
[ترجمه ترگمان] این بحث همواره در بسیاری از موضوعات متغیر است
[ترجمه گوگل] بحث همیشه بر روی بسیاری از موضوعات دامنه می گذارد
• (4) تعریف: to be found or to extend throughout a period or region.
• مشابه: be, exist, extend, wander
- This type of plant ranges from Southern California down through most of Mexico.
[ترجمه ترگمان] این نوع گیاه از کالیفرنیای جنوبی تا بیشتر مکزیک تغییر می کند
[ترجمه گوگل] این نوع از گیاهان از جنوب کالیفرنیا از طریق بسیاری از مکزیک قرار دارد
• (5) تعریف: to find a point at which something can be aimed.
• مشابه: sight, target