کلمه جو
صفحه اصلی

countless


معنی : بی شمار، ناشمرده
معانی دیگر : شمارش ناپذیر، بسیار زیاد، بیمر

انگلیسی به فارسی

بی شماری، بی شمار، ناشمرده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: countlessly (adv.)
• : تعریف: very great in number; innumerable.
متضاد: few
مشابه: endless, legion, without number

• innumerable, too many to count
countless means very many.

مترادف و متضاد

بی شمار (صفت)
numerous, astronomic, astronomical, countless, myriad, innumerable, multitudinous, uncounted, populous, incomputable, umpteenth, umpteen, measureless, unnumbered

ناشمرده (صفت)
countless, indistinct

innumerable


Synonyms: bags of, endless, gobs, heap, immeasurable, incalculable, infinite, innumerous, jillion, legion, limitless, loads, lots of, many, measureless, mess, mint, mucho, multitudinous, myriad, numberless, oodles, passel of, peck, pile, raft, scads, slew, stack, tidy sum, umpteen, uncountable, uncounted, untold, wad, whole slew, zillion


Antonyms: calculable, countable, counted, limited, measurable, numbered, numerable


جملات نمونه

countless people

مردم بی‌شمار


1. countless people
مردم بی شمار

2. countless stars glitter in the sky
ستارگان بی شمار در آسمان می درخشند.

3. books that have inspired countless generations
کتاب هایی که الهام بخش نسل های بی شماری بوده اند

4. She is the idol of countless teenagers.
[ترجمه ترگمان]اون بتی of بیشماری هست
[ترجمه گوگل]او بت نوجوانان بی شماری است

5. She is, as countless stories about her attest, deeply religious.
[ترجمه ترگمان]او، به عنوان داستان های بی شماری درباره او، عمیقا مذهبی است
[ترجمه گوگل]او، به عنوان داستان های بی شماری در مورد خود را تایید، عمیقا مذهبی است

6. She received countless letters of support while in jail.
[ترجمه ترگمان]او نامه های بی شماری را در زندان دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او در حالی که در زندان بود، نامه های بی شماری از پشتیبانی دریافت کرد

7. There are countless arguments against this ridiculous proposal.
[ترجمه ترگمان]دلایل بی شمار در مقابل این پیشنهاد مسخره وجود داره
[ترجمه گوگل]استدلال بی شماری علیه این پیشنهاد مضحک وجود دارد

8. This is I left countless journey countless sad, sad.
[ترجمه ترگمان] این سفر بی شماری رو جا گذاشتم … غمگین و غمگین
[ترجمه گوگل]این من سفر بی شماری بی شمار غمگین، ناراحت کننده است

9. Young people weary of countless restrictions and fetters.
[ترجمه ترگمان]جوانان از محدودیت ها و قیود بی شمار خسته شده اند
[ترجمه گوگل]جوانان از محدودیت های بی شماری و ناخوشایند خسته می شوند

10. The difference between Ms McArthur and her countless imitators is the elegance of her writing.
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین خانم McArthur و imitators بی شمار او، ظرافت نویسندگی اوست
[ترجمه گوگل]تفاوت بین خانم مک آرتور و تقلید کننده های بی شماری او ظرافت نوشتن او است

11. I've heard it played countless times on the radio.
[ترجمه H] من شنیده ام که تعداد بی شماری بازی از رادیو پخش شده است
[ترجمه ترگمان]من شنیدم که تو رادیو اوقات بیشماری را بازی می کرد
[ترجمه گوگل]من شنیده ام که تعداد زیادی رادیو پخش کرده است

12. Only after countless rewrites did John consider the script ready.
[ترجمه ترگمان]جان فقط بعد از rewrites های بی شمار، فیلمنامه را حاضر در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]فقط پس از بازنویسی های بی شماری جان جان اسکریپت را در نظر گرفت

13. He came through countless fights.
[ترجمه ترگمان]اون هزاران بار مبارزه رو انجام داد
[ترجمه گوگل]او از طریق دعوا بی شماری آمد

14. Countless waiters bore trays of drinks into the room.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت های زیادی سینی های نوشیدنی به داخل اتاق می آوردند
[ترجمه گوگل]پیشخدمت های بی شماری سینی های نوشیدنی را به داخل اتاق می آورند

15. There are countless small ski areas dotted about the province.
[ترجمه ترگمان]تعداد بیشماری از مناطق اسکی کوچک در سراسر این استان پراکنده شده اند
[ترجمه گوگل]مناطق بی نظیر اسکی کوچک در مورد استان وجود دارد

Countless stars glitter in the sky.

ستارگان بی‌شمار در آسمان می‌درخشند.


پیشنهاد کاربران

بی شمار

بی شمار، بی نهایت

Love of you was countless
It burste out
It became infinite

گوناگون


کلمات دیگر: