کلمه جو
صفحه اصلی

negation


معنی : نفی، سلب، خنثی سازی
معانی دیگر : انکار، جواب منفی، ارندان، نقیض، نقطه ی مقابل، هر چیز منفی، عدم وجود، پوچی

انگلیسی به فارسی

( negative =) منفی، خنثی کردن، منفی کردن


نفی، خنثی سازی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: negational (adj.), negationist (n.)
(1) تعریف: the act, process, or result of negating; denial or nullification.
متضاد: affirmation
مشابه: negative, veto

(2) تعریف: the absence, opposite, or negative of that which is actual or affirmative.
متضاد: affirmation

- Despair is the negation of hope.
[ترجمه ترگمان] نومیدی نفی امید است
[ترجمه گوگل] ناامیدی نفی امید است

• denial; act of proving (something) incorrect; cancellation; contradiction
negation is a person's disagreement with someone or refusal of something; a formal word.
negation is also the act of saying that something does not exist; a formal word.
the negation of a quality or ideal is its complete opposite or its complete absence; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] خنثی سای، نفی
[برق و الکترونیک] نقیض، نفی
[ریاضیات] خنثی سازی، تناقض، نفی، قرینه ی یک بردار، نفی، نقیض

مترادف و متضاد

نفی (اسم)
exile, banishment, negation

سلب (اسم)
negation, deprivation, divestment, divestiture

خنثی سازی (اسم)
negation, frustration, neutralization

contradiction, denial


Synonyms: antithesis, antonym, blank, cancellation, contrary, converse, counterpart, disavowal, disclaimer, forget it, gainsaying, inverse, negatory, neutralization, no, nonexistence, nothingness, nullification, nullity, opposite, opposition, proscription, refusal, rejection, renunciation, repudiation, reverse, vacuity, veto, void


Antonyms: allowance, approval, permission


جملات نمونه

1. death is the negation of life
مرگ نقطه ی مقابل زندگی است.

2. his behavior was a negation of everything he had said before
رفتار او نفی کلیه ی گفته های پیشین او بود.

3. Unintelligible legislation is the negation of the rule of law and of parliamentary democracy.
[ترجمه ترگمان]قانون Unintelligible نفی حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی است
[ترجمه گوگل]قانون ناخوشایند، نفی حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی است

4. Much of what passes for Christianity is a negation of Christ's teachings.
[ترجمه ترگمان]بیشتر آنچه که برای مسیحیت می گذرد، نفی آموزه های مسیح است
[ترجمه گوگل]بخش عمده ای از آنچه برای مسیحیت می گذرد، نفی تعالیم مسیح است

5. The author boxed the compass of negation in his article.
[ترجمه ترگمان]نویسنده به قطب مخالف در مقاله اش سرایت کرد
[ترجمه گوگل]نویسنده در مقاله خود قطب نفی را جعل کرده است

6. This political system was the negation of democracy.
[ترجمه ترگمان]این نظام سیاسی نفی مردم سالاری بود
[ترجمه گوگل]این سیستم سیاسی نفی دموکراسی بود

7. Irena shook her head, but in bewilderment, not negation.
[ترجمه ترگمان]آیرینا سرش را تکان داد، اما با سرگشتگی، نه انکار
[ترجمه گوگل]ایروان سرش را تکان داد، اما با نگرانی، نفی نکرد

8. No reasonable negation can be offered.
[ترجمه ترگمان]هیچ نفی معقولی در کار نیست
[ترجمه گوگل]هیچ انصاف معقول نمی تواند ارائه شود

9. He shook his head in silent negation.
[ترجمه ترگمان]سرش را به علامت نفی تکان داد
[ترجمه گوگل]او سرانجام با تردید سکوت سرش را تکان داد

10. Shaking the head is a sign of negation.
[ترجمه ترگمان]تکان دادن سر نشانه نفی است
[ترجمه گوگل]تکان دادن سر نشانه ای از نفی است

11. Affirmation depends on negation: white is valued at the expense of black; youth acquires status through the devaluation of ageing.
[ترجمه ترگمان]Affirmation وابسته به نفی است: سفید به قیمت سیاه ارزش گذاری می شود؛ جوانان از طریق کاهش سن پیری به دست می آورند
[ترجمه گوگل]تأیید بستگی به نفی دارد: سفید به هزینه سیاه و سفید ارزش دارد؛ جوانان از طریق کاهش ارزش سالمندان به دست می آیند

12. In the first it is the negation of desire, in the second, of the culturally defined other of cultural difference.
[ترجمه ترگمان]در وهله اول، نفی میل، در دومین، از نظر فرهنگی، دیگر تفاوت فرهنگی را تعریف می کند
[ترجمه گوگل]در ابتدا، نفی میل، در مرحله دوم، از تفاوت فرهنگی دیگر متفاوت از فرهنگ است

13. Evolution by natural selection is' the direct negation of organic growth.
[ترجمه ترگمان]تکامل با انتخاب طبیعی نفی مستقیم رشد ارگانیک است
[ترجمه گوگل]تکامل با انتخاب طبیعی 'منفی مستقیم رشد ارگانیک است

14. Such knowledge by itself leads to a Buddhistic negation of the will.
[ترجمه ترگمان]چنین دانشی به خودی خود منجر به نفی Buddhistic اراده خواهد شد
[ترجمه گوگل]چنین دانش خود به خود منجر به نفی اراده بودایی می شود

15. Comprehension of negative sentences is facilitated when negation is being used to fulfil one of these functions.
[ترجمه ترگمان]درک مطلب منفی هنگامی که نفی برای انجام یکی از این عملکردها به کار می رود، تسهیل می شود
[ترجمه گوگل]شناخت جملات منفی تسهیل می شود زمانی که نفی برای انجام یکی از این توابع مورد استفاده قرار می گیرد

His behavior was a negation of everything he had said before.

رفتار او نفی کلیه‌ی گفته‌های پیشین او بود.


Death is the negation of life.

مرگ نقطه‌ی مقابل زندگی است.


پیشنهاد کاربران

عملگر منطقی نقیض

گرامر:
منفی سازی
منفی کردن

نایش.


کلمات دیگر: