کلمه جو
صفحه اصلی

bureaucratism

انگلیسی به فارسی

بوروکراسی


انگلیسی به انگلیسی

• characteristics of a bureaucracy (set rules, routine, lack of creativity, excess number of clerks, etc.)

جملات نمونه

1. This was publicly proclaimed as a struggle against bureaucratism and embourgeoisement.
[ترجمه ترگمان]این موضوع در ملا عام به عنوان نبردی علیه bureaucratism و embourgeoisement اعلام شد
[ترجمه گوگل]این به طور عمومی به عنوان یک مبارزه علیه بوروکراتیزم و مبارزه با فحاشی اعلام شد

2. Don't be contaminated by bureaucratism.
[ترجمه ترگمان] با \"bureaucratism\" آلوده نباش
[ترجمه گوگل]با بوروکراتیزه آلوده نشوید

3. Bureaucratism for Trotsky was more than just maladministration or red tape.
[ترجمه ترگمان]Bureaucratism برای Trotsky بیش از یک نوار چسب قرمز یا قرمز بود
[ترجمه گوگل]بوروکراسی برای تروتسکی بیش از اداره مالداری و یا اداری بود

4. Post-revolutionary bureaucratism consisted of authoritarianism, unrealistic planning and red tape.
[ترجمه ترگمان]bureaucratism پس از انقلاب شامل authoritarianism، برنامه ریزی غیرواقعی و نوار قرمز بود
[ترجمه گوگل]بوروکراسی پسا انقلابی شامل اقتدارگرائی، برنامه ریزی غیرواقعی و خط قرمز بود

5. Bureaucratism and authoritarianism run counter to Chairman Mao's teachings.
[ترجمه ترگمان]Bureaucratism و استبداد بر خلاف آموزه های مائو عمل می کنند
[ترجمه گوگل]بوروکراتیزم و اقتدارگرا با آموزه های رئیس مایو مقابله می کنند

6. We still encounter case of pilfering, eyewash and bureaucratism.
[ترجمه ترگمان]ما هنوز داریم در مورد دستبرد زدن به pilfering، eyewash و bureaucratism روبرو میشیم
[ترجمه گوگل]ما هنوز در مورد خشونت، شستن چشم و بوروکراتیزه روبرو هستیم

7. This has become a major cause of our bureaucratism.
[ترجمه ترگمان]این تبدیل به یکی از دلایل اصلی of ما شده است
[ترجمه گوگل]این یک علت اصلی بوروکراتیزاسیون ما است

8. Objecting Bureaucratism is consistent position of our government and Commumist Party.
[ترجمه ترگمان]Objecting Bureaucratism جایگاه ثابتی از دولت و حزب Commumist است
[ترجمه گوگل]اظهارنظر بوروکراسی موضع سازگارانه دولت و حزب کمونیموتو است

9. Increasing efficiency and eliminating bureaucratism include, among other things, streamlining Party and government organs.
[ترجمه ترگمان]افزایش بهره وری و از بین بردن bureaucratism شامل موارد دیگر، ساده سازی حزب و ارگان های دولتی است
[ترجمه گوگل]افزایش کارایی و از بین بردن بوروکراسی شامل موارد ذیل می شود: ساده سازی اعضای حزب و دولت

10. Produce bureaucratism necessarily, make laborer lacks due stimulation.
[ترجمه ترگمان]تولید محصولات لزوما باعث ایجاد انگیزه و کمبود کارگر نخواهد شد
[ترجمه گوگل]الزاما بوروکراتیزاسیون را تولید می کند و باعث می شود که کارگر به دلیل تحریک پذیری نداشته باشد

11. Formalism is a kind of bureaucratism.
[ترجمه ترگمان] formalism \"یه نوع\" bureaucratism \"- ه\"
[ترجمه گوگل]فرمالیسم نوعی بوروکراتیزم است

12. Among some cadres bureaucratism assumes the form of conceit and complacency.
[ترجمه ترگمان]در میان برخی از کادر، bureaucratism شکل غرور و complacency را فرض می کند
[ترجمه گوگل]در میان برخی از کادرها، بوروکراسی به نوعی تسلیم و آرامش میپردازد

13. Another fairy widespread form of bureaucratism is authoritarianism.
[ترجمه ترگمان]یک شکل رایج دیگر از bureaucratism، authoritarianism است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از جنبه پویا بوروکراسی، اقتدارگرا است

14. The history and future are interlinked on this: Bureaucratism, essence is division layer makes pyramid structure.
[ترجمه ترگمان]تاریخ و آینده به این صورت به هم پیوند خورده است: Bureaucratism، اساس یک لایه تقسیم است که ساختار هرم را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]تاریخ و آینده در ارتباط با این بوروکراسی هستند، ماهیت لایه تقسیم بندی ساختار هرم است

15. We must constantly combat such manifestations of bureaucratism and isolation from the masses.
[ترجمه ترگمان]ما باید به طور مداوم با چنین تجلیات of و انزوا از توده های مردم مبارزه کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید به طور مداوم با چنین تظاهراتی از بوروکراسی و انزوا از توده ها مبارزه کنیم


کلمات دیگر: