رجوع شود به: declarative، اظهارکننده، بیانی، توضیحی، مثبت
declaratory
رجوع شود به: declarative، اظهارکننده، بیانی، توضیحی، مثبت
انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: declarative
اعلامیه
انگلیسی به انگلیسی
• affirmatory; of a proclamation
مترادف و متضاد
declarative
Synonyms: enunciatory, demonstrative, descriptive, explanatory
جملات نمونه
1. Will you still have to seek a declaratory judgement as well?
[ترجمه ترگمان]تو هنوز هم باید داوری کنی و قضاوت کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا هنوز هم باید به قضاوت قانونی اعتراض کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا هنوز هم باید به قضاوت قانونی اعتراض کنید؟
2. However, the APA declaratory order practice has some significant limitations.
[ترجمه ترگمان]با این حال، رویه قضایی ای پی ای محدودیت های قابل توجهی دارد
[ترجمه گوگل]با این وجود، نظم اعالمیه APA دارای محدودیت های قابل توجهی است
[ترجمه گوگل]با این وجود، نظم اعالمیه APA دارای محدودیت های قابل توجهی است
3. He confirmed he had been contacted this week by her lawyers, who are seeking a "declaratory judgement" against him.
[ترجمه ترگمان]او تایید کرد که این هفته توسط وکلای او که به دنبال \"قضاوت declaratory\" علیه وی هستند، تماس گرفته شده است
[ترجمه گوگل]او تأیید کرد که وی در این هفته توسط وکیلش دعوت شده است، که به دنبال 'حکم محکوم علیه او هستند'
[ترجمه گوگل]او تأیید کرد که وی در این هفته توسط وکیلش دعوت شده است، که به دنبال 'حکم محکوم علیه او هستند'
4. As such he is seeking a declaratory judgment that the Internet Gambling Ban ( IGB ) is unconstitutional.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که او به دنبال داوری declaratory است که بان کی مون (IGB)بر خلاف قانون اساسی است
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب او به دنبال قاضی اعلامیه ای است که ممنوعیت اینترنت قمار (IGB) غیرقانونی است
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب او به دنبال قاضی اعلامیه ای است که ممنوعیت اینترنت قمار (IGB) غیرقانونی است
5. It came out in court, is the declaratory judgement an option rather than a condition of the sale?
[ترجمه ترگمان]این مورد در دادگاه مطرح شد، قضاوت declaratory گزینه ای است به جای یک شرط برای فروش؟
[ترجمه گوگل]این در دادگاه آمده است، قضاوت اعلامیه ای یک گزینه است، نه یک شرط فروش؟
[ترجمه گوگل]این در دادگاه آمده است، قضاوت اعلامیه ای یک گزینه است، نه یک شرط فروش؟
6. The key requirement is that Hamas be judged by its deeds rather than its declaratory words.
[ترجمه ترگمان]شرط اصلی این است که حماس به جای کلمات declaratory مورد قضاوت قرار گیرد
[ترجمه گوگل]الزام کلیدی این است که حماس به واسطه اعمال خود، به جای سخنان اعلامیه خود، قضاوت شود
[ترجمه گوگل]الزام کلیدی این است که حماس به واسطه اعمال خود، به جای سخنان اعلامیه خود، قضاوت شود
7. Chinas actions in certain areas increasingly appear inconsistent with its declaratory policies.
[ترجمه ترگمان]اقدامات Chinas در برخی مناطق به طور فزاینده ای با سیاست های declaratory متناقض به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]اقدامات چینی ها در مناطق خاص به طور فزاینده ای با سیاست های اعلامیه های آن مخالف است
[ترجمه گوگل]اقدامات چینی ها در مناطق خاص به طور فزاینده ای با سیاست های اعلامیه های آن مخالف است
8. One of the most formal types of advice is the declaratory order.
[ترجمه ترگمان]یکی از the نوع مشاوره، دستور declaratory است
[ترجمه گوگل]یکی از رسمی ترین راهنمایی ها، دستور رسمی است
[ترجمه گوگل]یکی از رسمی ترین راهنمایی ها، دستور رسمی است
9. Oaths, which played a considerable role also in the administration of justice, could be either promissory, declaratory, or exculpatory .
[ترجمه ترگمان]Oaths، که نقش قابل توجهی در اداره دادگستری ایفا می کرد، می تواند یا سفته، declaratory، یا exculpatory باشد
[ترجمه گوگل]ادای سوگند، که نقش مهمی در اجرای عدالت نیز ایفا می کند، می توان به دو نوع تقاضا، تقاضا و تقبیح کننده اشاره کرد
[ترجمه گوگل]ادای سوگند، که نقش مهمی در اجرای عدالت نیز ایفا می کند، می توان به دو نوع تقاضا، تقاضا و تقبیح کننده اشاره کرد
پیشنهاد کاربران
بیانگر
اعلام گر
اعلامیه
اعلام گر
اعلامیه
کلمات دیگر: