لنگر، لنگر کشتی.لنگر انداختن، (مجازا) محکم شدن، بالنگر بستن یانگاه داشتن
anchored
لنگر، لنگر کشتی.لنگر انداختن، (مجازا) محکم شدن، بالنگر بستن یانگاه داشتن
انگلیسی به انگلیسی
• attached firmly; ground; chained down
جملات نمونه
1. columbus anchored his ship in a shallow bay
کلمبوس با کشتی خود در خلیج کم عمق لنگر انداخت.
2. we anchored the wheelchair to the trunk of a tree
صندلی چرخدار را به تنه ی درخت مهار کردیم.
3. dan rather anchored the newscast
دان راتر سرپرستی گزارش اخبار را به عهده داشت.
پیشنهاد کاربران
حمایتی
متصل بودن
مهار شده، مهار
آویزان شدن یا قلاب شدن به وسیله لنگر
قلاب و متصل
مستقر، استوار
=restrainedمقید، مهار شده
anchored ( حملونقل دریایی )
واژه مصوب: لنگرانداخته
تعریف: وضعیت شناوری که حداقل با یک لنگر به بستر دریا مهار شده باشد
واژه مصوب: لنگرانداخته
تعریف: وضعیت شناوری که حداقل با یک لنگر به بستر دریا مهار شده باشد
کلمات دیگر: