کلمه جو
صفحه اصلی

intrusion


معنی : فضولی، دخول سرزده و بدون اجازه
معانی دیگر : پیش رانی، زورآوری، دخالت، چپانش، مزاحمت، تحمیل، سرزده آمدن، (زمین شناسی) گدازه رانی

انگلیسی به فارسی

دخول سرزده و بدون اجازه


نفوذ، فضولی، دخول سرزده و بدون اجازه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: intrusional (adj.)
(1) تعریف: the act of intruding, or the state of being intruded upon.
مشابه: invasion

- I apologize for the intrusion, but we need you downstairs.
[ترجمه پارس زاده] ببخشید سرزده وارد شدم، اما به کمک شما در طبقه پایین نیاز داریم.
[ترجمه ترگمان] معذرت می خوام که مزاحم شدم، ولی طبقه پایین بهت احتیاج داریم
[ترجمه گوگل] من برای نفوذ عذرخواهی می کنم، اما ما به طبقه پایین نیاز داریم
- I resent his intrusion into my affairs.
[ترجمه ترگمان] از دخالت او در کاره ای من ناراحت می شوم
[ترجمه گوگل] من به نفوذ او در امور من لطمه می زند

(2) تعریف: the illegal entering upon or taking possession of another's property.
مشابه: trespass

• entry by force or without permission; encroachment, infringement, trespass
if someone disturbs you when you are in a private place or having a private conversation, you can describe their behaviour as an intrusion.
an intrusion is also something that affects your work or way of life in an unwelcome way.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] توده نفوذی جایگیری ماگما (سنگ مذاب) درون سنگهای موجود. دایکها، سیل، و باتولیت توده نفوذی هستند.

مترادف و متضاد

فضولی (اسم)
pry, interference, intrusion, officiousness

دخول سرزده و بدون اجازه (اسم)
intrusion

interruption


Synonyms: forced entrance, trespass, intervention, interposition, meddling, obtrusion, encroachment, invasion, incursion, inroad, infraction, overrunning, overstepping, impingement, imposition, transgression, interference


جملات نمونه

1. during our meeting, repeated telephone calls were a major intrusion
طی ملاقات ما تلفن های مکرر مزاحمت عمده ای بود.

2. I hope you don't mind this intrusion, Jon.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم از این موضوع ناراحت نشی، جان
[ترجمه گوگل]امیدوارم این نفوذ را به خاطر داشته باشید، جان

3. Their intrusion into our private lives is unwarrantable.
[ترجمه ترگمان]ورود آن ها به زندگی خصوصی ما غیرقابل unwarrantable
[ترجمه گوگل]نفوذ آنها به زندگی خصوصی ما غیرمجاز است

4. I felt it was a grotesque intrusion into our lives.
[ترجمه ترگمان]من احساس کردم که وارد زندگی ما شده است
[ترجمه گوگل]من احساس می کردم این یک نفوذ غم انگیز در زندگی ما بود

5. This newspaper article is a disgraceful intrusion into my private life.
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک دخالت شرم آور در زندگی خصوصی من است
[ترجمه گوگل]این مقاله روزنامه یک نفوذ ناامید کننده به زندگی شخصی من است

6. She did not tolerate press intrusion into her private life.
[ترجمه ترگمان]او تاب ورود به زندگی خصوصی خود را نداشت
[ترجمه گوگل]او تحریم مطبوعات را به زندگی خصوصی خود تحمل نمی کرد

7. His phone call was a welcome intrusion into an otherwise tedious morning.
[ترجمه ترگمان]تماس تلفنی او امروز صبح روز خسته کننده ای بود
[ترجمه گوگل]تماس تلفنی او یک نفوذ خوش آمدید به صبح خسته کننده بود

8. This was another example of press intrusion into the affairs of the royals.
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه دیگر از دخالت مطبوعات در امور خانواده سلطنتی بود
[ترجمه گوگل]این یکی دیگر از نمونه ای از نفوذ مطبوعات به امور سلطنتی بود

9. I demand an explanation for your rude intrusion upon my privacy.
[ترجمه ترگمان]من یه توضیحی برای وارد شدن به حریم خصوصی شما می خوام
[ترجمه گوگل]من تقاضای توضیح برای نفوذ بی ادبانه خود را بر روی حریم خصوصی من

10. She apologized for the intrusion but said she had an urgent message.
[ترجمه ترگمان]از اینکه مزاحم شدم معذرت خواهی کرد اما گفت یه پیغام فوری داره
[ترجمه گوگل]او برای نفوذ عذرخواهی کرد اما گفت که پیام فوری دارد

11. They condemned the new law as an unwarranted intrusion into people's private lives.
[ترجمه ترگمان]آن ها قانون جدید را به عنوان یک دخالت غیرقابل توجیه در زندگی خصوصی مردم محکوم کردند
[ترجمه گوگل]آنها قانون جدید را به عنوان دخالت غیرقانونی در زندگی خصوصی افراد محکوم کردند

12. I resented this intrusion into my domestic affairs.
[ترجمه ترگمان]از این که وارد کاره ای خانه شدم ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]من این نفوذ را به امور داخلی من تحسین کردم

13. Insiders are hermetically sealed from the intrusion of outsiders by the assumption of zero labour turnover.
[ترجمه ترگمان]Insiders از ورود بیگانگان با فرض جابجایی نیروی کار صفر، محکم هستند
[ترجمه گوگل]خودی ها از طریق نفوذ بیگانه ها به وسیله فرض صفر برابری نیروی کار، مستحکم هستند

14. He must resent the impertinent intrusion of the big car.
[ترجمه ترگمان]او باید از این مزاحمت ناشی از این اتومبیل بزرگ بدش می آمد
[ترجمه گوگل]او باید از نفوذ دائمی ماشین بزرگ بترسد

15. His deep-set eyes were normally narrowed against intrusion.
[ترجمه ترگمان]چشمان گود افتاده او به طور معمول تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]چشم های عمیق او به طور معمول در برابر نفوذ تنگ شده بود

I will not tolerate any intrusions into my private life.

هیچ‌گونه دخالت در امور شخصی خودم را تحمل نخواهم کرد.


During our meeting, repeated telephone calls were a major intrusion.

طی ملاقات ما، تلفن‌های مکرر مزاحمت عمده‌ای بود.


پیشنهاد کاربران

نفوذ

کسی را به عمد در شرایط ناخوشایند یا ناخواسته گذاشتن

مداخله

توده نفوذی

۱ سرک کشیدن
۲ ( به زور ) وارد شدن یا نفوذ کردن

مزاحمت

intrusion ( noun ) = دخالت، فضولی، مداخله، مزاحمت ، مخل آسایش/دخول سر زده و بدون اجازه /نفوذ

examples:
1 - They claim the noise from the new airport is an intrusion on their lives.
آن ها ادعا دارند که سر و صدای فرودگاه جدید مزاحمتی برای زندگی آن ها است.
2 - She apologized for the intrusion but said she had an urgent message.
او بابت سرزده آمدن عذرخواهی کرد؛ اما گفت پیغام مهمی دارد.
3 - the intrusion of the hazardous gas made it difficult to live in the house.
نفوذ گاز خطرناک در خانه زندگی در آن را دشوار کرد.
4 - They complained about excessive government intrusion into their legitimate activities.
آنها از دخالت بیش از حد دولت در فعالیت های مشروع خود ( قانونیشان ) شکایت کردند.

معنای دوستمون:
⁦✔️⁩فضولی، مزاحمت
. . .
Investigations of . . . are a matter for the police and nobody else
. . .
Investigations by other persons can only be regarded as unwarrantable 💥intrusions
. . .
Fragment of Fear 1970🎥


کلمات دیگر: