کلمه جو
صفحه اصلی

incompetent


معنی : نا شایسته، نا مناسب، بی کفایت، فاقد صلاحیت
معانی دیگر : بی عرضه، بی صلاحیت، بی جربزه، ناکارآمد، نالایق، ناشی، خامدست، بی مهارت، ناحاذق، (حقوق) فاقد اهلیت یا صلاحیت قانونی، (زمین شناسی - در مورد ساختارها و لایه های سنگی) فروریز، سست، آدم بی عرضه (به ویژه به واسطه ی کمبود عقلی)، غیر کافی

انگلیسی به فارسی

نا مناسب، غیر کافی، ناشایسته، بی کفایت، نالایق


بی عیب و نقص، بی کفایت، فاقد صلاحیت، نا مناسب، نا شایسته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lacking necessary knowledge or skills.
متضاد: able, adept, capable, competent, expert, proficient, virtuoso
مشابه: amateur, hopeless, inept

- The parents claimed that the teacher was incompetent and shouldn't be teaching.
[ترجمه m] والدین ادعا کردند که معلم فاقد صلاحیت بوده و نباید تدریس کند.
[ترجمه ترگمان] والدین ادعا کردند که معلم بی کفایت است و نباید تدریس کند
[ترجمه گوگل] پدر و مادر ادعا می کنند که معلم ناقص بوده و نباید تدریس کند
- He was afraid that he would look incompetent if he tried out for the team.
[ترجمه ترگمان] او می ترسید که اگر سعی کند تیم را ترک کند قابل اعتماد به نظر برسد
[ترجمه گوگل] او می ترسید که اگر برای تیم تلاش کند، بی معنی به نظر می رسد

(2) تعریف: not legally able or qualified.
متضاد: competent
مشابه: irresponsible

- The man was found incompetent to stand trial.
[ترجمه ترگمان] اون مرد صلاحیت قضاوت کردن رو پیدا نکرد
[ترجمه گوگل] این مرد بی پروایی برای محاکمه در نظر گرفته شد
اسم ( noun )
مشتقات: incompetently (adv.)
(1) تعریف: someone who is incompetent.
متضاد: adept

(2) تعریف: someone who cannot legally be held responsible for his or her actions.

• incapable person, incompetent person; one who is not legally qualified (law)
incapable; unfit, inadequate; inexpert; lacking power to act with legal effectiveness (law)
someone who is incompetent does their job badly.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] نامقاوم این اصطلاح برای یک لایه، سازند، سنگ یا ساختار سنگی به کار می رود که استحکام و انعطاف پذیری کافی برای حمل یک تراست و جا به جایی یک بار را ندارد
[حقوق] فاقد صلاحیت، فاقد اهلیت، محجور

مترادف و متضاد

Antonyms: able, adept, capable, competent, dexterous, effective, efficient, experienced, expert, proficient, skillful


نا شایسته (صفت)
improper, indecent, unworthy, inapt, dishonorable, unbecoming, inapposite, unfit, unseemly, incompetent, unmeet

نا مناسب (صفت)
improper, malapropos, incompatible, foreign, inappropriate, inopportune, incommensurate, inapt, inutile, timeless, infelicitous, untoward, unfit, unsuitable, ill-sorted, unapt, inapplicable, incompetent, irrelative, maladapted, unrighteous, unhandsome, unmeet

بی کفایت (صفت)
incompetent, inefficient

فاقد صلاحیت (صفت)
incompetent, unqualified

unskillful, unable


Synonyms: amateur, amateurish, awkward, bungling, bush-league, clumsy, disqualified, floundering, helpless, inadequate, incapable, ineffectual, inefficient, ineligible, inept, inexperienced, inexpert, insufficient, maladroit, not cut out for, not equal to, not have it, out to lunch, raw, unadapted, unequipped, unfit, unfitted, unhandy, uninitiated, unproficient, unqualified, unskilled, untrained, useless


جملات نمونه

the incompetent managers who made the company go bankrupt

مدیران نالایقی که شرکت را ورشکست کردند


an incompetent surgeon

جراح ناشی


1. an incompetent surgeon
جراح ناشی

2. the incompetent managers who made the company go bankrupt
مدیران نالایقی که شرکت را ورشکست کردند

3. the incompetent teacher turned the class into a circus
معلم بی عرضه کلاس را تبدیل به سیرک کرد.

4. a timorous, incompetent man
یک مرد کم جرئت و بی عرضه

5. usually husbands and wives are (considered) incompetent to testify in favor of each other
معمولا زن و شوهر صلاحیت گواهی دادن به سود یکدیگر را ندارند.

6. He wants the power to sack incompetent teachers.
[ترجمه ترگمان]اون می خواد که این توانایی رو به دست بیاره که teachers رو گول بزنه
[ترجمه گوگل]او می خواهد قدرت معلمان بی کفایتی را بگیرد

7. He's incompetent, he'll have to go.
[ترجمه ترگمان]اون incompetent، باید بره
[ترجمه گوگل]او بی عیب است، باید برود

8. Lazy and incompetent police officers are letting the public down.
[ترجمه ترگمان]افراد تنبل و بی کفایت پلیس اجازه می دهند که مردم پایین بیایند
[ترجمه گوگل]افسران پلیس تنبل و بی کفایتی به مردم اجازه می دهند

9. I know my boss considers me incompetent.
[ترجمه ترگمان] میدونم که رئیسم منو نالایق نشون میده
[ترجمه گوگل]من می دانم رئیس من من را بی عیب و نقص می داند

10. The employee was dismissed as incompetent.
[ترجمه ترگمان]کارمند به عنوان نالایق مرخص شد
[ترجمه گوگل]کارمند به عنوان ناامن اخراج شد

11. He is incompetent at working with his hands.
[ترجمه ترگمان] اون توی کار کردن با دستاش خیلی بی عرضه ست
[ترجمه گوگل]او در کار با دستانش ناکارآمد است

12. He is utterly incompetent at his job.
[ترجمه ترگمان] اون به هیچ وجه تو کارش مهارت نداره
[ترجمه گوگل]او کاملا در کار خود بی پروایی است

13. This whole sorry episode shows just how incompetent the government has become.
[ترجمه ترگمان]این قسمت تاسف بار، نشان می دهد که دولت تا چه حد بی کفایت شده است
[ترجمه گوگل]این قسمت از همه ی متاسفانه نشان می دهد که دولت چگونه ناکارآمد است

14. You may see yourself as useless, incompetent and blameworthy.
[ترجمه ترگمان]ممکن است خودتان را به عنوان سرزنش و سزاوار سرزنش ببینید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است خود را بعنوان بی فایده، بی کفایت و متقلب ببینید

15. He's an incompetent bungler.
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم بی عرضه به حساب میاد
[ترجمه گوگل]او یک مهاجم ناقص است

16. He's incompetent and not worth keeping on.
[ترجمه ترگمان]اون incompetent و ارزشش رو نداره که ادامه بده
[ترجمه گوگل]او بی کفایت است و ارزشش را ندارد

Usually husbands and wives are (considered) incompetent to testify in favor of each other.

معمولاً زن و شوهر صلاحیت گواهی دادن به سود یکدیگر را ندارند.


پیشنهاد کاربران

بی کفایت نالایق

درماندگی
suddenly, I feel incompetent
یه لحظه، احساس درماندگی کردم.

فاقد مهارت ، فاید صلاحیت ، بی عرضه و ناشایست

بی عرضه


کلمات دیگر: