1. during our meeting, repeated telephone calls were a major intrusion
طی ملاقات ما تلفن های مکرر مزاحمت عمده ای بود.
2. I hope you don't mind this intrusion, Jon.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم از این موضوع ناراحت نشی، جان
[ترجمه گوگل]امیدوارم این نفوذ را به خاطر داشته باشید، جان
3. Their intrusion into our private lives is unwarrantable.
[ترجمه ترگمان]ورود آن ها به زندگی خصوصی ما غیرقابل unwarrantable
[ترجمه گوگل]نفوذ آنها به زندگی خصوصی ما غیرمجاز است
4. I felt it was a grotesque intrusion into our lives.
[ترجمه ترگمان]من احساس کردم که وارد زندگی ما شده است
[ترجمه گوگل]من احساس می کردم این یک نفوذ غم انگیز در زندگی ما بود
5. This newspaper article is a disgraceful intrusion into my private life.
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک دخالت شرم آور در زندگی خصوصی من است
[ترجمه گوگل]این مقاله روزنامه یک نفوذ ناامید کننده به زندگی شخصی من است
6. She did not tolerate press intrusion into her private life.
[ترجمه ترگمان]او تاب ورود به زندگی خصوصی خود را نداشت
[ترجمه گوگل]او تحریم مطبوعات را به زندگی خصوصی خود تحمل نمی کرد
7. His phone call was a welcome intrusion into an otherwise tedious morning.
[ترجمه ترگمان]تماس تلفنی او امروز صبح روز خسته کننده ای بود
[ترجمه گوگل]تماس تلفنی او یک نفوذ خوش آمدید به صبح خسته کننده بود
8. This was another example of press intrusion into the affairs of the royals.
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه دیگر از دخالت مطبوعات در امور خانواده سلطنتی بود
[ترجمه گوگل]این یکی دیگر از نمونه ای از نفوذ مطبوعات به امور سلطنتی بود
9. I demand an explanation for your rude intrusion upon my privacy.
[ترجمه ترگمان]من یه توضیحی برای وارد شدن به حریم خصوصی شما می خوام
[ترجمه گوگل]من تقاضای توضیح برای نفوذ بی ادبانه خود را بر روی حریم خصوصی من
10. She apologized for the intrusion but said she had an urgent message.
[ترجمه ترگمان]از اینکه مزاحم شدم معذرت خواهی کرد اما گفت یه پیغام فوری داره
[ترجمه گوگل]او برای نفوذ عذرخواهی کرد اما گفت که پیام فوری دارد
11. They condemned the new law as an unwarranted intrusion into people's private lives.
[ترجمه ترگمان]آن ها قانون جدید را به عنوان یک دخالت غیرقابل توجیه در زندگی خصوصی مردم محکوم کردند
[ترجمه گوگل]آنها قانون جدید را به عنوان دخالت غیرقانونی در زندگی خصوصی افراد محکوم کردند
12. I resented this intrusion into my domestic affairs.
[ترجمه ترگمان]از این که وارد کاره ای خانه شدم ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]من این نفوذ را به امور داخلی من تحسین کردم
13. Insiders are hermetically sealed from the intrusion of outsiders by the assumption of zero labour turnover.
[ترجمه ترگمان]Insiders از ورود بیگانگان با فرض جابجایی نیروی کار صفر، محکم هستند
[ترجمه گوگل]خودی ها از طریق نفوذ بیگانه ها به وسیله فرض صفر برابری نیروی کار، مستحکم هستند
14. He must resent the impertinent intrusion of the big car.
[ترجمه ترگمان]او باید از این مزاحمت ناشی از این اتومبیل بزرگ بدش می آمد
[ترجمه گوگل]او باید از نفوذ دائمی ماشین بزرگ بترسد
15. His deep-set eyes were normally narrowed against intrusion.
[ترجمه ترگمان]چشمان گود افتاده او به طور معمول تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]چشم های عمیق او به طور معمول در برابر نفوذ تنگ شده بود