کلمه جو
صفحه اصلی

missionary


معنی : مبلغ، مبلغ مذهبی، وابسته به مبلغین، وابسته به هیئت اعزامی
معانی دیگر : (مربوط به تبلیغات مذهبی) میسیونری، گماشته ی دینی (missioner هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

مبلغ مذهبی، وابسته به مبلغین، وابسته به هیئت اعزامی


مبلغ، مبلغ مذهبی، وابسته به مبلغین، وابسته به هيئت اعزامی


انگلیسی به انگلیسی

• person sent on a mission; person sent out from a religious organization to proselytize and/or offer humanitarian aid in a foreign or untouched region; one who has strong opinions or principles and tries to convert others to his position
of or pertaining to a mission; characterized by the desire or intention to convert others; pertaining to a religious mission
a missionary is a person who has been sent to a foreign country to teach people about his or her religion.

مترادف و متضاد

مبلغ (اسم)
tot, sum, amount, quantity, missionary, propagandist, quantum, informer

مبلغ مذهبی (اسم)
missionary, missioner

وابسته به مبلغین (صفت)
missionary

وابسته به هیئت اعزامی (صفت)
missionary

person who aids, does religious work


Synonyms: apostle, clergy, clergyperson, converter, evangelist, herald, messenger, minister, missioner, pastor, preacher, promoter, propagandist, proselytizer, revivalist, teacher


جملات نمونه

1. the missionary hospital in esfahan
بیمارستان میسیونری در اصفهان

2. He approached the job with missionary zeal.
[ترجمه ترگمان]او با شور و شوق مذهبی به این کار نزدیک شد
[ترجمه گوگل]او به دنبال اشتیاق مسیحی به کار خود رفت

3. He argued the case for reorganization with missionary zeal.
[ترجمه ترگمان]او در مورد تجدید سازمان با شور و شوق مبلغان مذهبی بحث کرد
[ترجمه گوگل]او در این مورد برای سازماندهی مجدد با مشتاق مسیحی بحث کرد

4. He did missionary work for the Presbyterian Church in Alaska.
[ترجمه ترگمان]او کار تبلیغی خود را برای کلیسای پرسبیتری در آلاسکا انجام داد
[ترجمه گوگل]او کار مسیحی برای کلیسای پروتستان را در آلاسکا انجام داد

5. She had a kind of missionary zeal about bringing culture to the masses.
[ترجمه ترگمان]او نوعی of مذهبی داشت که فرهنگ را به سوی توده ها می کشاند
[ترجمه گوگل]او تا به حال یک مشتاقانه مسیحی در مورد آوردن فرهنگ به توده ها بود

6. He spent 1years as a missionary in Africa.
[ترجمه ترگمان]او ۱ سال را به عنوان یک مبلغ مذهبی در آفریقا گذراند
[ترجمه گوگل]او 1 سال را به عنوان یک مبلغ در آفریقا گذراند

7. She spoke about her new project with missionary zeal .
[ترجمه ترگمان]درباره پروژه جدیدش با zeal مذهبی صحبت می کرد
[ترجمه گوگل]او درباره پروژه جدیدش با مشتاقانه مسیحی صحبت کرد

8. Pray that the missionary may refuse to hear any accusations from Satan against his fellow workers and believers.
[ترجمه ترگمان]دعا کنید که میسیونر از شنیدن هر گونه اتهامات شیطان علیه همکاران خود و believers امتناع کند
[ترجمه گوگل]دعا کنید که مبلغ ممکن است از شنیدن هر گونه اتهامات شیطان علیه همکاران و مؤمنان خودداری کند

9. His teacher, who had founded the missionary school, had high hopes for his star student.
[ترجمه ترگمان]معلمش که مدرسه مبلغین را تاسیس کرده بود، امیدهای زیادی برای دانش آموزانش داشت
[ترجمه گوگل]معلم او، که مکتب مسیحی را تاسیس کرده بود، امید زیادی برای دانشجوی ستاره اش داشت

10. Yes, the missionary ladies agreed, as they pressed money into her hands.
[ترجمه ترگمان]بله، همان طور که پول در دست داشت، خانم ها موافقت کردند
[ترجمه گوگل]بله، خانم های مبلغ توافق کردند، زیرا پول آنها را به دستان خود فشار می داد

11. The Baptist Missionary Society has recently changed the way it organizes home support for its missionaries.
[ترجمه ترگمان]انجمن مبلغان باپتیست اخیرا روشی را تغییر داده که حمایت خانگی را برای missionaries سازمان دهی می کند
[ترجمه گوگل]انجمن مسیحیان باپتیست به تازگی راه خود را برای حمایت از خانه برای مبلغان خود تغییر داده است

12. He offered his services to the Edinburgh Missionary Society as an overseas candidate, thus fulfilling a youthful ambition.
[ترجمه ترگمان]او خدمات خود را به انجمن مبلغان Edinburgh به عنوان یک نامزد خارجی ارائه کرد و در نتیجه یک جاه طلبی جوان را انجام داد
[ترجمه گوگل]او خدمات خود را به انجمن مسیحی ادینبورگ به عنوان یک کاندیدای خارج از کشور ارائه می دهد، در نتیجه، جاه طلبی جوان را انجام می دهد

13. The priest was a Missionary Brother of Charity who had recently entered the Order.
[ترجمه ترگمان]کشیش کشیشی بود که به تازگی وارد محفل شده بود
[ترجمه گوگل]کشیش یک برادر شهدا از خیریه بود که اخیرا وارد نظم شده بود

14. Just today one of the missionary school youth was about to elope with his new amour.
[ترجمه ترگمان]درست در همین امروز، یکی از بچه های مدرسه مذهبی می خواست با عشق تازه خود فرار کند
[ترجمه گوگل]فقط امروز یکی از جوانان مدرسه ی مسیحی در حال آمدن بود

15. This letter sets a tone for much missionary work in the early Middle Ages.
[ترجمه ترگمان]این نامه برای کاره ای تبلیغ مذهبی در اوایل قرون وسطی یک تن را تعیین می کند
[ترجمه گوگل]این نامه برای بسیاری از کارهای مسیحی در اوایل قرون وسطی تنظیم شده است

the missionary hospital in Esfahan

بیمارستان میسیونری در اصفهان


Two of the missionaries were arrested.

دو تا از مبلغین مذهبی را بازداشت کردند.


پیشنهاد کاربران

علاوه بر معنی اصلی که در قسمت بالا تشریح شده است ، در ادبیات جنسی ، به رایج ترین پوزیشن سکسی که طی آن زن به حالت درازکش و مرد روی زن قرار می گیرد
A position for sexual intercourse in which a woman and man lie facing each other, with the woman on the bottom and the man on the top
به تعبیر رپ فارسی ، میشنری یا کف بازی نیز گفته می شود.

نماینده رئیس جمهوری در اصل نماینده یک شخصی یا یک جمعیتی

Remaining missionaries kidnapped in Haiti released by gang
بقیه آخوندا توسط گروهی در هایتی آزاد شدن


کلمات دیگر: