کلمه جو
صفحه اصلی

mollycoddle


معنی : ادم ناز پرورده، شخص زن صفت، ناز کشیدن
معانی دیگر : (مرد یا پسر بچه) عزیز دردانه، نازپرورده

انگلیسی به فارسی

آدم ناز پرورده، شخص زن صفت، ناز کشیدن


mollycoddle، ادم ناز پرورده، شخص زن صفت، ناز کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

• boy or man that is used to being spoiled or pampered
spoil, pamper
if you mollycoddle someone, you do too many things for them and you protect them from unpleasant experiences; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

ادم ناز پرورده (اسم)
mollycoddle

شخص زن صفت (اسم)
mollycoddle

ناز کشیدن (فعل)
mollycoddle

pamper


Synonyms: baby, caress, cater to, coddle, cosset, dandle, fondle, indulge, overindulge, overprotect, pet, spoil, wait on


جملات نمونه

1. his mother has turned him into a mollycoddle
مادرش او را نازنازی بارآورده است.

2. He had been mollycoddled as a young boy.
[ترجمه ترگمان]مثل یک پسر بچه mollycoddled شده بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک پسر جوان به صورت mollycoddled بود

3. You're not helping the children by mollycoddling them - they have to grow up sometime.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]شما بچه ها با کمک آنها به آنها کمک نمی کنید - آنها باید بعضی وقت ها رشد پیدا کنند

4. She was mollycoddled as a child.
[ترجمه ترگمان]مثل یک بچه رفتار می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کودک mollycoddled شد

5. Christopher accused me of mollycod-dling Andrew.
[ترجمه ترگمان]کریستوفر منو به \"mollycod - dling\" متهم کرد
[ترجمه گوگل]کریستوفر من را از اندرو ملوکد اندکی متهم کرد

6. Seems to need a deal of mollycoddling.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه به یه معامله احتیاج داشته باشه
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نیاز به یک معامله mollycoddling

7. I have never mollycoddled any of my artists.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت هیچ کدام از artists را ندیده ام
[ترجمه گوگل]من هرگز از هنرمندان خودم mollycoddled نیستم

8. Let's not mollycoddle our students!
[ترجمه ترگمان]!! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه گوگل]بیایید دانش آموزانمان را از بین ببریم

9. But, molly-coddled by the government for years, they may not be equipped to stand on their own two feet.
[ترجمه ترگمان]اما، مالی که برای سال ها توسط دولت مورد توجه قرار گرفته است، ممکن است برای ایستادن روی پاهای خود تجهیز نشده باشند
[ترجمه گوگل]اما، سالهاست که توسط دولت می شود، ممکن است مجهز به ایستادن در دو پا نباشند

10. They must be presented, minded and mollycoddled if necessary so that they concentrate totally on their own performance.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید در صورت لزوم، minded و mollycoddled ارائه شوند تا بتوانند کاملا بر روی عملکرد خود تمرکز کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید در صورت لزوم ارائه شوند، در نظر گرفته شوند و در صورت لزوم، به طور مرتب شوند تا آنها کاملا بر عملکرد خود تمرکز کنند

11. I realised I'd been mollycoddled at school.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که در مدرسه به سر برده ام
[ترجمه گوگل]متوجه شدم که من در مدرسه تحصیل کرده ام

12. Stop mollycoddling those kids - they need to think for themselves.
[ترجمه ترگمان]این کودکان را رها کنید - آن ها باید خودشان فکر کنند
[ترجمه گوگل]توقف این بچه ها را از بین ببرد - آنها باید برای خودشان فکر کنند

13. The mollycoddle does no interest in everything.
[ترجمه ترگمان]اون زن صفت هیچ علاقه ای به همه چیز نداره
[ترجمه گوگل]mollycoddle به همه چیز علاقه ندارد

14. It's just a small operation, I cant mollycoddle myself, life must go on!
[ترجمه ترگمان]این فقط یک عمل کوچک است، من نمی توانم زندگی کنم، زندگی باید ادامه پیدا کند!
[ترجمه گوگل]این فقط یک عمل کوچک است، من خودم نمی توانم mollycoddle، زندگی باید ادامه یابد!

His mother has turned him into a mollycoddle.

مادرش او را نازنازی بارآورده است.


پیشنهاد کاربران

سوسول بار آوردن


کلمات دیگر: