1. instrumental navigation
ناوبری ابزاری (توسط ابزار)
2. visual navigation
ناوبری چشمی (بدون استفاده از رادار و غیره)
3. icebergs had made navigation very dangerous
کوه های شناور یخ،ناوبری را بسیار خطرناک کرده بود.
4. the canal is open to navigation only six months out of the year
آبراه فقط شش ماه از سال برای رفت و آمد کشتی باز است.
5. a ship equipped with every modern means of navigation
کشتی دارای همه گونه وسایل ناوبری جدید
6. Navigation is difficult on this river because of hidden rocks.
[ترجمه ترگمان]ناوبری در این رودخانه به خاطر صخره های پنهان مشکل است
[ترجمه گوگل]ناوبری این رودخانه به علت سنگهای پنهانی مشکل است
7. We quickly mastered the basic fundementals of navigation.
[ترجمه ترگمان]ما به سرعت بخش اصلی ناوبری را کنترل کردیم
[ترجمه گوگل]ما به سرعت مقدمات پایه ناوبری را تسلط دادیم
8. The plane uses state-of-the-art navigation equipment.
[ترجمه mmazizi] این هواپیما از دستگاه های پیشرفته ناوبری استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]این هواپیما از تجهیزات ناوبری استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این هواپیما با استفاده از دستگاه های پیشرفته ناوبری استفاده می کند
9. In the past, navigation depended on a knowledge of the positions of the stars.
[ترجمه mmazizi] در گذشته، ناوبری وابسته به دانش موقعیت ستاره ها بود
[ترجمه ترگمان]در گذشته، کش تیرانی وابسته به دانش موقعیت ستارگان بود
[ترجمه گوگل]در گذشته، ناوبری وابسته به دانش موقعیت ستاره بود
10. Navigation becomes more difficult further up the river.
[ترجمه ترگمان]حمل و نقل دریایی از رودخانه دشوارتر می شود
[ترجمه گوگل]ناوبری مشکلتر از رودخانه است
11. Precision Products makes navigation and guidance systems for military and space purposes.
[ترجمه ترگمان]محصولات دقت، سیستم های راهبری و هدایت را برای اهداف نظامی و فضایی فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]محصولات دقیق سیستم های ناوبری و هدایت را برای اهداف نظامی و فضایی ایجاد می کند
12. Frames can be useful for maintaining a navigation bar, but all permanent frames consume screen real estate.
[ترجمه ترگمان]چارچوب می تواند برای حفظ یک نوار ناوبری مفید باشد، اما همه قاب های دائمی، املاک و مستغلات را مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]فریم ها می توانند برای حفظ یک نوار ناوبری مفید باشند، اما تمام قاب های دائمی املاک واقعی روی صفحه نمایش می دهند
13. There's a medical officer, a navigation officer, a communications officer.
[ترجمه ترگمان]یک افسر پزشکی، یک افسر کش تیرانی، یک افسر ارتباطات است
[ترجمه گوگل]افسر پزشکی، افسر ناوبری، افسر ارتباطات وجود دارد
14. The navigation system employs Global Positioning System satellites and regional map software to help guide drivers to unfamiliar addresses.
[ترجمه ترگمان]سیستم جهت یابی از ماهواره های موقعیت یاب جهانی و نرم افزار نقشه منطقه ای برای کمک به هدایت رانندگان برای آدرس های ناآشنا استفاده می کند
[ترجمه گوگل]سیستم ناوبری ماهواره های سیستم موقعیت یابی جهانی و نرم افزار نقشه برداری منطقه ای را برای راهنمایی رانندگان به آدرس های ناآشنا استفاده می کند
15. With its sensuous silver curves and irresistible navigation button, lovers of gadgets will find this the ultimate object of desire.
[ترجمه ترگمان]عاشقان با استفاده از منحنی های sensuous و دکمه جهت یابی غیرقابل مقاومت، این هدف نهایی تمایل را پیدا خواهند کرد
[ترجمه گوگل]با استفاده از منحنی های حسی نقره ای و دکمه ناوبری غیرقابل انکار، دوستداران ابزارها این موضوع را نهایی ترین تمایل می دانند
16. Most of our navigation was pure pilotage and dead reckoning over unfamiliar, sometimes hostile territory and some very bad weather.
[ترجمه ترگمان]بیشتر کش تیرانی ما در آنجا بود و به نظر می رسید که از آنجا دور شده و از آنجا دور شده بودند
[ترجمه گوگل]بیشتر ناوگان ما خلای خلبان خالی بود و حساب های مرده را بر روی ناحیه ناآشنا، گاهی خصمانه و برخی از آب و هوای بسیار بد بدست آورده بود