کلمه جو
صفحه اصلی

decentralized


عدم تمرکز دادن، حکومت محلی دادن به غیر متمرکز کردن

انگلیسی به فارسی

غیر متمرکز، غیر متمرکز کردن، عدم تمرکز دادن، حکومت محلی دادن به، از حالت تغلیظ خارج کردن


انگلیسی به انگلیسی

• dispersed, distributed; transferred administrative powers (of a central authority) among local authorities; withdrawn from a center (also decentralised)

جملات نمونه

1. We decentralized our operations last year and opened several regional offices.
[ترجمه ترگمان]ما عملیات خود را در سال گذشته غیر متمرکز کردیم و چندین دفتر منطقه ای را افتتاح کردیم
[ترجمه گوگل]ما عملیات خود را در سال گذشته غیرمتمرکز کردیم و چند دفاتر منطقه ای را راه اندازی کردیم

2. Many European governments were decentralized after the war.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دولت های اروپایی بعد از جنگ غیر متمرکز بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دولت های اروپایی پس از جنگ غیر متمرکز شدند

3. In its decentralized and block form, federally supported community development can take many directions.
[ترجمه ترگمان]در شکل غیر متمرکز و غیر متمرکز، توسعه جامعه تحت حمایت فدرال می تواند جهت های مختلفی داشته باشد
[ترجمه گوگل]در قالب غیر متمرکز و بلوک، توسعه جامعه ای که توسط فدراسیون حمایت می شود، می تواند بسیاری از جهات را بگیرد

4. A highly decentralized and widely distributed organization may require a number of such people.
[ترجمه ترگمان]یک سازمان بسیار غیرمتمرکز و بسیار پراکنده ممکن است به تعدادی از این افراد نیاز داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک سازمان بسیار متمرکز و به طور گسترده ای ممکن است تعدادی از این افراد را مورد نیاز کند

5. The state would also be highly decentralized.
[ترجمه ترگمان]دولت همچنین بسیار غیرمتمرکز خواهد بود
[ترجمه گوگل]دولت نیز بسیار متمرکز خواهد بود

6. A distributed, decentralized network is more a process than a thing.
[ترجمه ترگمان]یک شبکه توزیع شده، غیرمتمرکز بیش از یک چیز است
[ترجمه گوگل]یک شبکه توزیع شده و غیرمتمرکز، فراتر از چیزی است

7. The leadership skills they need to make the decentralized system work can be rapidly learned.
[ترجمه ترگمان]مهارت های رهبری که آن ها برای انجام کار سیستم غیر متمرکز لازم دارند را می توان به سرعت آموخت
[ترجمه گوگل]مهارت های رهبری که نیاز به کار سیستم تمرکز ندارند، می تواند به سرعت در حال یادگیری باشد

8. A pronounced shift towards decentralized smaller plants, and towards non manufacturing activities in the economy, has already occurred.
[ترجمه ترگمان]یک تغییر آشکار به سمت نیروگاه های کوچک غیرمتمرکز و نسبت به فعالیت های غیر تولیدی در اقتصاد، پیش از این رخ داده است
[ترجمه گوگل]یک تغییر شفاف نسبت به گیاهان کوچکتر غیر متمرکز و فعالیت های غیر تولیدی در اقتصاد، پیش آمده است

9. The means of power and decision-making in the decentralized authority are made freely available to non-state agencies and other organized interest groups.
[ترجمه ترگمان]ابزار قدرت و تصمیم گیری در اختیار غیر متمرکز برای آژانس های غیر دولتی و دیگر گروه های ذی نفع سازمان یافته به راحتی در دسترس قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]ابزار قدرت و تصمیم گیری در مقامات غیرمتمرکز، به صورت آزادانه در اختیار آژانس های غیر دولتی و دیگر گروه های مورد علاقه سازمانی قرار می گیرد

10. It was a revolution so decentralized and individualistic that there was nothing for the state to react against.
[ترجمه ترگمان]انقلابی چنان غیرمتمرکز و individualistic بود که هیچ چیزی برای مخالفت با آن وجود نداشت
[ترجمه گوگل]این یک انقلاب غیر متمرکز و فردگرا بود که هیچ واکنشی از سوی دولت نداشت

11. The decentralized authority A strategy of decentralization would appear to answer the critics of monolithic bureaux and self-serving power and resources maximizers.
[ترجمه ترگمان]قدرت غیر متمرکز یک استراتژی تمرکز زدایی به نظر می رسد که به منتقدان دفتر یکپارچه و قدرت و منابع خود خدمت می کند
[ترجمه گوگل]اقتدار غیر متمرکز استراتژی تمرکززدایی به نظر می رسد به منتقدان ادارات یکپارچه و حداکثرسازندگان قدرت و منابع خودخواهانه پاسخ دهد

12. Instead, they would rely on decentralized, uncontrolled life to sort itself out and come to some self-enhancing harmony.
[ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها بر زندگی غیر متمرکز و بدون کنترل خود تکیه خواهند کرد تا خود را از بین ببرند و سازگاری خود را افزایش دهند
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها بر زندگی غیر متمرکز و کنترل نشده تکیه می کنند تا خود را مرتب سازند و به برخی از هماهنگی های خود-ارتقا یابند

13. In contrast, a decentralized structure facilitates leadership and unleashes creativity.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، یک ساختار غیرمتمرکز رهبری را تسهیل و خلاقیت را رها می کند
[ترجمه گوگل]در مقابل، یک ساختار غیر متمرکز رهبری را تسهیل می کند و خلاقیت را از بین می برد

14. Later, the delivery sys-tem was decentralized further, when the task of resupplying pills was turned over to village health volunteers.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، سیستم توزیع دوباره غیر متمرکز شد، زمانی که کار قرص های resupplying به داوطلبان بهداشتی روستا تحویل داده شد
[ترجمه گوگل]بعدها، سیستم تحویل به طور غیرمتمرکز بیشتر شد، زمانی که وظیفه ذخیره سازی قرص ها به داوطلبان بهداشت دهکده تبدیل شد

پیشنهاد کاربران

غیرمتمرکز

تمرکز زدایی شده

عدم تمرکز

غیر متمرکز ( ارز دیجیتال )


کلمات دیگر: