کلمه جو
صفحه اصلی

commiserate


معنی : دلسوزی کردن، ترحم کردن بر، تسلیت گفتن بر، اظهار تاسف کردن، تسلیت دادن
معانی دیگر : دل (به حال کسی) سوختن، همدردی کردن، در غم کسی شریک شدن، هم غصه شدن، ابراز تاسف کردن (با: with)

انگلیسی به فارسی

دلسوزی کردن، ترحم کردن بر، تسلیت گفتن بر، اظهار تأسف کردن


کمدی کردن، دلسوزی کردن، ترحم کردن بر، تسلیت گفتن بر، اظهار تاسف کردن، تسلیت دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to condole or sympathize (usu. fol. by "with").
مترادف: condole, sympathize
مشابه: pity

- Many people came to the funeral to commiserate with the widow.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم به مراسم تدفین برای دلسوزی از بیوه زن آمدند
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم به مراسم خاکسپاری مراجعه نمودند تا با بیوه همراه شوند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: commiserates, commiserating, commiserated
مشتقات: commiserative (adj.), commiseration (n.)
• : تعریف: to express pity or sympathy for.
مترادف: pity
مشابه: comfort, feel for, solace

- He commiserated my loss.
[ترجمه ترگمان] به ضرر من افسوس خورد
[ترجمه گوگل] او از دست دادم

• sympathize, empathize, feel sorrow for, pity
if you commiserate with someone when they have a small problem, you show pity or sympathy for them; a formal word.

مترادف و متضاد

دلسوزی کردن (فعل)
rue, pity, commiserate

ترحم کردن بر (فعل)
commiserate

تسلیت گفتن بر (فعل)
commiserate

اظهار تاسف کردن (فعل)
commiserate, condole

تسلیت دادن (فعل)
console, commiserate, condole

listen to woes of another


Synonyms: ache, compassionate, condole, console, feel, feel for, have mercy, pity, share sorrow, sympathize


Antonyms: be indifferent, turn away


جملات نمونه

1. I commiserate with my friend after he got fired due to his frequent slips in the business.
[ترجمه ترگمان]من بعد از آن که به خاطر slips مکرر در تجارت اخراج شد دلم به حال دوستم می سوزد
[ترجمه گوگل]من با دوستم ازدواج می کنم چون او به خاطر شلوغی هایش در کسب و کارش اخراج شده است

2. I just wanted to commiserate with you.
[ترجمه ترگمان] فقط می خواستم با تو دلسوزی کنم
[ترجمه گوگل]من فقط می خواستم با شما ارتباط برقرار کنم

3. Some one went to commiserate with Harbury and Harbury went to lacerate Riley for announcing an appointment he had no intention of accepting.
[ترجمه ترگمان]یک نفر به دلسوزی برای ترحم نسبت به رایلی و Harbury رفت تا به او اطلاع بدهد که قصد ملاقات را ندارد
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها به هریبور رفتند و به هریبور رفتند تا رایلی را برای اطلاع از یک قرار ملاقات که قصد پذیرش آن را نداشت، بیرون آورد

4. Because you hardly have commiserate and flesh!
[ترجمه ترگمان]! چون تو به سختی برام دلسوزی می کنی
[ترجمه گوگل]از آنجا که شما به سختی همکاری و گوشت دارید!

5. You'd better commiserate John on his recent misfortunes.
[ترجمه ترگمان]بهتر است بر این misfortunes اخیر جان دلسوزی کنی
[ترجمه گوگل]شما بهتر است جان را در بدبختی های اخیر خود تحمل کنید

6. I commiserate with you on the loss of your mother.
[ترجمه ترگمان]من با تو در مورد از دست دادن مادرت دلسوزی می کنم
[ترجمه گوگل]من با از دست دادن مادرت با شما در ارتباط هستم

7. I hate the tribulation, I commiserate the sorrow brought by tribulation.
[ترجمه ترگمان]من از این tribulation که از غم و اندوه ناشی از رنج و رنج است متنفرم
[ترجمه گوگل]من از این مصیبت ها متنفر هستم، من از غم و اندوه ناشی از مصائب ناامید می شوم

8. I commiserate with my friend after he failed his examination.
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه امتحان رو رد کرد به دوستم دلسوزی می کنم
[ترجمه گوگل]من بعد از اینکه معاینه اش را شکست دادم با دوستم همکاری می کنم

9. The wounded fellow sufferers commiserate with each other.
[ترجمه ترگمان]The که مجروح شده بودند با هم دعوا می کردند
[ترجمه گوگل]ضایعات زخمی همجنسگرایان با یکدیگر همکاری می کنند

10. The programme was filmed in front of a live audience who had to clap, laugh and commiserate in all the appropriate places.
[ترجمه ترگمان]این برنامه در جلوی جمعیتی زنده فیلمبرداری شده بود که مجبور بودند در همه جای مناسب دست بزنند، بخندند و commiserate کنند
[ترجمه گوگل]این برنامه در مقابل یک مخاطب زنده فیلمبرداری شده بود که باید در همه مکانهای مناسب بپزد، خندید و از هم جدا کند

11. When Duval was arrested in London, high society queued to commiserate with him in his cell.
[ترجمه ترگمان]زمانی که در لندن دستگیر شد، جامعه بالا در صف commiserate با او در سلول خود قرار گرفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که دوول در لندن دستگیر شد، جامعه ی بالا به همراه او در سلولش به او دستور داد

We commiserated with him over the death of his mother.

در مرگ مادرش با او هم‌دردی کردیم.


پیشنهاد کاربران

تسلی دادن


کلمات دیگر: