کلمه جو
صفحه اصلی

conciliatory


آشتی آمیز، آشتی جویانه، مسالمت آمیز، دلجویانه، استمالت آمیز (conciliative هم می گویند)، استمالت میز,صلح میز

انگلیسی به فارسی

مسالمت‌آمیز، صلح‌آمیز، آشتی‌آمیز، آشتی‌جویانه، دلجویانه، استمالت‌آمیز


تساهل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: conciliatorily (adv.), conciliatoriness (n.)
• : تعریف: tending to placate or reconcile.
متضاد: combative
مشابه: complaisant, pacific

- The old enemies now approached each other in a conciliatory manner, hoping to end their long feud.
[ترجمه ترگمان] اکنون دشمنان قدیمی با رفتار conciliatory به یکدیگر نزدیک می شدند و امیدوار بودند که تا آخر عمر خود را به پایان برسانند
[ترجمه گوگل] دشمنان قدیمی هم اکنون به شیوه مصالحه به یکدیگر متصل می شوند، امیدوارند تا پایان عمر خود را به پایان برسانند

• appeasing, disarming, pacifying
when you are conciliatory, you are willing to end a disagreement with someone.

مترادف و متضاد

placid, yielding


Synonyms: appeasing, assuaging, calm, civil, disarming, irenic, mollifying, pacific, peaceable, placating, placatory, propitiative, quiet, willing


Antonyms: antagonistic, fighting, refusing, stubborn


جملات نمونه

1. conciliatory attitued
روش مسالمت آمیز

2. a conciliatory tone
لحن آشتی آمیز

3. he had a conciliatory meeting with his opponents
با مخالفان خود ملاقات آشتی جویانه ای کرد.

4. Everyone was in a conciliatory mood at the start of the meeting.
[ترجمه ترگمان]همه در آغاز جلسه حالت conciliatory داشتند
[ترجمه گوگل]در آغاز جلسه، همه در روحیه تساهل بودند

5. Perhaps you should adopt a more conciliatory approach.
[ترجمه ترگمان]شاید شما باید یک رویکرد آشتی جویانه تر را انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]شاید شما باید رویکرد تساهل بیشتری را اتخاذ کنید

6. His comments to reporters were conciliatory in tone.
[ترجمه ترگمان]اظهارات وی نسبت به خبرنگاران در لحن مسالمت آمیز بود
[ترجمه گوگل]نظرات او به خبرنگاران در لحن مصالحه بود

7. Brooks felt in no mood to be conciliatory.
[ترجمه ترگمان]بروکس احساس آرامش نمی کرد
[ترجمه گوگل]بروکس به هیچ وجه احساس آرامش نمی کرد

8. The article struck a conciliatory note.
[ترجمه ترگمان]مقاله یک یادداشت صلح را نواخت
[ترجمه گوگل]این مقاله یک یادداشت سازنده است

9. His letter was couched in conciliatory terms.
[ترجمه ترگمان]نامه او عبارت بود از عبارات آشتی جویانه
[ترجمه گوگل]نامه او در شرایط تساوی قرار گرفت

10. The extension of the informal conciliatory system will not satisfy the demand for an investigative system.
[ترجمه ترگمان]تمدید سیستم مصالحه غیر رسمی تقاضا برای یک سیستم تحقیقی را برآورده نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]گسترش سیستم تطبیقی ​​غیر رسمی تقاضا برای یک سیستم تحقیقاتی را برآورده نخواهد کرد

11. And if a conciliatory approach fails to work,[sentence dictionary] the job must still be done.
[ترجمه ترگمان]و اگر یک رویکرد آشتی جویانه در کار نباشد، [ فرهنگ لغت جمله ] باید این کار هنوز انجام شود
[ترجمه گوگل]و اگر رویکرد مصالحه نتواند کار کند، [فرهنگ واژه] کار هنوز باید انجام شود

12. It could not otherwise have achieved its conciliatory aim.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت به هدف آشتی جویانه خود دست نیافته بود
[ترجمه گوگل]در غیر اینصورت نمیتواند هدف تقلبی خود را به دست آورد

13. But even that conciliatory gesture never really convinced me that Don Bradman's signature could make up for that of Jack Hobbs.
[ترجمه ترگمان]اما حتی این ژست آشتی جویانه هرگز من را متقاعد نکرد که امضای Don Bradman می تواند برای آن دست جک هابز درست شود
[ترجمه گوگل]اما حتی این ژست همدلانه هرگز من را قانع نکرد که امضای Don Bradman برای جک هابز مناسب باشد

14. A conciliatory tone should he adopted for a letter of adjustment.
[ترجمه ترگمان]یک لحن آشتی جویانه باید برای یک نامه تعدیل انتخاب شود
[ترجمه گوگل]او باید برای تسلیم یک اصلاحیه اتخاذ کند

15. As a conciliatory gesture, the restaurant was built like a large shack, so as not to be too obtrusive.
[ترجمه ترگمان]رستوران مانند یک کلبه بزرگ ساخته شده بود تا مزاحم کسی نشود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک ژست تسبیحانه، رستوران مانند یک کلبه بزرگ ساخته شد، به طوری که بیش از حد مزاحم نیست

16. But the conciliatory gesture itself was significant after the partisan exchanges this summer over policy on asylum and crime.
[ترجمه ترگمان]اما این ژست مسالمت آمیز بعد از تبادل حزبی در تابستان امسال نسبت به سیاست پناهندگی و جنایت مهم بود
[ترجمه گوگل]اما پس از تبادل حزب در تابستان امسال، سیاست تحویلی خود در مورد پناهندگی و جرم و جنایت مهم بود

he had a conciliatory meeting with his opponents.

با مخالفان خود ملاقات آشتی جویانه‌ای کرد.


conciliatory attitude

روش مسالمت‌آمیز


پیشنهاد کاربران

صلح جویی
صلح جو


کلمات دیگر: