کلمه جو
صفحه اصلی

disband


معنی : بر هم زدن، منحل کردن، متفرق کردن یا شدن
معانی دیگر : (سازمان یا تشکیلات و غیره) منحل شدن یا کردن، پراکنده شدن یا کردن، از هم پاشیدن

انگلیسی به فارسی

برهم زدن، منحل کردن، متفرق کردن یا شدن


انحلال، منحل کردن، متفرق کردن یا شدن، بر هم زدن


انگلیسی به انگلیسی

• break up, part company, separate, dissolve
when someone disbands a group of people or when a group disbands, it officially ceases to exist.

مترادف و متضاد

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

منحل کردن (فعل)
dissolve, disband

متفرق کردن یا شدن (فعل)
disband

break up


Synonyms: demobilize, destroy, disperse, dissolve, fold, scatter, separate, thin out


جملات نمونه

1. The official trades union council voted to disband itself and re-form as a confederation.
[ترجمه ترگمان]شورای اتحادیه تجاری به منحل شدن خود و تشکیل مجدد یک کنفدراسیون رای داد
[ترجمه گوگل]شورای اتحادیه رسمی اتحادیه ها را به تصویب رساند و دوباره به عنوان یک کنفدراسیون تشکیل داد

2. The government tried to disband the illegal organization.
[ترجمه ترگمان]دولت تلاش کرد تا سازمان غیر قانونی را منحل کند
[ترجمه گوگل]دولت سعی کرد سازمان غیرقانونی را تخلیه کند

3. It was agreed to disband the working parties.
[ترجمه ترگمان]توافق شد که احزاب کار را منحل کند
[ترجمه گوگل]توافق شده بود که گروه های کاری را قطع کنند

4. To disband every army everywhere; now that would be something to celebrate!
[ترجمه ترگمان]برای رها کردن همه ارتش، حالا این چیزی است که باید جشن بگیریم!
[ترجمه گوگل]برای برکناری هر ارتش در همه جا؛ در حال حاضر این چیزی است که برای جشن گرفتن!

5. Even David Rice Atchison was forced to disband his army.
[ترجمه ترگمان]حتی دیوید رایس atchison مجبور شد ارتش خود را منحل کند
[ترجمه گوگل]حتی دیوید رایس آتچیونس مجبور شد که ارتشش را بشکافد

6. But moments later the Knesset voted not to disband itself.
[ترجمه ترگمان]اما چند لحظه بعد کنست به انحلال خود رای نداد
[ترجمه گوگل]اما لحظات بعد، حزب کنست رای خود را به تصویب رساند

7. And then the bank shall disband upon approval of the People's Bank of China.
[ترجمه ترگمان]و سپس بانک با موافقت بانک خلق چین منحل خواهد شد
[ترجمه گوگل]و پس از آن بانک باید پس از تصویب بانک خلق چین تمدید شود

8. Company component, amalgamative, disband etc great and decision - making must approve via worker shareholder plenary meeting.
[ترجمه ترگمان]مولفه های شرکت، amalgamative، منحل کردن و غیره عالی و تصمیم گیری باید از طریق جلسه عمومی سهامدار کارگر تایید شود
[ترجمه گوگل]مولفه های شرکت، آمالگاموت، بلاعوض و غیره عالی و تصمیم گیری باید از طریق جلسه عمومی کارمند سهامدار تایید شود

9. Disband: This will disband the entire guild.
[ترجمه ترگمان]Disband: این کار کل صنف را منحل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]انحلال: این کل تیم را قطع خواهد کرد

10. When she was made to disband the force, some of its aggrieved members turned against her.
[ترجمه ترگمان]وقتی مجبور شد نیرو را از هم جدا کند، بعضی از اعضای بد آن علیه او چرخیدند
[ترجمه گوگل]زمانی که او برای از بین بردن نیروها ساخته شد، برخی از اعضای آسیب دیده وی علیه او شدند

11. In July he issued a decree ordering all unofficial armed groups in the country to disband.
[ترجمه ترگمان]او در ماه ژوئیه فرمان داد که همه گروه های مسلح غیر رسمی در کشور منحل شوند
[ترجمه گوگل]در ماه ژوئیه، حکم صادر کرد که تمام گروه های مسلح غیر رسمی در این کشور را منحل کرده است

12. Judge Charles Schwartz is giving the state 60 days to disband and consolidate Louisiana's four higher education boards.
[ترجمه ترگمان]قاضی چارلز شوارتز به دولت ۶۰ روز فرصت می دهد تا چهار تخته آموزش عالی را منحل و تحکیم کند
[ترجمه گوگل]قاضی چارلز شوارتز 60 روز دیگر به دولت اجازه میدهد تا چهار هیئت عالی آموزش عالی لوئیزیانا را دفع کند

13. If they do not find resources, museums will have to disband, sell or hand over collections.
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها منابع پیدا نکنند، موزه ها باید منحل شوند، فروش کنند یا تحویل بگیرند
[ترجمه گوگل]اگر آنها منابع را پیدا نکنند، موزه ها مجبور خواهند شد مجموعه ها را فروخته، به فروش و یا تحویل دهند

14. Their number now dwindling rapidly, the old soldiers have decided to disband their association this year.
[ترجمه ترگمان]تعداد آن ها در حال حاضر به سرعت رو به کاهش است، سربازان قدیمی تصمیم گرفته اند که اتحادیه خود را امسال منحل کنند
[ترجمه گوگل]تعداد آنها اکنون به سرعت در حال کاهش است، سربازان قدیمی تصمیم گرفته اند که این انجمن خود را امسال لغو کنند

The ballet group was disbanded two years ago.

گروه رقصگران باله دو سال پیش منحل شد.


The regiment dibanded in great disorder.

لشگر با بی‌نظمی زیاد از هم پاشیده شد.


پیشنهاد کاربران

verb
🔴 : ( to end an organization or group ( such as a club
[ obj]
🔵 They've decided to disband the club
[no obj]
🔵 The members of the organization have decided to disband

پایان دادن ( به کار یک گروه یا سازمان ) - منحل کردن

از کار بیکار شدن ( بیکار شدن )

منحل کردن. منحل شدن. جمع شدن

منحل کردن
Dissolve


کلمات دیگر: