(verb transitive) ( confuse : ) اشفته کردن، مغشوش کردن، گیج کردن، درجواب عاجز کردن
flummoxed
(verb transitive) ( confuse : ) اشفته کردن، مغشوش کردن، گیج کردن، درجواب عاجز کردن
انگلیسی به فارسی
flummoxed، اشفته کردن، مغشوش کردن، گیج کردن، در جواب عاجز کردن
انگلیسی به انگلیسی
• confused, bewildered (slang)
پیشنهاد کاربران
سردرگم
کلمات دیگر: