کلمه جو
صفحه اصلی

wand


معنی : عصا، چوب میزانه، ترکه، گرز، چوب گمانه
معانی دیگر : ترکه (به ویژه ترکه ی درخت بید)، نرم شاخه، (به نشان قدرت یا اختیار) کوپال، درفش

انگلیسی به فارسی

عصا، گرز، چوب میزانه، چوب گمانه، ترکه


جادوگر، ترکه، گرز، عصا، چوب میزانه، چوب گمانه


انگلیسی به انگلیسی

• scepter; slender young branch; staff used by a magician; conductor's baton; long pipe on a vacuum between the hose and the attachment
a magic wand is a long, thin rod that magicians use when they perform magic tricks.
when political figures say they do not have a magic wand, they mean they cannot solve a difficult problem quickly and easily.

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin stick or rod used by magicians or the like.
مشابه: rod

(2) تعریف: a thin and flexible stem or branch of a young tree.

(3) تعریف: a rod symbolizing authority or power; scepter.
مشابه: baton, rod, staff, verge

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] قلم نوری ؛ دستگاه ورودی خواندن بر چسب های رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوی نوری ؛ فضای تیره و روشن ؛ دستگاه نوری دستی که میتواند بر چسبهای کد گذاری شده کدهای میله ای و کاراکتر را خوانده و معرفی میکند
[] دیواره

مترادف و متضاد

rod


عصا (اسم)
stick, bat, rod, ferule, cane, wand, walking stick, baton, truncheon

چوب میزانه (اسم)
wand, baton

ترکه (اسم)
switch, branch, rod, offshoot, wand, bequest, twig, sprig, heirloom, spray, bough, wattle, scion

گرز (اسم)
club, ferule, mallet, mace, wand, maul, quarterstaff

چوب گمانه (اسم)
wand

Synonyms: baton, caduceus, scepter, sprig, staff, stick, twig


جملات نمونه

1. a wizard wand
چوبدستی سحرآمیز

2. The conjurer waved his magic wand.
[ترجمه ترگمان]جادوگر چوبدستی جادویی خود را به علامت نفی تکان داد
[ترجمه گوگل]جادوگر جادوگری خود را جارو کرد

3. There is no magic wand to secure a just peace.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک چوب جادویی وجود نداره که بتونه آرامش رو حفظ کنه
[ترجمه گوگل]هیچ جادویی جادویی برای برقراری صلح درست وجود ندارد

4. He waved his magic wand and a rabbit appeared.
[ترجمه ترگمان]او چوبدستیش را تکان داد و یک خرگوش پیدا شد
[ترجمه گوگل]او جادوگر جادویی خود را تکان داد و خرگوش ظاهر شد

5. You can't expect me to just wave a wand and make everything all right again.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی انتظار داشته باشی که من فقط یه چوب رو تکون بدم و همه چیز رو دوباره درست کنم
[ترجمه گوگل]نمیتوان انتظار داشت که من فقط یک زوج را بچرخانم و همه چیز را دوباره درست کنم

6. The fairy godmother waved her magic wand over the cabbages and they turned into horses.
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی او چوبدستی جادویی را روی کلم تکان داد و آن ها تبدیل به اسب شدند
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پری مادرش را بر روی کلمهای جادو کرد و به اسب تبدیل شد

7. I can't just wave a magic wand and make it all better.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم یک چوبدستی جادویی رو تکون بدم و همه چیز رو بهتر کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم یک جادوی جادویی شلیک کنم و آن را بهتر کنم

8. I wish I could just wave a magic wand and make everything all right.
[ترجمه ترگمان]ای کاش می تونستم یه چوبدستی جادویی رو تکون بدم و همه چیز رو درست کنم
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که فقط یک جادوی جادویی را بچرخم و همه چیز را درست انجام دهم

9. With a wave of her magic wand, she changed the frog into a handsome prince.
[ترجمه ترگمان]با موجی از چوبدستی جادویی او قورباغه را تبدیل به یک شاهزاده زیبا کرد
[ترجمه گوگل]با یک موج جادویی جادویی او قورباغه را به یک شاهزاده خوش تیپ تبدیل کرد

10. You can't simply wave a wand and get rid of nuclear weapons.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید فقط یک چوبدستی را تکان بدهید و از شر سلاح هسته ای خلاص شویم
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید یک جادوگر را بکشید و از سلاحهای هسته ای خلاص شوید

11. The fairy waved her wand and the table disappeared.
[ترجمه ترگمان]جن خانگی چوبدستیش را تکان داد و میز ناپدید شد
[ترجمه گوگل]پری دست و پا زد و جدول را ناپدید شد

12. The fairy godmother waved her wand.
[ترجمه ترگمان]مادر تعمیدی او چوبدستیش را تکان داد
[ترجمه گوگل]مادربزرگ پری دستش را تکان داد

13. The magician held his wand over the handkerchief and out hopped a rabbit.
[ترجمه ترگمان]جادوگر چوبدستیش را روی دستمال نگه داشته بود و از یک خرگوش بیرون جست
[ترجمه گوگل]جادوگر گرز خود را بر روی دستمال گذاشت و یک خرگوش را شل کرد

14. She warned that she had no magic wand to solve the problem.
[ترجمه ترگمان]او به او هشدار داده بود که هیچ عصای جادویی برای حل مساله وجود ندارد
[ترجمه گوگل]او هشدار داد که برای حل مشکل هیچ جادویی جادویی ندارد

15. I wish I could wave a magic wand and make everything all right again.
[ترجمه ترگمان]ای کاش می تونستم یه چوبدستی جادویی رو تکون بدم و همه چیز رو دوباره درست کنم
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که بتوانم یک جادوی جادویی را بچرخم و همه چیز را دوباره درست کنم

پیشنهاد کاربران

اپلیکاتور رژهای مایع یا قلمِ خط چشم

عصا، ترکه، چوب

With a wave of her magic wand, she changed the frog into a handsome prince

ترکه نازک چوب

دسته اسباب بازی حباب ساز

چوب جادوگری


کلمات دیگر: