کلمه جو
صفحه اصلی

decontrol


(برداشتن کنترل) لگام برداری، اپادی، دست از کنترل برداشتن

انگلیسی به فارسی

decontrol، دست از کنترل برداشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: decontrols, decontrolling, decontrolled
• : تعریف: to eliminate control over (something), esp. government control; deregulate.

- After the war, wages were decontrolled.
[ترجمه ترگمان] بعد از جنگ، مزد،
[ترجمه گوگل] پس از جنگ، دستمزدها کنترل شد
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of freeing from control or condition of being freed from control.

• release from government control, remove control

جملات نمونه

1. Prices have been decontrolled and markets are flourishing.
[ترجمه ترگمان]قیمت ها افزایش یافته اند و بازارها در حال شکوفایی هستند
[ترجمه گوگل]قیمت ها کنترل شده اند و بازارهای شکوفا می شوند

2. The Russian government chose not to decontrol oil and gas prices last January.
[ترجمه ترگمان]دولت روسیه در ژانویه گذشته قیمت های نفت و گاز را کنترل نکرد
[ترجمه گوگل]دولت روسیه تصمیم گرفت که ژانویه گذشته قیمت نفت و گاز را کنترل نکنند

3. These ideas, based on liberalization and decontrol, struck an immediate chord in the Conservative Party.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها، براساس آزادسازی و عدم کنترل، در حزب محافظه کار به یک chord فوری رسیدند
[ترجمه گوگل]این ایده ها، بر پایه لیبرالیزاسیون و انحصارگرایی، در یک حزب محافظه کار، فوریتی فوری داشتند

4. In the power market of decontrol, economy generates electricity independently the company is faced with participate in a variety of markets to trade problem.
[ترجمه ترگمان]در بازار برق عدم کنترل، اقتصاد به طور مستقل برق تولید می کند شرکت با شرکت در انواعی از بازارها به مشکل تجاری مواجه است
[ترجمه گوگل]در بازار برق decontrol، اقتصاد به طور مستقل تولید برق را با مشارکت در بازارهای مختلف برای مشاغل مواجه می کند

5. Let me explain three key ways the decontrol process can improve your life.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید سه روش کلیدی را توضیح دهم که فرآیند آزاد کردن می تواند زندگی شما را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]اجازه دهید سه راه کلیدی را توضیح دهم که فرآیند تصفیه ممکن است زندگی شما را بهبود بخشد

6. The electric power industry passes to decontrol, lead into the competition, and improve the economic performance of generation transmition and distribution the electricity.
[ترجمه ترگمان]صنعت برق به دلیل عدم کنترل، وارد رقابت می شود و عملکرد اقتصادی تولید کننده تولید و توزیع برق را بهبود می بخشد
[ترجمه گوگل]صنعت برق به تصویب قوانین منجر میشود، منجر به رقابت و بهبود عملکرد اقتصادی انتقال و توزیع برق میشود

7. And, of course, there was the decontrol of oil markets.
[ترجمه ترگمان]و البته، عدم کنترل بازارهای نفت وجود داشت
[ترجمه گوگل]و البته، کنترل بازار نفت را کنار گذاشت

8. A second important theme in the evolving urban debate after 1979 is the issue of deregulation and decontrol.
[ترجمه ترگمان]دومین موضوع مهم در مناظره شهری در حال تحول پس از سال ۱۹۷۹ مساله عدم کنترل و کنترل عدم کنترل است
[ترجمه گوگل]دومین موضوع مهم در بحث در حال توسعه شهری بعد از سال 1979، مسئله رفع محدودیت و عدم کنترل است

9. He established a national energy policy that included conservation, price decontrol, and new technology.
[ترجمه ترگمان]او یک سیاست ملی انرژی ایجاد کرد که شامل حفاظت، عدم کنترل قیمت و فن آوری جدید می شد
[ترجمه گوگل]او یک سیاست انرژی ملی را ایجاد کرد که شامل حفاظت، کنترل قیمت و تکنولوژی جدید بود

پیشنهاد کاربران

دست از کنترل برداشتن

عدم کنترل


کلمات دیگر: